1/08/2002
هنرهای نمايشی:اين روزها در تئاتر شهر تازه ترين کار محمد يعقوبی ،کارگردان جوان ايرانی روی صحنه است"يک دقيقه سکوت" را می گوِيم که می توان گفت اوج کار يعقوبی است.اکنون به خوبی می توان ديد که نهال نورس سال های پيش درختی تناور شده است که سايه سار خويش را پيشکش کسانی می کند که برای از پادرنيامدن به خنکای چنين درختان بالنده ای نياز دارند تا جان شان در گرداب
همه گير ابتذال دچار خمودگی و ملال نشود.به اميد آن که اين درخت همچنان شاخه بگستراند وريشه بدواند.
در "يک دقيقه سکوت" بيش از هر چيزی نگاه اجتماعی محمد يعقوبی وپرداختن اش به يکی از آفت های ديرينه ی جامعه ی ايرانی که همان نخبه کشی باشد خيره کننده است.در سراسر نما يش چهره معصوم محمد پوينده پيش چشم می آيد.نگاه يعقوبی به انقلاب،جنگ،روابط زن و مرد و بسياری ديگر از دلمشغولی های انسان معاصر ايرانی ،ضد تفسير های رايج است واين هنجارگريزی به خوبی با شکل پست مدرنِِيستی نمايش همخوانی دارد.به نظر من درايران، بحث پست مدرنيسم رافقط در حوزه هنر وبه ويژه هنرنمايشی می توان مطرح کرد که در حوزه های ديگر ماهنوز مدرنيسم را هم درک نکرده ايم.اما"يک دقيقه سکوت" اثری است پست مدرن،به دلايل زِير:
*برخورداری از ويژگی در هم تنيدگی زمانی،يعنی زمان به گذشته،حال وآينده تفکيک نمی شود."يک دقيقه سکوت" از اين لحاظ غوغا است و ممکن است آسان پسندان را دچار زحمت کند وواداردشان به توجه و بهره گيری بيشتر از فسفرهای نازنين مغز.
*چند ساحتی بودن و کلی نگر نبودن.برخلاف مدرنيته که فقط به يک جنبه از واقعيت نظردارد هنر پست مدرن کثرت گرا و چندآوايی است.برای مثال معلوم نيست حق با قهرمان اصلی داستان است که شوهرش را از دست داده يا خواهرش که با شوهر وی ازدواج کرده است.
*ساخت شکنی يعنی همان کاری که به فراوانی در "يک دقيقه سکوت" با بهره گيری از انواع ابزارها مانند نور،فيلم ويديويی،نوار صوتی و دکور متحرک محقق شده است.
*آشناگريزی وهنجار شکنی نه لاقيدی.اجتناب از پيام گزاری را به فراواني می توان در اين نمايش مشاهده کرد.(وقتي يکی از شخصيت های زن نمايش می گويد اگر می شد در اين کشور بدون ازدواج بچه دار شد ازدواج نمی کرد خيلی ها فيوز می پرانند!)
*لغزندگی معنا و نه معناگريزی.در پست مدرنيسم ،سخن بر سر اين است که دست يافتن به معنايی قطعی ناممکن است.معنا ناپذيری مورد نظر است نه معناگرِيزی و ذهن گرايی ناکارآمد.نبايد معناتراشی کرد اما نبايد سخن بی معنا هم گفت.بسياری که شهامت بيان واقعِيت ها را ندارند پشت حرکات موزون،شعر بافی و استعاره پردازی سنگر می گيرند اما يعقوبی اين گونه نيست.
*نگاه اپيکوری و خيام وار(حال خوش باش و عمر بر باد نده).در صحنه ای نويسنده به همسر ش عين همين موضوع را ميگويد.
*پرهيز از نخبه گرايی و آشتی دادن هنر با زندگی و توده ی مردم به خصوص با بهره گيری درست از طنز.توالي بغض وخنده در اين نمايش حيرت انگيز است.
*استفاده ی درست از اتفاق وضد طرح بودن. اين نمايش آکنده از اتفاق است ودر آن خبری از دودوتا چهارتا بازی های مدرنيته نيست.

سخن آخر آن که واپسين سخنان نويسنده همچون بيانيه ای است که حرف دل تمام روشنفکران ايران امروز است.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا