1/30/2003
ستيزبيهوده ياجنگ زرگري:زماني ميرزاده ي عشقي که گمان نکنم کسي سرش درتاريخ پرفرازونشيب ميهن آريايي اسلامي به اندازه ي سروي بوي قرمه سبزي داده باشددرباره ي مجلس شوراي زمان خودش ووطن آريايي اسلامي،گلاب به روي تان!! سروده بود:
بعدازاين بروطن وبوم وبرش بايد ريد
به چنين مجلس باکروفرش بايد ريد

همان گونه که مي بينيد قيد٬بعدازاين٬ نشان گرآن است که مجلس کنوني ميهن آريايي اسلامي هم مشمول ريدمان شاعرفقيداست(به اين مي گويند آينده نگري!!)
هربارکه اين شعررامي خواندم پيش خودم مي گفتم ازچه رو اين چنين خشمگين؟!!اماچندي است که نه تنهابه عشقي حق مي دهم بلکه به بخت ناخوش خودم هم ناسزامي گويم که چراطبع شعرندارم!!!
بابا اين هاآدم راديوانه مي کنندازبس که خرند وديگران راخرمي پندارند!!خريت براي يک ثانيه اشان هم بسنده نيست!!تازه ترين حماقت مجلسيان دربحث تصويب لغونظارت استصوابي(ترابه خدااسم راببين که چقدرتخمي است!!) به تمام وکمال نمايان شد.درواقع به سخنان مخالفان وموافقان که گوش مي دهي خنده ات مي گيردازاين هم خرمردرندي!!محافظه کاران خرندچون خودمي دانند که اگرزبانم لال مجلس پرازنمايندگان مارکسيست هم بشودبازهم هيچ غلطي نمي تواندبکند(همان گونه که امريکا نتوانست غلطي بکند)زيراشوراي نگهبان هرچه راکه مجلس تصويب کندبه راحتي ردمي کند.بنابراين محافظه کاران بهتراست دربرابرتصويب اين لايحه وهيچ لايحه ي ديگري مخالفت نکنند وباخيال آسوده برونددنبال کارهاي مهم تري مانند ترياک کشي،خانم بازي ،برج سازي وصادرات وواردات.اصلاح طلبان هم خرندچون مي دانند که وجودشوراي نگهبان به معناي کشک بودن مجلس است.پس حضرات بهتراست ريشه رابزنند وهرس کردن سودي ندارد.ازآن جاکه اصلاح طلبان نه دوست دارندونه جسارت که ريشه ي شوراي نگهبان رابزنندپس بهتراست براي تصويب اين لايحه وهيچ لايحه ي ديگري جان نکنند وباخيال آسوده برونددنبال کارهاي مهم تري مانند ترياک کشي،خانم بازي ،برج سازي وصادرات وواردات.
1/29/2003
نامه ي دوست(چه بلايي به سر باغ آمد ؟):در اداره ي نمايش هنرمندان عقايد سياسي مختلف داشتند . شايد گاه گداري كسي از اعتقادات سياسي اش ميگفت .ولي يك عقيده مشترك بارز و درخشان ميدرخشيد . همه به انسان مي انديشيدند . همه ظلم را رد مي كردند . همه ضد خفقان بودند . هيچ كس لطفي كه چه عرض كنم !حتي گوشه چشمي به ساواك نداشت حتي آن كس كه طرف دار سلطنت بود. نمايش نويسان محبوب مان رادي و دكتر ساعدي و نصرت الله نويدي ( همان كرد شريفي كه سگي در خرمن جا و تامارزوها را نوشت )و....و كساني هم كه عضو اداره نبودند و كار تئاتر به صورت مستقل مي كردند مثل سعيد سلطانپور و يلفاني و ... گاهي مي آمدند براي ديدن و يا كمكي براي دكور و يا چاپ بروشور .
فضا پر بود از دمكراسي واقعي . اگر حرف حساب بود مي پذيرفتيم خواه از دهان آقاي محمد علي جعفري باشد يا خانم جميله شيخي و....
دوستان هنرمند هم همه اهل خانواده اي را مي مانستند . گاهي كه نمايشي براي اجرا به شهرستان هاي دور افتاده مي رفت كه اطاق پشت صحنه براي تعويض لباس نداشت و مجبور بوديم لباس مان را در حياط پشت ساختمان تعويض كنيم فوري نيم دايره اي ميساختند پشت به دايره و بازيگران زن لخت مي شدند و لباس شان را عوض مي كردندو متقابلا زنان هم همان ديوار انساني را برايشان مي ساختند .
و اما شيرين و جالب بود وقتي خانم هاي پيش كسوت و مسن تعريف مي كردند از زمان سختي كه گذرانده بودند و چه اندازه شاهكار و جرات كردند براي قدم به صحنه تئاتر گذاشتن . خانم رقيه چهرآزاد مادر و مادر بزرگ همه بود وچه افتخاري بود در كنارشان بازي كردن .مي گفتند كارگرداني كه نسبت خويشاوندي داشت با خانواده خانم چهر آزاد ، براي نمايش اش احتياج به يك دختر جوان داشت . در آن زمان مردهاي جوان را گريم مي كردند تا نقش زن را بازي كند . زنان حتي به ندرت از خانه خارج مي شدند و آن هم با چادر و مقنعه اي كه يك توري سياه مربع بود و تمام صورت را مي پوشاند . زنان در بيرون از خانه همه چيز را با پوشش چهارخانه ريز مي دند . حجاب بود و چه حجابي . برق هم نبود . و صحنه را با چراغ توري روشن مي كردند و وقتي نورش كم مي شد وسط بازي يكي مي آمد روي صحنه و چراغ را تلمبه مي زد كه نورش زياد شود . مادر خانم چهرآزاد زن روشني بود و اجازه داد بي آن كه نام خانم چهر آزاد فاش شود ايشان آن نقش را بازي كنند غروب كه مي شد نوكر خانه او را كه ۱۶ ساله بود با فانوس ، در حالي كه همان چادر سياه و مقتعه و روبند را پوشيده بود مي رساند به تئاتر و از در پشت مي رفتند و آن جا گريم مي شد و با سر و روي باز مي رفت اجرا مي كرد و بعد از اتمام بازي تا هنوز درهاي سالن را باز نكرده بودند . ايشان به سرعت چادر و روبند و مقنعه را مي پوشيدند و با نوكر سوار درشکه ( هنوز اتومبيل نبود )مي شدند و به خانه بر مي گشتند . آن زمان آدم هاي با سواد و روشن فكر مي رفتند تئاتر و همه مي خواستند بدانند آن دختر جوان متهور كي بود ؟و چون زن ها حتي براي تماشاهم حق تاتر رفتن نداشتند در نتيجه افراد خانواده و دوستان هم نمي دانستند . وقتي رضاشاه آمد وكشف حجاب هم شد و قرار شد كه همه شناسنامه بگيرند و نام فاميل براي خود انتخاب كنند . خانم چهر آزاد تصميم گرفت به دليل آن كه اولين زني بوده كه چهره اش را آزاد كرده بود نام خانوادگي اش را چهر آزاد بگذارد . ايشان خانمي بودند بسيار زيبا و فهميده و كتاب خوان . به دليل حرفه تئاتر مي بايستي همسري داشته باشند مثل خودشان روشنفكر و آزاده . بالاخره يكي از جوان هايي كه در آن زمان ازطريق كشتي به آلمان فرستاده شده بود براي درجه مهندسي ( ايران هنوزدانشگاه نداشت )و پس از فارغ التحصيل شدن به ايران برگشته بودند با ايشان ازدواج كردند .و نه تنها ممانعتي نكردند از ادامه كار تئاتر بلكه خودشان مشوق خانم بودند. خانم چهر آزاد ۲ پسر و يك دختر داشتند . پسر بزرگ شان براي تحصيل به امريكا رفت و آن چنان پيشرفتي كردند كه در ناسا استخدام اش كردند و براي كار علمي اش جايزه اي از دولت امريكا دريافت كردند . دولت ايران هم كه بوسيله سفارت مطلع شد تصميم گرفت جايزه اي هم در ايران به ايشان بدهد . پسرشان نامه اي نوشتند به وزارت خارجه و تاكيد كردند پيشرفت شان را مديون مادرشان هستند و اين جايزه را به خانم چهر آزاد بايد بدهند .
يادش بخير .دنيايي از محبت بود از پاكي و صفا و انسانيت.
به خودم مي گويم پس چرا الان بعد از ۲۴ سال كه همه دنيا پيشرفت كرده غبار غم و در جا زدن صحنه تاتر را پوشانده؟چرا فراموش كرده اند دمكراسي را ؟آيا ديگر هدف انسان نيست ؟ آيا تئاتر هم مثل خانم چهر آزاد ، جميله شيخي ، دكتر ساعدي ، سعيد سلطانپور و نصرت الله نويدي رخ در نقاب خاك كشيده ؟ از شما مي پرسم :
چه بلايي به سر باغ آمد ؟
1/28/2003
انسانيت مهم تراست:آدم نمي داندبه کجاي اين شب تيره بياويزدقباي ژنده اش را!!به هرچه که بنگري خشم انگيز است!!يکي ازاين خشم انگيزهاملاک فضيلت در ميهن آريايي اسلامي است.درموردزنان که همه چيزخلاصه مي شوددرزيبايي.همه پيرومرحوم اسکاروايلد هستند که مي گفت زيبايي فضيلت است.ملاک هاي زيبايي هم که خاستگاه اش فرهنگ رومي يوناني است.بيني هرچه کوچک ترزيباتر(زنده باد تراشکاران بيني!!)،چشم هرچه درشت ترزيباتر(حيف که نمي شودباجراحي درشت کردچشم را!!)، چراوارون اين نباشد؟!!
درباره ي پسران داستان اندکي ظريف تراست!!هرکه باهوش ترباشدبهتراست!!به قول عوام تيزتربودن!!اين تيزتربودن درمبتذل ترين حالت به تکاپو براي سري ميان سرهادرآوردن مي کشدودربهترين حالت به نخبه گرايي ومدرک پرستي.درجامعه اي که درچنبره ي تبليغات رسانه هاي سطحي قراردارداين نگرش مدام بازتوليدمي شود.دانش همچون بتي درپرستشگاه قرارمي گيرد!!هرکسي مي کوشدخودراوخويشان خودراباهوش قلمدادکند.به تازگي هم که واژه فرنگي آي کيو زبانزدهمگان است!!شايدريشه ي اين گرفتاري رابايددرآموزش وپرورش جست که درآن نمره نگري محوريت دارد.
کاربه جايي کشيده است که زوجه هم به تازگي مدام درکاراثبات آن است که بامدادک ازهمگنان اش باهوش تراست!!فلاني دراين سن فلان کاررانمي توانست بکندامابامدادک مي تواند!!
به راستي آن چه که سبب مي شودانساني براي مان گيرايي داشته باشد چيست؟!!زيبايي ؟!!هوش مندي؟!!براي من که اين گونه نيست!!
1/27/2003
به حق چيزهاي نديده ونشنيده!!!:ديروز درستون تماس خوانندگان روزنامه ي اعتماد به نام خط اعتماد پيامي چاپ شده بود که به راستي کولاک بود شخصي به نام فتاح بيات پيام فرستاده بود که:٬جانبازعصبي ورواني هستم.مشکل مالي دارم.بادفتررياست جمهوري تماس گرفتم.رسيدگي نکردند.درشعبه ي ۱۶ تامين اجتماعي کارمي کنم .شماره تلفن ام ۷۸۷۸۴۹۱ است٬
لابدرييس جمهوراز دهلي براي اش زنگ زده وکارش رادرست کرده است.
همبستگي:دوست گرامي خسن آقاي گل چندي پيش آستين بالا زدتاگونه اي همبستگي صنفي ميان وب لاگ نويسان پديد آوردکساني راهم نامزدچنين کاري کرد که يکي هم نگارنده اين صفحات بود.من درنخستين گام چيزهايي که به ذهن خودم رسيدبه صورت پيشنهادارايه مي دهم تاشايداين موج راه بيفتد.
پيشنهاد هايي براي همبستگي وب لاگ نويسان:
*تعيين اهداف(بهکردشرايط وب لاگ نويسي،همبستگي ،گسترش دادن وب لاگ نويسي،دفاع ازآزادي بيان ونشر،مبارزه با سانسور،پشتيباني ازهمه ي وب لاگ نويسان به ويژه کساني که تحت پيگردقرار مي گيرندُ)
* تعيين نام(کانون ياانجمن يااتحاديه وب لا گ نويسان ايراني)
*تعيين نشان مناسب(بازتاب دهنده تفکر،قلم ودفاع ازآزادي)
* تعيين جايزه ي سالانه براي ترين ها
* تصميم گيري درباره ي حقوق مالکيت معنوي
* تعيين شرايط عضوگيري
*فعاليت هاي بين المللي(ارتباط گرفتن با اتحاديه هاي مشابه ي جهان ونهادهاي مدني بين المللي)
*چگونگي برگزاري همايشِ،گردهمايي وکنگره ها به صورت مجازي وحضوري
*زمينه سازي براي چاپ گزينه هاي وب لاگي درزمينه هاي گوناگون(شعر،طنز،داستان،تحليل...)
*ايجادصندوق براي پيش برداهداف
*آموزش وب لاگ نويسي
*تعريف نهادهاي زيرمجموعه ازقبيل هيات دبيران،کارگروه ها وچگونگي انتخابات براي اعضاي آن ها
*ايجاد پايگاه وب مناسب
*تهيه خبرنامه اينترنتي مناسب
1/26/2003
فياض زاهد(روزنامه ي همبستگي + اعتماد):شايدامروزخيلي ها بگويندمارکسيسم تمام شده است يا به تعبير امام(ره) بايدآن رادرموزه هاي تاريخ جست.ولي شايد واقعا به تعبير هنري کانت بايدمارکس راپيامبرقرن ۱۹ دانست ومارکسيسم شايدجامع ترين تفکرفلسفه ي بشر بوده است
بامدادک:روي حرف امام حرف مي زني؟!!عکس خدا رو پاره مي کني؟!!اي بدبخت سرگشته ي راه حق!!!
تازه ترين گزارش سازمان بين المللی کار:برخي ازمهم ترين نکات اين گزارش به قرارزيراست:

* شماربی کاران جهان از20ميليون نفردرسال 2000 به 180 ميليون نفر درپايان سال 2002 رسيد.
*درپايان سال 2002ميلادی شمارکسانی که بامزدکم تراز1دلاردرجهان کارمی کنند به 550 ميليون نفررسيد.
*برای آن که بی کاری وفقرکاهش يابدبايدطی دهه ی آينده دست کم يک ميليارد شغل جديد ايجادشود
*بی کاری درکشورهای صنعتی از6.1درصد درسال 2000 به 6.9 درصد درسال 2002 رسيد.
بي کاري وشکاف عظيم بين توان گران وتهي دستان پليدترين ويژگي سرمايه داري است.درواقع هرگونه نبوغ فن شناختي درنظام سرمايه داري درنهايت باافزايش بهره وري به افزايش بي کاري ودرنهايت سدي دربرابر پيشرفت بدل مي شود.اصولاترس ازبي کاري وسيطره ي بازارشالوده ي هرگونه ي زندگي درچنين نظامي است.



1/25/2003
تظاهرات فرمايشي : هرکسي که درمدارس ميهن آريايي اسلامي درس خوانده باشدفن جيم شدن ازتظاهرات فرمايشي رابعيد است نياموخته باشد.يادم مي آيد که دردوران دبيرستان ترفندهاي زيادي براي اين کارداشتيم يک راه ماندن درون توالت ها تارفتن همگان به تظاهرات بود.اماناظم هاخيلي زودبه موضوع پي بردندوبازديد ازتوالت ها راهرگزفراموش نمي کردند.بهترين راه جيم شدن درحين راه پيمايي وپريدن به درون مردمي بودکه کنارخيابان به تماشا ايستاده بودند.اگرنمازجماعت اجباري هم درميان بودهنگام وضواوضاع حسابي خرتوخرمي شدوبهترين فرصت براي دررفتن فراهم مي شد.به هرحال با توجه به آن که ميهن آريايي اسلامي پرازتظاهرات فرمايشي ريز ودرشت است تعويض شيوه ها نيز اهميت فراواني داشت .پس ازفرارهم برنامه هاي زيادي اجرامي کرديم يکي ازمقصدها سينما بود.يادم مي آيد يک بارتمام بچه هاي کلاس ما درسال چهارم رياضي درسينما جمع شده بودند(فيلم باحالي هم بود:خرمگس)بهترين کارولگردي درکناردريا وسنگ پراني درون آب بود(هرکي دورتربياندازد يا پله پله ي بيشترباسنگ روي آب درست کند!!)اگرهم هواباراني بودکه درشمال هميشه ي خدااين جوراست ،مي رفتيم توي قهوه خانه پلاس مي شديم ودبخورچايي وبه قول گيلک ها کال گب(گپ نارس!!)
امروزفهميدم که دررفتن از تظاهرات فرمايشي درروزگارطاغوت هم مانند دوران ياقوت پررونق بود.پدرزن جان که کارگربازنشسته ي دخانيات است اين روزها که به شش بهمن نزديک مي شويم ازخاطرات آن روزگارکلي حرف دارد.مي گويدبراي انتقال کارگران به محل تظاهرات دوسه اتوبوس مي گذاشتند ونفري يک ساندويچ بزرگ مرغ ويک بسته شکلات مي دادند(الان شربت صلواتي مي دهند!!).پدرزن جان مي گويدتااتوبوس به مقصدبرسد همه جيم شده بودند.کجا؟سينماهاي لاله زار(سينماي فردين ومشت کوبيدن روي پيازدربساط ديزي)،عرق فروشي هاي سرراه(يک گيلاس بروبالا!!!پشت بندش هم يک قاچ گوجه ي نمک زده بکش به دندون!!!) وکافه ها وکاباره ها(صداي سوسن کوري راعشق است:يادته يه روزتنگ غروب خورشيد داشت مي رفت توابرها!!).پدرزن جان مي گويدآن موقع ها کارگرها خيلي حال مي کردند که راه به راه تظاهرات باشدتابروندصفايي بکنند!!
انگاراوضاع همچنان برهمان مدارمي چرخد.راستي تظاهرات ۲۲بهمن داردنزديک مي شود اين روزها سرامريکايي ها خيلي گرم است گمانم بشود باکوبيدن مشتي اساسي بردهان اش وسط ميدان آزادي ازپادرآوردش!!
احمدعاشورپور:دوست دارم درهواي آزاددرکنارموج شکن زادگاه ام بندرانزلي کنسرتي برگزارکنم.
بامدادک:تي جانا قوربان آباي جان!!!

محسن کديور(معروف به آخوندالکترونيک!!):باکمال قدرت برمباني ديني مان پافشاري مي کنيم زيراهرعزتي داشته ايم ازاين مباني ديني بوده است.
بامدادک:مواظب باش زياد فشارندي له مي شه اين دکان دونبش دين!!!
1/23/2003
خسرو:امروزسال روزتولدخسروگلسرخی است.يادش گرامی باد.اين هم شعری ازخودخودش:
درمن عقاب منقلبی هست
هرگززخستگی نرانده سخن
هرگزنگفته آری
ازمن مخواه فرودآيم
خاخام يوسف( رهبرحزب شاس اسراييل):فرشتگانی رامامورکرده ام تارای دهندگان به حزب ما را تا بهشت همراهی کنند
بامدادک:قابل توجه ی احزاب دينی ميهن آريايی اسلامی!!انتخابات شوراها نزديکه!!بجنبيد!!
ملاعمر:به هيچ کشوری به خاطرحوادث طبيعی مانند زمين لرزه وسيل نبايد پيام تسليت فرستاد زيرااين حوادث خواست خدا هستند.
بامدادک:وهمچنين آزمون الهی
1/22/2003
کودکان اين دوره وزمانه:اسم اش شايان است.دوسال بيشترندارداما همين دوسال رادرمحله ي نظام آباد سرکرده است.حرف که مي زندآدم ازخنده روده برمي شود.چندشب پيش به مهماني ماآمده بودند.پارسا پسرعمه ي هم سن وسال اش هم بود.پارساآن قدرشيطنت کردکه سرآخرمادرش عاصي شدوگفت من ديگرمادرت نيستم فرداصبح ازخانه مي روم.اماپارسا کک اش هم نگزيد.شايان گفت ٬صبح که بيدارشدي ديدي مادرت نيست وريدي به خودت !!اون وقت حاليت مي شه!!٬
من ازبس خنديدم که بامدادک باچشم هاي گردشده به من خيره شد!!!
درستايش بربري:ازاتوبوس اداره جاماندن،هفتادتومن دادن ويک عددبربري فرداعلاخريدن،به فروشنده که ازپشت دريچه مي گويدگابل نداره لبخندزدن،زيربرف راه رفتن وبربري گاززدن وبراي گنجشک هايي که غبطه مي خورندتکه هاي طلايي بربري انداختن!!به راستي چه شکوهي داردبرف وگرماي بربري!!
ديدي چه خبربود!!:ديروزدرميهن آريايي اسلامي بازاررياکاري داغ داغ بود!!يکي ازبرنامه هاي تلويزيون که هميشه نگاه مي کنم(علي رغم غرغرهاي زوجه!!) اخبارورزشي کانال ۳ازساعت يک ربع به هشت تاهشت شب است.ديشب هم ازهمه جا بي خبرپاي تلويزيون نشسته بودم که خيرسرم اخبارگوش بدهم.ازيک ربع اخبارهميشگي ۱۳ دقيقه تمام مال خبرديدارورزشکاران بامقام معظم رهبري(خدا سايه ايشان راازسرميهن آريايي اسلامي کم مکناد) وسخنان دلنشيني بودکه درآن ميانه ردوبدل شد.بعد هم گوينده اخبارهول هولکي گفت که نمي دانم منچستريونايتد فلان تيم رابردوسرآخرهم گفت که همکاران اشاره مي کنند که وقت نداريم!!
اين خبردرتمام برنامه هاي خبري پخش شد وآخرشب هم به طورکامل به سمع ونظرگرامي مارسيد.آقا!!!اين ورزشکارهاي ماچقدرچاپلوس بودند ومانمي دانستيم!!
علي رضاحيدري کشتي گيرتيم ملي ازرابطه مريد ومرادي بين خودومقام معظم رهبري سخن راند، بهنام محمودي کاپيتان تيم ملي واليبال گفت که خيلي خوش خوشان اش مي شودکه مقام معظم رهبري درجواني به واليبال علاقه داشته اند!!!، آرش ميراسماعيلي قهرمان جودو ازاين که ورزشکاران ميهن آريايي اسلامي بااتکال به خداوبيانات مقام رهبري برفناوري!! ورزشي اجانب غلبه مي کنند اظهارخوشحالي کرد،خانمي چادري که رييس انجمن تيراندازان ميهن آريايي اسلامي بودازرهبري تشکرکرد که فرهنگ حضوربانوان درصحنه هاي ورزش راپديدآورده است!!وخانمي مانتويي نماينده ي بانوان ورزشکارآرزوکردمقام رهبري زيرسايه ي مولاامام زمان سلامت بماند تاورزشکاران ازرهنمودهاي اش استفاده کنند!!
بامداد:بدبخت ملتي که قهرمان ندارد!!
بامدادک:پشت سرم نيا!!ازرهبري کردن حال ام به هم مي خورد!!پيش روي من گام برندار!!ازدنباله روي حال ام به هم مي خورد!!کنارم گام برندار!!تنهاي ام بگذار!!
نامه ي دوست :خانم جان ( مادر بزرگم ) تا آخر عمر به آقاجان ( پدر بزرگم )سر كوفت مي زد كه اگر عقل ات را نمي خوردي و يك آب هم روش ، هم خودت اين همه سال خانه نشين نمي شدي و هم بعد از خودت مي توانستي يك ارث درست و حسابي براي بچه هايت بگذاري .
آقاجان وقتي به چهل سالگي رسيد ديگر شده بود از اركان اصلي سرخه مسجد هر وقت تولد امامي مي شد و يا وفات ، امام جمعه او و چند نفر ديگر را كه كسب شان رونق داشت صدا مي كرد و مخارج را ياد آوري مي كرد . آقاجان هم كه دست به جيب اش براي مسجد حرف نداشت . كم كم براي تعميرات مسجد و منبر و پرده و فرش و رسيدن به متولي هم شده بود باني خير. خب ، براي توشه ي آخرت هر چند سالي مشهد و امام رضا رفتن هم واجب شد . اين جا بود كه صداي خانم جان در آمد كه :
خب خودت تنها برو .آخه چرا بايد امام جمعه و آن يكي را كه خواب نماي زيارت شده به خرج خودت ببري ؟ اين خرج چاووشي خان و سوغاتي از امام رضا براي مسجدي ها ديگر چه صيغه اي ست ؟ دكان را ول مي كني دست شاگرد . حساب و كتاب را هم كه سپردي دستش ....آخه قربان آن امام رضا بروم . والله خودش هم راضي نيست كه تو اين جوري از مال ات غافل بشي .
آقاجان مي گفت :
من دارم با نماينده خودش به پا بوس اش مي روم . خودش هواي مرا دارد . اين چند گوسفندي كه در سال مي كشم توي مسجد كسب مرا نگه مي دارد . تو هم در كار دين و ايمان من دخالت نكن
بله . چند سال بعد آقاجان ورشكسته شد و دكان از دستش رفت و خانه نشين شد . مادر بزرگ ام كه تنها فرزند پدر و مادرش بود و باغ و بيجاري هم علاوه بر ۲ خانه به ارث برده بود بار زندگي را به دوش گرفت و البته ديگر فقط دايي ام محصل بود و خاله هاي ام يا كار مي كردند و يا ازدواج كرده بودند . يك بار آقاجان پيشنهاد كرد كه خانم جان يكي از خانه ها را بفروشد و بيجار را و پولش را بدهد به او كه دوباره كسب و كارش را راه بيندازد . اما خانم جان گفته بود :
تو آن همه مال را براي مسجدت چراغ خريدي و يك فانوس هم براي خانه ات نگذاشتي!! حالا با اين چس مثقال مي خواهي كاسبي كني ؟ تو عقل ات را خورده اي يك كاسه آب هم روي اش . من عقل ام را به دست تو نمي دهم و نكرد كه نكرد
حالا توي سي اس پان ، ديروز آقاي رامين جهانبگلو ميز گردي داشت با خبر نگاران روزنامه هاي اين جا و تني چند از ايرانيان . داشت آينده ايران را تفسير مي كرد و نظريه مي داد . ايشان گفتند آقاي لاريجاني كه مسول صدا و سيما هست جزو نامزدهاي رياست جمهوري است و چون مورد اعتماد هر ۲ جناح است حتما رييس جمهور خواهد شد و خواهد توانست باب رابطه را با آمريكا و جهان غرب بگشايد . در نتيجه اشتغال ايجادخواهد شد و جوانان كه بزرگ ترين مساله براي شان كار و زندگي راحت است و كاري به كار سياست ندارند با داشتن آزادي هايي كه اين جناب به وجود خواهد آورد آرام خواهند گرفت و ايران از نظر اقتصادي و امنيت اجتماعي و پيشرفت به جايي خواهد رسيد .
خب ، ديدم توي وبلاگ ها و روزنامه ها داد همه از برنامه هاي صدا و سيما بلند است . گفتم اگر ايشان نمي توانند يك دستگاه روابط عمومي را درست اداره كنند كه صداي اعتراض مردم در نيايد . چطور مي تواند ان ام القراي آشفته بازار و ورشكسته را به جايي برساند ؟
خدا بيامرزد خانم جان را اگر زنده بود حتما به اين آقا مي گفت :
تو كه عقل ات را خورده اي يك كاسه آب هم روي اش . حالا مي خواهي اين ملت هم عقل اش را بسپارد دست آقاي لاريجاني ؟
1/20/2003
عليرضامحجوب(معروف به جک نيکلسون!!)مابايدحق اعتصاب را به کارگران بدهيم.دراسلام هم کارنکردن جمعي براي احقاق حقوق حقه اصلا امرمذمومي نيست.
بامدادک:ندهيد هم خودشان مي گيرند!!آره خجالتي جان!!
بخنديدتادنيابه روي تان بخندد!!:روزي اوساکريم مي خواست ازميان بندگان اش ٬ ترين ها ٬رابرگزيندبراي همين همه بندگان راجلوي بارگاه اش فرامي خواندتاهرکس ادعايي داردبه حضوربرسدومطرح کند.ايوب پيامبر به درون مي رودروبه ايزدمنان مي کند ومي گويد٬ خداوکيلي ازمن صبورترآفريده اي؟!! ٬خدامي گويد٬ خداوکيلي!!نه!! ٬ مردم مي بينند که ايوب شادمان ازدربارخدابيرون آمد.يوسف پيامبر به درون مي رودوشادمان ازکسب عنوان ٬خوش تيپ مک کويين ترين آفريده!!٬بيرون مي آيد.خلاصه هرکسي مي رودوشادان ياغمگين بيرون مي آيدتااين که نوبت شيطان مي رسد.شيطان که بيرون مي آيدخلق الله مي بينند سگرمه هاي اش حسابي توي هم رفته.مردم مي پرسند ٬چي شده؟!!٬شيطان مي گويد ٬شما سردارسازندگي مي شناسين؟!!٬
1/19/2003
خرافات نوين!!!: درروزگارکنوني درسايه ي پيشرفت فناوري همه چيز موتوريزه ومکانيزه شده است حتي حماقت وخرافات!!!ازهمه بدترخرافات مکانيزه است!!!همه ي رايانه هامجهز به انواع فال گيري براساس ماه تولدورنگ چشم وهزارکوفت وزهرمارديگراست.اگرماه تولدتان لو برودديگرخودخداهم نمي تواند به دادتان برسد.همکاري دارم تحصيل کرده که به شکل گرفتن سرنوشت و زندگي انسان براساس ماه تولدش باورداردومن بيچاره هم ،ازهمه جا بي خبراين باوررامسخره کردم!!!طرف هم که ماه تولدم رامي داندراه به راه مي گويدتعجبي نداردتومتولدفلان ماه هستي ومتولدان اين ماه همگي کله شق،مخالف خوان ومغرورند!!پدرم درآمده است!!! براي مثال درگرماگرم بحث هستيم وتازه دارم طرف رامتقاعد مي کنم که ازجابلندمي شودومي گويد من رابگوکه باکي دارم بحث مي کنم!! متولدفلان ماه!!کله شق ومغرور!!بعد هم راه اش رامي کشد ومي رود!!
ديروز پاره نوشته ي زيبايي ازداستان هاي شيخ اشراق رابراي اش نقل کردم وگفتم خيلي زيبااست:
٬کرم شب تاب راپرسيدندکه توچرابه روزدرصحرانگردي؟گفت مراخودازنفس خودروشني است.چرابايدزيرمنت آفتاب رفتن وبه روشنايي نوراوجهان ديدن؟٬
مي دانيد چه گفت؟!!گفت ازاين حکايت هم خوش ات مي آيدچون متولدفلان ماه هستي ومغرور!!!
مرامي بينيدانگاريک سطل آب يخ ريختندروي سرم!!!
حجت الاسلام شيخ ابراهيم وحيددامغاني:توده اي ها آمده بودندجلسه ي مرحوم نواب صفوي را به هم بزنند.ولي به زودي چنان جذب شخصيت وي شدند که آمدندپاي سخن راني وي نشستند وسخن راني اش که تمام شدگفتند اگراسلام واقعا اين است که اين مردمي گويد ما همه مسلمانيم!!
بامدادک:جذبه ي لاجوردي رانديدي.طبري را ايکي ثانيه از مفسرمارکسيسم خاورميانه تبديل کرد به مفسرقرآن!!
1/18/2003
آينده تاريک چپ درميهن آريايي اسلامي!!!: اين رامي نويسم به خاطرهمه ي دوستان ونادوستاني که طي چندروزپس از نوشتن واپسين نوشته ي اين صفحه غيرت مندانه واکنش نشان دادند!!!!(اين نشانه هاي تعجب هم به خاطرگل روي شبح!!!).مي دانيد چيست من هم بسياردوست دارم که بپيوندم به پايکوبي ودست افشاني کساني که پس ازفروپاشي شوروي همچنان برگورسوسياليسم مي رقصند!!من هم مي خواهم ازفرارسيدن پايان تاريخ نشئه شوم ولپ فرانسيس فوکوياما رابکشم وبگويم نازت رابروم نازنين!!!من هم مي خواهم ازاين پس خوش خوشان ام بشودازاين که درپناه سرمايه داري عنقريب دمکراسي وصلح درسراسرجهان مي شود.
امانمي دانم چرادرآستانه ي حمله به عراق شعارصلح جهاني سرمايه داري ريش خندي بيش نمي نمايد!!
نمي دانم چراکارنامه ي افتضاح سرمايه داري درپس ده سال گذشته ازجنگ هاي پياپي گرفته تاجهان گسترشدن بحران هاي سرمايه داري درقالب فرآيندجهاني شدن ،حالم رابه هم مي زند!!
نمي دانم چرانعره هاي نظاميان که گوش جهان راکرکرده است واين واقعيت که جهان هيچ گاه چنين ناامن نبوده است نمي گذارددرکنج عافيت شخصي جاودل خوش کنم که شايدعمو سام بيايداين مردم مادرمرده راهم نجات دهد!!درست مانند مردم مادرمرده افغانستان!!
اي کاش ازرياضيات سردرنمي آوردم تاوحشت نکنم ازاين که کشوري مانند امريکا۴درصدجمعيت جهان راداردولي ۳۷درصدمخارج نظامي جهان و۴۰درصدازتوليدنظامي جهان رابه خوداختصاص داده است.(مخارج نظامي آلمان،انگلستان وفرانسه سرجمع ۵درصدمخارج نظامي جهان است!!).
بودجه ي پنج سال آينده پنتاگون ۶/۱تريليون دلاراست ومن مي دانم بااين پول مي شودصد تاافغانستان راآبادکرد!!
پنتاگون فقط براي توليد۲۸۰۰ جنگنده ي جديد ۲۵۰ ميليارددلارخرج کرده است ومن مي دانم بااين پول مي شودميليون هاآفريقايي راازگرسنگي نجات داد!!
امريکا هم اکنون داراي ۲۲۸۲۷کلاهک هسته اي وخدامي داندچه قدرجنگ افزارشيميايي وميکربي است ومن نمي دانم عراق چگونه مي تواندامنيت چنين غولي رابه خطراندازد!!!
اين واقعيت هارامي بينم بازهم به اين نتيجه مي رسم که دوراه بيشترپيش پاي انسان وجودندارد:سوسياليسم يابربريت
حجت الاسلام شيخ ابراهيم وحيددامغاني:روستايي بي سواد وحافظ مشهورقرآن کربلايي محمدکاظم کريمي نيزهمراه شان بود که ماآن جا چندباراوراامتحان کرديم وهمه رادرست ودقيق جواب داد.بعدروزنامه ي نداي حق راآورديم وجلوي اش گذاشتيم.روي نوشته هاي نداي حق دست کشيد تابه جمله ي ٬مصدق لمابين يديه٬ که ازآيات قرآن است رسيد،گفت اين آيه ي قرآن است!خواندن ونوشتن نمي دانست.مثلايک جادرروزنامه نوشته شده بود٬ دکترمحمدمصدق٬نشان اش داديم .پرسيديم چه نوشته؟گفت :نمي دانم.نه لفظ محمدرامي توانست بخواندونه مصدق را.ولي آيه ي مزبوررادرروزنامه نشان مان داد وخواند!پرسيديم چطورآيات قران راتشخيص مي دهي؟گفت:٬کلمات قرآن براي من نورودرخشندگي دارد!٬
بامدادک:جل الخالق!!راستي راستي روي کله ي آدم اسفناج سبزمي شود!!
نامه ی دوست
بامداد عزيز سلام
نوشته روز پنجشنبه شما باعث شد که من اين نامه را براي شما بفرستم.
مدت زيادي است که نظرات شما را ميخوانم اما در اين نوشته روز پنجشنبه آنقدر احساسات گرايي از جانب کسي ديدم که فکر ميکردم عقل گرايي در هر امري برايش امر مسلم است که باعث شد اين نامه را برايتان بنويسم.
دوست عزيز چپ (‍ منظور من چپ راستين است) ديگر در صحنه جهاني جايي ندارد. لنين و استالين دو نفري آن قدر به اين مکتب گند زده اند که مردم کمونيست را با اين سه اسم ميشناسند مارکس لنين و استالين. در حقيقت دامن مارکس بيچاره با کارهاي اين دو آلوده شده است. من از زماني که جبهه چپ از هم پاشيد اميدوار بودم فردي به عظمت مارکس بيايد و اين مکتب را دوباره رنگ و بويي جديد بدهد دور از کثافت هايي که آن را گرفته.
تا حالا که خبري نشده. (‍ گفتم عظمت مارکس و نه لنين يا استالين)
مردم اگر حق انتخاب حکومت داشته باشند در سراسر دنيا گرايش شان به انسان گرايي در مرحله اول خواهد بود. منظور من از انسان گرايي احترامي که قرار است به يک فرد به عنوان فرد گذاشته شود نه فرد جزيي از جامعه در خدمت حاکم.
جبهه کمونيست جنگ را از همين ناحيه باخت. سرمايه داري هر ايرادي که داشت به فرد خصوصا از بعد از جنگ دوم احترامي آن طور که شايسته است گذاشت. عاملي که باعث سقوط رژيم ملايان در ايران هم خواهد شد همين بي اعتنايي به فرد است.
اگر براي ما يا مردمي که در کشورهاي کمونيستي زندگي ميکنند به پاي ميز محاکمه کشيدن حاکمان فاسد جزو افسانه ها است در غرب مي بينيم که با شکايت به حق يک شهروند حتي تا رييس جمهور هم بايد مقابل دادگاه پاسخ گو باشد.
تو رو خدا براي من قصه حق خورده شده يک فرد در کشورهاي غربي را نگو. شما اگر يک قصه در يک ميليون جمعيت بلدي من در جبهه چپ يک ميليون قصه در يک ميليون جمعيت بلدم. جبهه چپ انور خوجه را داشت که تا دنيا دنيا است بايد ثابت کنند که ايشان چپ نبودند؟!
دوست عزيز هيچ يک از کشورهاي جناح چپ در زماني که اردوگاه چپ پابرجا بود اين ويژگي رانداشت. چپ تا زماني که دوباره پوست بياندازد و بتواند سر کار بيايد احتياج به زمان زيادي دارد که شايد عمر من و شما کفاف آنرا ندهد.
در ضمن نوشته بوديد بازهم داستان نخ نما شده ي آلمان وژاپن پس ازجنگ رابايدگوش بدهي.هرچه هم بگويي پدرجان عامل اصلي بازسازي ژاپن وآلمان جنگ سرد بوده است
دوست عزيز يک نکته را جا انداختيد آلمان و ژاپن زماني که در جنگ شکست خوردند هر دو از غول هاي صنعتي جهان بودند ژاپن چهارمين کشور جهان بود که ناو هواپيما بر داشت و کارخانه هاي هواپيما سازي آن تا روز آخر جنگ مشغول بودند. و اصولا زير ساخت صنعتي در اين دو کشور بسيار قوي بود. دليل اصلي اينکه آلمان و ژاپن اين شدند که امروزه مي بينيم همين مورد است. يعني زحمتي که مردم اين دو کشور براي باز سازي کشورشان کشيدند. در مقابل افغانستان هم اکنون تنها ۲۶ درصد باسواد دارد و اين در صد در مورد زنان فقط ده درصد است. انتظار داشتيد از اين کشور ژاپن درست شود؟
احمقاني که در اين کشور حاکم بودند و هنوز اکثريت افراد عامي اين کشور را تشکيل ميدهند با زيرساخت مذهبي خود اجازه گسترش علم را هم نمي دهند اما دقت کنيد که در بيست سال اخير براي اولين بار اين کشور به مدت ۱۴ ماه پي در پي رنگ آرامش را ديد. همين دستاورد کمي نيست.
عراق شرايط اش کمي با افغانستان فرق ميکند درصد بي سواد در اين کشور بسيار از اين مقدار کمتر است اما اصولا مردمي دارد که در فرهيخته ترين شکل تاپاله اي به اسم شاهرودي عراقي تحويل جامعه مي دهند. اين کشورها اصولا قابل قياس با آلمان چهل سال پيش نيستند با آلمان چهارصد سال قبل شايد قابل قياس باشند.
من که فکر مي کنم در صورت تغيير حکومت عراق ظرف چند سال اين کشور به ترکيه ثاني تبديل شود (‍ در صورتي که تجزيه نشود) اما همين هم از سر اين ملت زيادي است.
1/15/2003
آينده روشن چپ درميهن آريايي اسلامي:همان گونه که ازديدگاه چپ راستين(نه چپ نما هاي ديني وچپ نماهاي اقتدارجو) هواداران نوليبراليسم و دين سياسي ،دايناسورهايي بيش نيستندکه درفضاي گل خانه اي سرکوب نفس مي کشندآنان نيزنگرش چپ رابايک کاسه سازي ابلهانه اي منسوخ ومربوط به گذشته اعلام مي کنندوباانگشت گذاشتن برپديده هايي که درواقع عامل شکوفايي چپ راستين است ديدگاه خودرا توجيه مي کنند.چنين کساني توجه ندارندکه فروپاشي شوروي ياسرمايه زدگي چين درواقع چپ راستين رابرمي کشد.هم ازاين رو است که چپ درجهان وهم چنين ميهن آريايي اسلامي آينده ي روشني دارد،چپي که رفته رفته گريبان خودراازدست بيماري هاي ديرين رها مي کندو سزاوار اعتماد زحمتکشان وروشنفکران می شود!!!
انفعال ولختی کنونی مردم نبايدمايه ی دل سردی شودوگذرااست!!!فلاکت اقتصادی کنونی بيش هرزمان ديگری زحمتکشان راپذيرای سخنان چپ راستين کرده است يعنی شرايط عينی هيچ گاه چنين آماده نبوده است!!اين جا حتی اشرافيت کارگری هم ديگرمعنايی ندارد. مشکل کنونی فقط مشکل ذهنی است!!مشکل ذهنی نيروهای سياسی ومترقی!!زحمتکشان ازهرلحاظ آمادگي دل سپاري به چپ راستين وپی گيررادارند،چپي که پشتيبان جنبش مدنی وپي گير خواست هاي مادي مردم است.
چپ راستين مي تواندبه دل هارايابد اگرکه مشکلات نظری اش راحل کندوفعال ترشود.البته درشرايط سرکوب اين کاردشواراست!!دام چاله هاي اصلي فراروي جنبش چپ همان دام چاله هاي قديمي است:
*دل سپردن به اصلاح گرايی تاحدفروغلتيدن درمغاک نگرش هاي بورژوازي ملي (اصلاح گرايي ،نمايندگان اجتماعي خاص خودراداردونيازي به هوو ندارد!!)
*شاخه شاخه شدگی مفرط(اين که چپ ها تجزيه نمي شوندواختلاف ديدگاه شان رادرچارچوب جناح هاي مختلف وزيرچتريک تشکيلات حفظ مي کنندنويدبخش است !!)
دراين ميان انقلاب درفناوری ارتباطات به خوبي درخدمت همبستگي و پيوند چپ گرايان بوده است ودرعين حال سبب تقويت شفافيت،مسئوليت پذيری و دمکراسی درونی شده است.ازسوي ديگر مشارکت فعالان ومردم دردفاع ازآرمان ها وخواست هاي چپ نيزتسهيل شده است.
به هرحال آينده ازآن جنبش چپ است،آينده اي که بايدخودرابراي آن آماده کردودچارکج روي هاي گذشته نشد.
سيدمحمدمحمدي(شاعر،متخلص به محمود):حدود۲۰سال پيش درشب ۲۱ ماه رمضان،به علت شب زنده داري ورازونيازفراوان به خواب رفتم.درعالم رويا ديدم که مانند پرنده دوبال دارم وپروازمي کنم.پس ازطي مسافت زيادي ازآسمان ندايي به گوش ام رسيدوگفت:٬اي محمود توطاهرشده اي وازاين پس به عالم غيب دست خواهي يافت.اشعارتووکتاب توچون زروطلا خواهدبود٬ دراين هنگام ازخواب بيدارشدم.
بامدادک:من اگربه جاي تو بودم تخلص ام راعوض مي کردم مي ذاشتم طاهر!!!
1/14/2003
ريشه ي اين همه کينه کجاست؟!!!: کشاکشي که درفلسطين مي بينيم خاستگاه هاي بسياري دارداماآن چه بيش ازهمه مايه شگفتي است ژرفاي کينه ي نژادي وديني است. متولي يکي ازاين کينه ها ناسيوناليسم مبتذل ومتولي ديگري تعصب مذهبي است.به ويژه تعصب ديني دردميدن برآتش نفرت نقشي ديرينه دارد.هنوز هم نفرت برخاسته ازاختلاف ديني رابه خوبي مي توان درلابلاي سخنان مردم وخاطرات خودمشاهده کرد.يادم مي آيدکلاس اول دبستان که بودم پسربچه سرخ وسفيدي بامن پشت يک نيمکت مي نشست وبهايي بود.تنهادوست اش من بودم.روزي نبودکه ازفحش هاي همکلاسي ها(سگ بهايي!!کم ترين شان بود) وانگلولک هاي جنسي بچه هاي کلاس بالاتر!!اشک اش درنيايد.هنوزکه هنوزاست يکي ازکابوس کودکي من نفرت وکينه ي ديوانه واري است که اين همکلاسي کودکي ام درکانون اش دست وپا مي زد.بعدهادردبيرستان رفيقي پيداکردم که او هم ازخانواده اي بهايي بود.البته بهايي شناسنامه اي بود!!خودش باوري نداشت وديدگاه هاي چپ داشت.پدرش مغازه داربود.هرچندگاهي مغازه اشان راتعطيل مي کردندوخانواده اش دچارمعضلات مالي مي شدند.(من وهمين بهايي شناسنامه اي!! ويک ديگرازدوستان، گروهي درست کرده بوديم وپول توجيبي هاي ناچيزمان راجمع مي کرديم کتاب اشتراکي مي خريديم ومي خوانديم.بعد هم مي نشستيم آن چه راخوانده بوديم نقدمي کرديم.اسم گروه مان راهم گذاشته بوديم خزر).درآزمون دانشگاه هرسه امان قبول شديم امادوست مان درگزينش ردشد به خاطربهايي بودن!!!چقدرسه تايي به اين موضوع خنديديم!!خنده اي تلخ!!دوست مان مي بايددرروزنامه اعلام انزجارمي کردازفرقه ي ضاله ي بهاييت!!! به هيچ ديني باورنداشت اماحاضرنبودتن به اعلام انزجاربدهد.براي اش اين کاربه معناي تن دادن به اقتداربود!!من مخالف بودم ومي گفتم آدم چرا بايد پاسوزچيزي شودکه باورندارد.دوستم يک سالي درخانه ماندتاسرعقل آمد.سرانجام دانشگاه تهران رابه پاسداري ازدين آبااجدادي ترجيح داد.الان هم براي خودش يک کارگاه توليدموادشيميايي راه انداخته است.مهندس موفقي است.
اماآن نفرت هنوزسرجاي اش هست!!نفرتي که وقتي پدري ازيهودي همسايه اش بالحني تحقيرآميزسخن مي گويدخودش رامانند بختک روي ذهن آدم مي اندازد.
بااين همه بازهم جامعه بسياري ازتعصب هاراکنارگذاشته است.فراموش نکنيدتاهمين صدسال پيش درتداوم سنتي هزارسالي،غيرمسلمانان دچارمشکلاتي درجوامع اسلامي بودندکه به راستي شرم آوربود.مسلماني راکه درکوچه مي ديدندبايدکنارمي رفتندتاراه براي اش بازشود.فقط مجازبودندکه ازالاغ استفاده کنند ،اسب سواري ممنوع!!نمي توانستندعليه مسلمان شهادت بدهند(الان مي توانند؟!!)،خانه اشان نبايدازخانه ي مسلمانان بلندترمي بود،نبايدباخودسلاح حمل مي کردند،عبادت شان نبايدگوش نازنين مسلمانان راآزارمي داد،حق نداشتندبه زنان مسلمان نگاه چپ بياندازنددرحالي که مسلمانان هرچه که گرزاسلام راکوبيده بودندکوبيده بودند!!به هنگام کتک خوردن ازمسلمانان ،حق دفاع نداشتند،ماليات شان دولاپهنابود،پوشاک خاصي مي بايدمي پوشيدندوبايدنشانه ي خاصي راروي درخانه اشان نصب مي کردند.
تازه اين وضع اهل کتاب است که موردقبول مسلمان اند،آن ها که دين ندارندول معطل اند.حالا حالاها بايددندان روي جگربگذارند!!!
دکترمصطفي ملکيان:همه ي اديان تاريخي دردوران پيشامدرن ظهورکرده اند.مابعدالطبيه،فلسفه وپيش فرض هاي معرفت شناختي واخلاقي که اين اديان داشتندبراي انسان مدرن قابل فهم ياقابل قبول نيست.
بامدادک:دکترجان بخت ات گفته که دکانداران دين اين روزها سرشان جاهاي ديگرگرم است!!!
1/13/2003
جنون جنگ!!:دردوران جنگ کثيف ايران وعراق(همان دفاع مقدس رامي گويم) هيچ شعاري به اندازه ي شعارهاي ٬ جنگ جنگ تاپيروزي ٬و ٬ جنگ جنگ تارفع فتنه ٬براي ام تهوع آورنبودهمان شعارهايي که اينک جنگ سالاران امريکايي به گونه اي ديگرتکرارمي کنند!!همه جا سخن ازجنگ افزارهاي کشتارجمعي عراق است اما همچنان اين ايالات متحده ي امريکا است که مي تواندحيات راازروي کره زمين محوکند.
همه جاسخن ازآن است که باسرنگوني صدام،عراق به بهشت مردم سالاري تبديل مي شوداماکم ترکسي توجه داردکه درست همين سناريودرافغانستان منجرشدبه رژيمي که دست نشانده ي امريکا است،منجرشدبه استقراردم ودستگاه سازمان ملل درافغانستان تاکمک هاي خارجي راببلعند،شرايط زنان تغييري نکرده است،همان جنگ سالارهاي پيشين دمارازروزگارتهيدستان درمي آورندودلاربه جيب مي زنندتاطالبان راشکارکنند.
اين درحالي است که اسراييل تنها رژيم خاورميانه که همه می دانندجنگ افزارهاي هسته اي دارد،همچنان قوانين بين المللي ومقررات سازمان ملل رانقض مي کند،به هيچ بازرس خارجي اجازه ي بازديدنمي دهدوبيشترين کمک هاي مالي امريکارادريافت مي کند.ازاين رواست که جهانيان به اين باوررسيده اند که مشتي ديوانه که به جنون جنگ دچارنددرامريکا حاکم اند.
حنايي کاشاني(مترجم):مذهب شيعه به طورمعمول ياروايت رسمي آن به طوراخص،فلسفه ي سياسي ندارد بلکه فلسفه ي تاريخ داردوقوت اين مذهب درطول تاريخ نيزهمين امربوده است وازاين حيث به مارکسيسم شباهت دارد.
بامدادک:بعد ازمردم سالاري ديني ،چشم ما به جمال مارکسيسم ديني روشن!!
1/12/2003
ساده لوحي هم اندازه اي دارد!!!:درميهن آريايي اسلامي به اکثرازدواج ها که مي نگري گونه اي رابطه ي راننده گي وکمک راننده گي بين زن وشوهربرقراراست.يعني يکي همه کاره است وديگري وردست.البته بيشتر،مردان همه کاره اندچون غيرت دارند وکلي هيبت. گاهي هم زنان فرمان رابه دست دارند.مادربزرگ مادري ام ازجمله زناني بودکه دررانندگي پايه ي يک داشت !!!وپدربزرگ بيچاره ام نيزي چاره اي جزغرولندنداشت.يکي ازجمله هاي تاريخي وپربسامدمادربزرگ ام خطاب به پدربزرگ که درگذر ده ها سال ازيادم نرفته است اين بودکه تاپدربزرگ سخني برخلاف نظرش مي گفت بي درنگ پاسخ اش مي داد:٬عقل نداري ؟!!راحتي!!٬(باگويش گيلکي بخوانيد!!).همين جمله به هزاران صورت ديگراززبان بزرگان جهان ،گيرم زرورق پيچ وفاخرتر،بيان شده است(براي مثال ،شيلرمي گويد٬ دربرابرحماقت حتي خدايان هم عاجزند ٬).
به هرحال درميهن آريايي اسلامي اين جمله ها فراوان مصداق دارد.آدم که نمي تواند به هرکسي بگويد عقل نداري ؟!!راحتي!!بنابراين چاره اي جزحرص خوردن نيست!!همان هايي که گمان مي کردندافغانستان باحضورسربازان ينگه ي دنياتبديل مي شودبه بهشت برين(مباداباکسره بخوانيد!!)اکنون نغمه سرداد ه اندکه باواژگوني صدام به دست امريکا،عراق مي شودبهشت فدراليسم.بازهم داستان نخ نما شده ي آلمان وژاپن پس ازجنگ رابايدگوش بدهي.هرچه هم بگويي پدرجان عامل اصلي بازسازي ژاپن وآلمان جنگ سرد بوده است وهم اکنون امريکادر۸۰ کشورجهان حضورنظامي دارد گو ش شان بدهکارنيست که نيست.چاره اي نداري خاموشي درپيش گيري وتوي دل ات بگويي عقل نداريد؟!!راحتيد!!
زنده بادانگليسي ها!!!:اشتباه نشودمنظورم آخوندها نيست!! منظورم کارگران انگلستان است که به خاطرمخالفت شان با جنگ ،اين روزهادمارازروزگارهيات حاکمه ي انگلستان درآورده اند.تازه ترين نمونه ي شيرين کاري کارگران انگليسي خودداري دوراننده ي قطارباري ازحمل جنگ افزاربراي يگان رزمي عازم به خليج فارس است.سال ها پيش هم کارگران انگليسي چنين کارهايي کرده اند.نمونه اش اعتصاب کارگران باراندازدرسال۱۹۳۷ است که حاضرنشدندجنگ افزارهاي ساخت انگلستان رابارکشتي هايي کنند که عازم شيلي بودندشيلي پينوشه،شيلي پس ازقتل سالوادورآلنده.
يوسفعلي ميرشکاک:خدايي که ازرگ گردن به انسان نزديک تراست وهمراه انسان است درهرکجاباشد،چه نيازي به مدافعان ابلهي همچون من دارد.آه!آه ازجهل وتاريک انديشي.آه ازپندار احمقانه ي خودبيني!آه ازعينک حماقت!چگونه امثال من خودرامسلمان وديگران راکافرمي انگاشته انديامي انگارند؟
بامدادک:اميدوارم اين بارتوبه ي نصوح کرده باشي داداش من!!!
1/11/2003
من حرص مي خورم پس هستم!!!!:هيچ چيزبدترازآن نيست که هرکس آدم راببيندموتوربحث اش راه بيفتد!!!اين يکي ازبلاياي است که بنده ي حقير(به قول آخوندها) به گونه اي بنيادي(به قول هواداران احياي هوخشتره) دچارآن هستم.مذهبي ها دوست دارند درباره ي وجودخدابحث کنند،ملي گراها مي خواهنددرموردخيانت حزب توده بحث کنند،روشنفکرها دوست دارنددرموردايديولوژي وپايان تاريخ بحث کنند والخ!!بين خودمان بماندازبحث کردن خوشم مي آيداماپس ازهربحثي پشيمان مي شوم ازبربادرفتن وقت.اگرهربحث درهمان بازه ي زماني خودش پايان يابدکه بازچندان بدنيست،داستان بيخ پيدامي کندوبه صورت سيلان هاي ذهني ادامه مي يابدتابه نتيجه وجمع بندي برسد.
ديروزهم بحث داغي دشت کرديم باهواداران پايان تاريخ!!اين روشنفکران پست مدرن به راستي باحال اند!!ته حرف شان اين است که عقلانيت تعطيل!!اگرخوش چريده باشندودنيابراي شان خلاصه شده باشددرشکم(پيتزاتنوري به اضافه ي بيف استروگانف درزيرنورشمع!!) وزيرشکم(زنده بادخروس!!دنيارختخواب من است!!) که مي گويند باباهمه راست مي گويندهيچ عقيده اي برحق نيست چرابحث کنيم الکي!!(جالب اين است که همه ي اين حرف هارانيزبارگ گردن آماسيده وحين بحث مطرح مي کنند) اگرهم غم زده باشند وملال مليحي روح ظريف شان راخراشيده باشد(چه حالي مي دهد سربرشانه ي يارنهادن ودرخلسه ي بوي زلف اش برپوچي هستي گريه سازکردن!!) مي گويندهيچ کس برحق نيست وهمه لعبتکانيم دردست خيمه شب بازهستي(دود و دم راعشق است!!).
اين گروه ها و روشنفکران هنردوست(هواداران هنربراي هنر) سرجمع چند خصلت اساسي دارندکه اگربه روي شان بياوري حسابي به پرقباي شان برمي خورد:
*دم ازاصول زدن وهمبستگي انساني درعين بي اصولي
*سينه چاک دادن براي اصلاحات درعين هراس ازفروريختن روسوب هاي گذشته
*دم ازميهن زدن ودارودرخت اش درعين کوچک شمردن اهالي ميهن آريايي اسلامي وبيزاري ازآنان
*سخن سرايي برضدديکتاتوري درعين باورمندي به دست يازيدن به زور براي اصلاح جامعه
*دم زدن ازآينده درعين حسرت خوردن به گذشته ي غبارآلود
*چس ناله براي پايين بودن شمارگان کتاب درحالي که خودنيزبراي کتاب تره هم خرد نمي کنند
*چس ناله براي دوزاري بودن روزنامه ها درحالي که خودکشته مرده ي صفحه ي حوادث اند
*دم زدن ازآزادي زنان درحالي که براي دشنام گويي به مردان تشبيه شان مي کنند به زنان!!
عطاالله مهاجراني:من بامعلمان مارکسيست درجه اول اراک هم آشنا بودم.بعضي هاي شان هنوزهم هستندوازشخصيت هاي فرهنگي اند.کتاب هاي درجه اولي مارکسيسم راازايشان گرفتم وخواندم.وقتي آمدم دانشگاه اصفهان دوستان مارکسيست ام ازآشنايي ام بامارکسيسم تعجب مي کردند
بامدادک: بابا تو ديگه کي هستي!!راستي راستي آخرتسامحي!!!
1/08/2003
تختي، چشم وچراغ مردم:اين روزها سخن گفتن ازقهرمانان مردم چندان پسند روزنيست که خردوکلان ازبي نيازي جامعه به قهرمانان مي گويندوسخنان برتولت برشت اززبان گاليله که ٬بدبخت مردمي که نيازبه قهرمان دارند٬ برسرهرکوي برزني نقل مي شود.دراين ميان بسياري ازنفي قهرمان ،نفي مبارزه راهدف گرفته اند نه نفي شخصيت پرستي وکيش شخصيت را!!!
به هرحال تختي ازجمله قهرمانان اين مردم بودوهست،هنوزهم که نام اش مي آيدانگارچراغي دردل ها وچشم ها روشن مي شود.براي من نام تختي يادآورسه تصوير است:
تصوير(۱):عکسي سياه وسفيد که به زردي مي زندوازهنگامي که بچه اي بيش نبودم پدرباغرورنشان ام مي داد.عکس قايق پارويي(لوتکا) سايه بان داري که تختي بابالاتنه ي لخت درميان اش نشسته است.سمت راست اش پدرنشسته است(جواني باموهاي قيصري وسبيل سياه) وسمت چپ اش جوان ديگري که دوست پدرم بود.تابستان بودوپدرودوست اش درکناردريابالوتکا کارمي کردند.چندرغازي مي گرفتندوخلايق رابه مهماني خزرمي بردند.اين بارمهمان شان پهلوان ايران بود.پدرمي گفت تن اش مثل سنگ بود.هرچه کردندزيربارنرفت که مهمان شان باشدبه زورپول کرايه راداده بود.
تصوير(۲):مادردراتاقي که کودکي ام درآن گذشت پشت به کمدي که روي درش پرازعکس است به حالت خبردارچشم درچشم دوربين ايستاده است.موهاي اش هنوزسفيد نشده است.درميان انبوه عکس هاي پشت سرش عکس تختي و چه گوارا بيش ازهمه به چشم مي آيد.عکس تختي رابرادرم نقاش کرده بودکه به باشگاه کشتي مي رفت وتصويربزرگي ازتختي راروي آينه کارکرده بودکه درباشگاه شان زده بودند به ديوار.
تصوير(۳):پدرزن جان ومادرزن جان نامزدندوشب هاي جواني رابه سينما مي روند.شانزده هفده سال بيشترندارند.دوست دارندسانس آخربه سينمابروند.دوازده تادو شب.درتالارانتظارجاي نشستن نيست.تختي روي مبلي درمحاصره ي دوستان لم داده است.پيراهن زردآستين کوتاه پوشيده است.دخترجوان راباچادرسفيد گل گلي اش مي بيند.ازجا مي پردبالبخندجاي اش راتعارف مي کند.(مادرزن جان الان هم که داستان راتعريف مي کندگونه هاي اش گل مي اندازدومي شودهمان دخترشانزده ساله اي که ازخجالت سرخ شده بود)
1/07/2003
علي شکوري راد(به دفاع ازعبدي):به راستي چه بدفرجام اندآن هاکه ازميان همه ي آيات ،روايات وآموزه هاي ديني به اين گفته ي ماکياول ومارکسيست هابسنده کرده ان که هدف وسيله را توجيه مي کند.
بامدادک:راست ميگه به خدا!!تمام آتيش ها ازگوراين مارکسيست ها ي گوربه گورشده بلند ميشه!!انشالله خدا ازهستي ساقط شون کنه!!

حبيب الله عسگراولادي:ما نمي خواهيم نمک به زخم وحيثيت وآبروي عزيزان بپاشيم.
بامدادک:حبيب جان!! دل بندم روي زخم نمک پاشيدن رو خودمون بلديم بيا لطفي کن ويادمون بده روي آبرو وحيثيت چه جوري نمک مي پاشن!!به خداصواب داره!!
1/06/2003
جادوي بتهوون:گاهي همنشيني باکهنسالان فرصتي مي شودبراي نقب زدن به انبوه خاطرات نانوشته اشان،واين اگر درکشوري که فرهنگ شفاهي محوريت تام داردبا انتخاب درست همراه باشداوقات بسيارخوشي به بارمي آورد.ديروزيکي ازهمين فرصت هادست دادوهم نشين وهم سخن يکي ازمهندسان پيراداره شديم.ازروزگارجواني ودانشجويي حرف مي زد.مي گفت درروزگاردانشجويي اش مدتي اجاره نشين طبقه ي دوم خانه اي درخيابان خواجه نصيرتهران بودوهمسايه ي زن وشوهر جواني که بافرزندمعلول شان درطبقه ي نخست به سرمي بردند.زن فرانسوي بودومردايراني.هفته اي دست کم يک باردعواي شان مي شدوزن ومردبافريادهاي گوش خراش همديگررافحش باران مي کردند،يکي به زبان فرانسوي اصل وديگري به زبان فارسي سره!!دراين ميان بي کارهم نمي نشستندوهرچه ظرف وظروف چيني وشيشه اي دم دست شان مي آمدخردوخاکشيرمي کردند.دعواتاشکستن تمام ظرف ها ادامه مي يافت!!همکارکهنسال ما مي گفت هفته اي يک بار يک وانت چيني مي خريدندودوباره روزازنو روزي ازنو.اين دوست ماهنگامي که دعواي همسايه شروع مي شدازکاروزندگي مي افتادنه مي توانست چيزي بخواند ونه مي توانست استراحت کند.سرانجام فکري به ذهنش مي رسد.هربارکه دعواآغازمي شدرفيق ماهم گرامافون راروشن مي کردوصفحه ي سمفوني شماره ي ۹ بتهوون رامي گذاشت حسابي صدارابلندمي کرد.کم کم افسون موسيقي برحس ستيزه جويي زن وشوهرغلبه کرد.دعواي شان يکي دودقيقه بيشترطول نمي کشيدوساکت به موسيقي گوش مي دادند.يک بارهم زن فرانسوي که ازتکراري شدن موسيقي خسته شده بودمي آيد بالاوازدوست ما درخواست مي کندآهنگ هاي چايکوفسکي هم براي شان پخش کند!!
دوست کهنسال مان مي گويدهنوزهم آن گرامافون رادارد!!!
رييس مجلس:آن روزگارگذشت که مطبوعات بافضاسازي حق شهروندي وداوطلب شدن راازروحانيون به خاطر داشتن عمامه بگيرند!!
بامدادک:آخي!!دل آدم براي اين آخوندهاي بينوا کباب مي شه!!!
1/05/2003
تاج زاده تو هم!!!:درميان اصلاح طلبان حکومتي وروشنفکران ديني تاج زاده کم ترازديگران خشم برانگيز است وکم ترآسمان وريسمان رابه هم مي بافد!!!اماانگارخودرابه نفهمي زدن واگيرهم داردوجناب ايشان نيزازهمگنان اش اين مريضي کشنده راگرفته است!!!
يکي ازآرزوهاي روشنفکران ديني آن است که روشنفکران عرفي براي پايکوبي هاي حضرات ضرب بگيرندو هيچ چشم داشتي هم نداشته باشند.يکي ازکساني که همواره درآرزوي همراهي روشنفکران عرفي باروشنفکران ديني آه هاي جگرسوزمي کشدهمين جناب تاج زاده است ونهايت آرزوي اش اين است که روزي آن ها هم پاي اعلاميه ي تسليت به ام الزوجه ي فلان آخوند اصلاح طلب راامضا کنند.جناب ايشان ديروزدرمقاله اي باعنوان تفکربرانگيز ٬تاثيرپذيري متقابل٬ درروزنامه ي بهارازبي وفايي روشنفکران لاييک شکوه سرداده است وازترکيه هم مثال مي آوردکه چگونه لاييک ها ازاسلام گرايان وحق داشتن روسري زنان ودختران دفاع کرده اند.ايشان ناله مي کنندکه چرانبايدروشنفکران عرفي گراي ايراني به جاي تلاش براي اثبات ناسازگاري دمکراسي بااسلام،زمينه رابراي تعامل دمکراتيک همه ي ايرانيان فراهم آورند.
آقاي تاج زاده عزيز به خوبي مي دانند که وضعيت ترکيه وايران زمين تاآسمان باهم فرق دارد.اگرآن جا دفاع ازحق داشتن حجاب درراستاي دفاع ازدمکراسي وآزادي است درميهن آريايي اسلامي دفاع ازآزادي سربرهنگي!!!دفاع ازآزادي است.آقاي تاج زاده به روي مبارک خودش هم نمي آوردکه دردوران حکومت اصلاح طلبان حکومتي حتي يک مجوزبراي نشريات واحزاب روشنفکران عرفي صادرنشده است که هيچ ،بختک مرگ وزندان هم همواره برفرازسرشان درپروازبوده است!!يک سال ازمرگ شاملوگذشته است هنوزنمي گذارندکه بنيادشاملو تشکيل شود.کانون نويسندگان تنها به جرم متشکل سازي روشنفکران عرفي هنوزکه هنوزاست نمي تواندجايي اجاره کندودفترودستک اش رادرآن جا جمع کند.اگربخواهيم ازمظلوميت روشنفکران عرفي مثال بياوريم مثنوي هفتادمن کاغذمي شود!!
عزت الله سحابي:درزمان تاسيس انجمن اسلامي حتي جايي براي نماز خواندن دردانشگاه وجودنداشت.تنها درسال ۱۳۲۷ بودکه مهندس بازرگان ،رييس وقت داشکده ي فني جرات کردواتاقي رابراي نمازاختصاص دادکه اين امرنيزبه شدت بااعتراض مسئولان دانشگاه روبه روشد.
بامدادک:لابد پيش بيني مي کردندچه گندي بالا مي آد!!
باستيل يا اوين ؟ (نامه ي دوست):
برادرم از اوين مي گفت:
چند نفر رو خونين و آش و لاش از بازجويي آوردند پرت كردند توي بند كه جاي تكون خوردن نبود . طبق معمول بايد ده پانزده نفري مي ايستاديم كنار ديوار كه جا باز بشه براي به پشت خواباندن اونا . چند تا دانشجوي پزشكي كه توي بند بودند شروع كردند به تر و تميز كردن و مراقبت از اونا .ناگهان از پشت دريچه نام منو و ۲ تاي ديگر رو براي بازجويي صدازدند. پشتم لرزيد . شكنجه . و بدتر از آن شكنجه روحي و اهانت و كشتن شخصيت . فكر كردم و آرزو كه كاش اعدامم كنند چشم هاي مان را بيرون در بستند با پارچه هايي كه خون خشكيده مجروحين جنگي بد بو و زبرش كرده بود . دست روي شانه نفر جلويي . اگر زمين مي خوردي چوب پاسدار نثار سر و تن ميشد . بالاخره رسيديم . بايد راهرو باز جويي باشد . از فرياد شكنجه شدگان مي فهمي كجا هستي . مي گويند كنار ديوار روي زمين بنشينيم . ساكت . سكوت مطلق با چشمان بسته . سعي كردم فكر كنم به روزهاي خوب زندگي ام . نشد . نمي شود . صداي فرياد ها را مي شناسم . اين مال دستبند قپاني است . صداي ناله نزديك به بيهوشي مي آيد . اين مرحله بهتر است . چون فكر مي كني داري تمام مي كني و بعدش هيچي نمي فهمي .. آخ اين فرياد مال آدمي است كه با شلاق به بيضه اش مي زنند . درد ناك ترين . و وحشتناك ترين دردي كه ممكن است وجود داشته باشد . نمي دانم چند ساعت گذشته .پاسدار با چوبش مي كوبد به سينه ام . بلند مي شوم . ته چوب را بايد بگيرم . مي بردم اطاق باز جو . صداي نحس اش رامي شنوم. توهين ها و تحقير ها . سكوت مي كنم آن چنان كرخ و بي حسم از صداي شكنجه شدگان كه كلمه اي از دهانم بيرون نمي آيد . مي گويد پدرت آن قدر مردني بود كه با چند ضربه شلاق رفت . سرطان رمق نذاشت براش . تو بي غيرت هم كه اعتراف نكردي . مي خواي جسدشو نشون ات بدم ؟ زانوهام سست شدند . مسخ شدم . به جاي كلمه يك آه از ته قفسه فشرده سينه ام مي آيد بيرون . مادرت را هم توي اون اطاق لخت اش كرده اند صيغه اش كردم براي يك پاسدار گردن كلفت . ديگر نمي فهمم . نمي دانم چه مي گويم . نمي دانم صدايم حامل هيچ كلمه اي نيست . دست و پايم را بسته اند به تخت شكنجه .ضربه ها با سيم است . سوزش عجيبي دارد . منتظر بيهو شي ام . مثل مرگ مي ماند . راحت خواهم شد .
اينجا نشسته روبرويم در سانفرانسيسكو . تنش ناگهان شروع مي كند به لرزيدن . آرام بخش و ليواني آب مي دهم به دستش . در آغوش مي گيرم برادركم را آب مي ريزد روي سينه اش . دانه هاي عرق درشت روي پيشاني اش را پاك مي كنم . به خودم لعنت مي فرستم كه چرا آن وبلاگي را باز كردم كه ازاعترافات به اشتباه پور زندها و طبري ها مي گويد .كه برادرم ببيند و دوباره برگرددبه خاطرات اوين ...
برادرم هنوز عصباني است . با خشمي فرو خورده بد و بيراه مي گويد به وبلاگ نويسي كه حمله ميكند به حتي عبدي ها يي كه بنيان گذار چنين حكومتي بودند. در را مي كوبد به هم و ميرود . مي آيم صدايش كنم . كه مي بينم با خودش حرف مي زند :
بيرون گود نشستن ميگن لنگش كن . فقط بلدند حرف مفت بزنن . بذار ببرنت اون تو آدم بودن ات رو ازت بگيرن . اون وقت بيا ببينم هنوزم ميتوني شماتت شون كني يا نه ؟كثافت ها ......
مي مانم ... باستيل يا اوين ؟ كدامشان وحشتناكتر بودند ؟

1/04/2003
خانه ي دايي يوسف:هرکتابي که درباره ي تاريخ جنبش چپ ايران دربيايد سعي مي کنم بخوانم.تازه ترين کتابي که چندروزپيش به پايان رساندم همين کتاب ٬خانه ي دايي يوسف٬ است که عنوان فرعي اش يعني ٬وقايعي تکان دهنده ازمهاجرت فداييان اکثريت به شوروي٬ گيرايي بيشتري دارد.نويسنده ي کتاب هم اتابک فتح الله زاده نام دارد که درواقع مشاهدات خودش رانوشته است.نخستين چيزي که درکتاب به چشم مي خورد نثرشلخته وسرسري کتاب است که آن راتاحدپاورقي نشريات زرد پايين مي آورد.بهترين کاربراي آدم هايي مثل نويسنده ي اين کتاب که گمان مي برندسخني براي گفتن دارنداما ازقلم زدن ونويسندگي سررشته اي نداردآن است که اطلاعات خودرابه ديگران بسپارند تابراي شان بنويسنديا اين که کتاب را به صورت مصاحبه عرضه کنند.به هرحال کتاب چنان نيازمندويراستاري است که دل آدم کباب مي شود!!!
ازلحاظ محتوانيز کتاب چنگي به دل نمي زندوآکنده ازروده درازي هاي بيهوده وشب نشين بازي هاي خاله زنک واراست.ازاين روبايد کتاب راحسابي الک کرد!! بلکه چيزدندان گيري به دست آيد!!درواقع کتاب بيش ازآن که درموردرفتارفداييان درشوروي باشددرباره ي زجري است که کمونيست هاي نسل نخست ايران دربازداشتگاه هاي استالين کشيدند(درباره ي اردوگاه هاي استاليني هم کتاب هاي بهتروگوياترفراوان است)
يکي ازنکات جالب کتاب پرده دري هاي ضمني اش درباره ي سردمداران حکومت مستقرميهن آريايي اسلامي است.ازدوحال خارج نيست يابه دورازچشم اين حقير،آستانه ي تحمل سردمداران ميهن آريايي اسلامي حسابي بالارفته است که بسي مايه ي انبساط خاطر است (شايدهم مميزان ارشادراخواب درربوده است) ياآن که ملاحظات ديگري مثل چپ ستيزي دربين بوده است(دايي جان ناپلئون واردمي شود!!!).سطرهاي پايين را ازکتاب آورده ام .براي شما هم شگفت آورنيست؟!!
٬همان طورکه همه ي مردم جهان اطلاع دارندپس ازاستقراررژيم ارتجاعي وضددمکراتيک جمهوري اسلامي،احزاب وسازمان هاي انقلابي وشخصيت هاي آزادي خواه آماج حملات وحشيانه ي گسترده اي قرارگرفتندوکشتاربي سابقه اي درايران به راه افتاده است..٬
٬ماموران جمهوري اسلامي باشکنجه ي روحي وجسمي، سيامک راخردکرده وبعدازفروپاشي شوروي به عنوان مبلغ آيت الله خامنه اي به باکووآذربايجان فرستادند...٬

به هرحال ازاين کتاب چيزچنداني نصيب پژوهش گران ودلبستگان به تاريخچه ي جنبش چپ نمي شود!!
1/02/2003
ميشل فوکو درميهن آريايی اسلامی!!!: ديروزرفتم خانه ی هنرمندان برای شنيدن سخنر انی آقای ضيمران درباره ی ميشل فوکو.آقای ضيمران موها وابروان رارنگ کرده است سياه پرکلاغی(به قول زوجه!!!).کمی تاقسمتی توی ذوق می زند!!!برخلاف جهانبگلوبرزبان وموضوع سخن رانی مسلط مسلط است.اين آدم تمام توان اش راصرف پی کاوی آرای اصحاب هرمنوتيک وبه طورکلی نحله ی فکری پسامدرن کرده است.به ويژه برفوکو ودريداتسلط کامل داردوکتاب ها نوشته است دراين باره.همين هم بسی جای شگفتی دارد!!چون ازلابلای سخنان ضِمران می توان آشکاراگونه ای همدلی باسوژه (فاعل شناسا) به تعبير کانت راديد!!!حالا چطوراين آدم زندگی اش راگذاشته است روی پژوهش درباره ی امثال فوکو که ساختارراعمده می کنند وبه پيروی ازنيای فکری شان نيچه،انسان رابازيچه ی ساختارهای زبان وقدرت می انگارند،گيرم که فوکودرآستانه ی مرگ(به قول ضيمران فوکوی متاخر)اندکی موضع نرم تری دربرابرسوژه ی کانتی اتخاذکرد.يکی ازنکات جالب درباره ی فوکونيز همين است که درپيری اش ازجوانی اش مقبول ترمی نمايد.درحالی که درباره ی سايرانديش مندان انگارداستان وارون است.يعنی همه درتکاپوی پی کاوی آثارهگل جوان،مارکس جوان ولوکاچ جوان هستندولی درمورد فوکو،انديشه های دوران کهنسالی کنجکاوی برانگيزاست.به هرحال برخلاف امثال هابرماس که مدرنيته راپروژه ی ناتمام می خوانندامثال فوکودستاوردی جزآشويتس وجنگ ويتنام يادربهترين حالت نهادينه شدن پديده ای مانند زندان برای مدرنيته قائل نيستند. يکی ديگر ازنکات جالب هم اين است که واپس گرايان واقتدارگرايان درپاره ای ازمواردبا اصحاب فوکواشتراکات عملی پيدا می کنند.اقتدارگرايان باآزادی انديشه مخالف اندوبه خاطرآن که منافع شان به خطرمی افتدنهايت کوشش شان آن است که انديشه ورزی پانگيرد.اصحاب فوکو(دست کم فوکويی که درآستانه ی مرگ نبود) هم می گويند وقتی انسان اسيرساختارها است تنوع انديشه به چه کارمی آيد،انديشه بورزيم که چه بشود!!!
به هرحال عمده کردن هريک ازدوعامل سوژه يا ساختارره به خطامی بردودرنهايت بايد پذيرفت که بين اين دوعامل, پيوندی ديالکتيکی وجود دارد!!!
بهروزگرانپايه:نگاه دينی حکم می کند،صرف نظرازانگيزه،اگرکنشی راخطاديديم بايد به اشتباه خوداعتراف کنيم ومعنای استغفارنيز همين است.
بامدادک:انشاالله با حربن رياحی محشور بشوی دررستاخيز!!

1/01/2003
بادبه پرچم!!!:پدرم اصطلاحات جالبي به کارمي برد که خاص خودش است يکي ازآن ها هم اصطلاح باد به پرچم است به معناي حزب باد!!(پدرم پرسش هاي سه پيچي هم مطرح مي کند گاهي مي پرسد ٬ آباي!! لنين آدم خبي بو؟!!!يعني لنين آدم خوبي بود؟!!آباي به معناي برادربزرگ،اصطلاحي است که انزلي چي ها براي صدازدن هم ديگر به کارمي برند.آدم مي ماند چه جواب بدهد!!ازاين بدترهنگامي است که مي پرسدخداهست يانه!!). بادبه پرچم ها، امروزه درميهن آريايي اسلامي فراوان اند!!!براي من مظهر باد به پرچمي آدمي است که درکودکي ام روزهاي چهارم آبان وسط ميدان مي رقصيدبعد ازانقلاب هم ريش گذاشت(ازآن ريش هايي که درباره اش مي توان گفت ادامه درصفحه ي بعد!!!) وشدمديرمدرسه!!!
يکي ازشوخي هاي من بابرادران ديني درمحيط کاراين است که اگرفردانظام کمونيستي درميهن آريايي اسلامي برقرارشودشمايان همه کمونيست دوآتشه مي شويدولابدمراهم لو مي دهيدکه پاتق اش نمازخانه ي اداره بوده است!!!
بگذريم!!!يکي ازاين بادبه پرچم هاي همکاردراداره، آذري مردميان سالي است که درترکيه درس خوانده است.پهلوي من که مي آيد از چه گورا يامارکسيست هاي ترکيه حرف مي زندپهلوي برادران ديني که مي رودازجوشن کبيرونفس مطمئنه!!ديروزآمده بود وداشت ازخاطرات دوره ي سربازي اش درکردستان حرف مي زد.مي گفت ٬يک بارپيرمرد کردي راگرفتيم که موهاي سروصورت اش سفيدسفيدبود.يک تارموي سياه هم نداشت!!دست اش راازپشت بسته بوديم!!براي اعدام مي بايست پشت وانت سوارش مي کرديم.من ديدم نمي تواند خودش ازوانت بالابرودزانوزدم که پاروي زانويم بگذاردوبالا برود.براي آن که شلوارم کثيف نشودزانوروي زانويم گذاشت وبالا رفت!!من هم که بالا رفتم ديدم اشک ازچشمان اش جاري است.گفتم پدرجان توکه ازمرگ مي ترسي چرااسلحه دست گرفتي!!گفت من ازمرگ نمي ترسم.به خاطراين گريه ام گرفت که درتمام عمرم تواولين آدم دولت هستي که به من محبتي کرده اي!!٬

بازگشت به بالا