9/28/2005
مداراسنجي

جناب ختمي مرتبت " يورگن هابرماس" دربحث " مذهب درحوزه ي عمومي" مي گويد مدارا سنگ بناي فرهنگ دمكراتيك درروزگارنو است واين مدارا همانند خيابان دوطرفه است.يعني ازيك سومومنان بايد همواره باورهاي نامومنان راتحمل كنند حتي اگر به مزاج مبارك شان خوش نيايد و ازسوي ديگر بي ايمانان نيزبايدبه باورهاي شهروندان مذهبي احترام بگذارندحتي اگرافسانه هايي بي پايه بيش نباشند. اما دست كم اين كاردرميهن آريايي بسي دشوار است.تازه ترين نمونه اش را مي توان دربازتاب سخنان بانوي داستان نويسي ايران باروزنامه ي وزين شرق سراغ گرفت.سيمين دانشور را مي گويم.حتي عيال نيزكه جزو سكولاريست هاي بي ايمان به شمارنمي آيد از برخي سخنان خانم داستان نويسي ايران چنان خنده اي سرداد كه هرچه مدارا وتسامح را برباد داد. اگرمي خواهيد ميزان مداراي خودرابسنجيد فرازهاي زيرازسخنان سيمين دانشور رابخوانيد:
" ... زيبايى مذهب شيعه امام زمان (عج) و موعود آن است. حضرت مهدى (عج) و معناى ظهور او فوق العاده است. اميدوارم ايشان ظهور كنند و دنياى ما را نجات دهند. ظهور ايشان لازم است تا بوش ديوانه را سر جاى خودش بنشاند. من خيلى در انتظار امام زمان و ظهور ايشان هستم و تنها راه حل را در اين دنياى وانفسا ظهور ايشان مى دانم...."
"...سال ۴۸ جلال مرده و من ۳۶ سال است كه بيوه و تنهايم. خودم تنهايى را لمس كرده ام كه خيلى سخت است. البته كسى كه با خدا است تنها نيست. من عاشق خدا هستم. من مديتيشن مى كنم و مدام به خدا مى انديشم. خدا گسترده بر كل كائنات است. اما در هر حال من عملاً تنهايى را لمس كرده ام. جلال كه مرد خيلى خواستگار داشتم اما هنوز حلقه جلال در دستم است....."
"....ما مديون امام على(ع) و بعد امام حسين(ع) هستيم. امام حسين(ع) به ما آموخت كه با آب نمى شود كار بزرگ كرد و بايد خون داد. او مى دانست كه كشته مى شود و مى توانست به ايران بيايد كه زادگاه همسرش بود. اما او ايستاد و با خون خود كارى كارستان را انجام داد. اين را هم بگويم كه ما وابسته به بانوى بانوان جهان حضرت فاطمه (سلام الله عليها) هستيم. دخت پيامبر(ص) همسر حضرت على(ع) و مادر امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و اين كم لياقتى است؟ و حضرت زينب (سلام الله عليها) خطيب فوق العاده اى بود. ما اين مذهب شيعه را مديون اين شخصيت برجسته و تفكر موعود هستيم......"

حيف كه مصاحبه گر گرامي سخنان دانشوردرباره ي امام(ره) را نمي آورد وفقط دريك خط مي گويند كه ايشان ازديدارهاي شان باامام راحل هم حرف زده اند.اگرآن حرف ها هم چاپ شده بود چه بسا اين مداراسنجي از مداراسنجي عقيدتي به مداراسنجي سياسي هم مي كشيد.خيلي حيف شد.
9/26/2005
دلم براي اوسا كريم مي سوزد
جريده ي شريفه ي نيويورك تايمز چندروز پيش نوشته بود كه بمب گذاران لندن دوهفته پيش ازعمليات انتحاري به قول آن وري ها وعمليات استشهادي به قول اين وري ها، يك بارهم به طور رزمايشي( به قول خواهران وبرادران نظامي) عمليات شان را به اجرادرآوردند. آدم چارشاخ مي ماند از كرامات اين بروبچه هاي مذهبي. دارند مي روند براي رضاي خاطراوسا كريم خودشان وجماعتي را كشتارمندانه به لقاالله پرتاب مي فرمايند اما چندان به خود اوسا كريم بي نوا هم اعتماد ندارند وبمب هاي شان را چندبارامتحان هم مي كنند.يكي نيست بگويد اگربه اوسا كريم ايمان قلبي داريد چرا منفجرسازي بمب ها را نيز به يد (منظوردست است نه آن ماده ي شيميايي كذايي)با كفايت وي نمي سپاريد عزيزان دل برادر؟
جالب است كه همين حضرات معتقدند اوسا كريم تمامي بلاياي طبيعي از كاترينا و پاترينا بگير تا زمين لرزه ي بم وچين وماچين را طبق برنامه براي پوززني بشر دوپا به صورت سفارشي ارسال مي كند اما پاي عمل كه به ميان مي آيد حتي بمب گذاران استشهادي انتحاري نيز اوسا كريم را به پشم شان حساب نمي كنندومي چسبند به اصل "كارازمحكم كاري عيب نمي كند". رندان مي گوينداين حضرات هم ته دل شان به وجودمبارك اوسا كريم ايمان ندارند.بميرم براي مظلوميت اوساكريم.
9/25/2005
آسمان وريسمان
عجب نقش ونگاري داردفرش ايراني وعجب سماجتي خودنويس چندماه كارنكرده . چه ربطي به هم دارند؟ جوهرخشك دومي بودكه پس ازمدت ها دوباره پرنقش ونگاري اولي را پيش چشمم آورد.خودنويس ترگل ورگلي دارم . چندسالي است كه دارم.سوغات عموي بچه ها ازفرنگستان. ازاين شيك وپيك ها. حوصله ندارم با خودنويس بنويسم.يعني دليل دارد.درميهن آريايي اسلامي نه جوهردرست وحسابي به هم مي رسد(بي خوداسم نبريد همه را امتحان كرده ام) نه كاغذدرست وحسابي(بدبخت خودنويس چه زجري نمي كشدتا دوسه كلمه راه برود روي اين كاغذها ي بنجل دوزاري).براي همين است كه دركل بي خيال نوشتن باخودنويس شده ام.تازه صفحه كليد و رايانه هم كه ازراه رسيده اند وزيرآب هرچه قلم ودست نوشته را زده اند.بااين همه هرچندگاه كه چشمم مي افتد به خودنويس مستطاب در گوشه ي كوله ام، ويرم مي گيرد چندخطي جوهرنويسي كنم. راستي نگفته بودم كه كيف را گذاشته ام كنار و كوله به دوش شده ام؟ سرپيري ومعركه گيري؟راستش را بخواهيد ديگرازكت وكول افتاده بودم.دورازجان كتف چپم چنان دردناك شده بودكه انگارشقاقولوس گرفته باشد.هم به كيف كشي شكم برد هم به رانندگي. اول كيف را كنارگذاشتم چون پيش از خودرومندي هم كتف درد به سراغم مي آمد.تازه قبول كنيد كه كنارگذاشتن خودرو سخت ترازكنارگذاشتن كيف است. خوش بختانه كوله مندكه شدم كتف درد هم به لقاالله پيوست.گورپدرخنده ي مردم وهمكاران. مگراين اروپايي ها آدم نيستند كه باكت وشلواروكراوات مند ، كوله به پشت مي آيند اداره ي ما؟ ازاصل سخن به دورافتادم.ويرم كه مي گيرد اندكي باخودنويس سرقلم بروم دردسرآغاز مي شود. يك ساعت بايد قربان صدقه ي اين خودنويس لامروت بروي. با آب گرم نوك خشكيده اش را بشور.بادستمال تروتميزش كن. جوهربريزتوي جوهردان باريك اش يا جوهرفشنگي جابزن توي بدنه اش. همه ي اين كارها راكه بكني بازهم افاقه نمي كند. هي بايد توي هوا تقه بزني كه جوهربيايد نوكش.همين جااست كه خواهي نخواهي متوجه ي نقش ونگارفرش مي شوي. چندباركه تقه بزني دورازچشم عيال بايد روي فرش دنبال لكه ي جوهربگردي به نشانه ي راه افتادن خودنويس لامروت.نوك يكي ازبرگ هاي فرش نقطه اي مي بيني.ازخودت مي پرسي مال خودنويس است يا مال خود فرش. چهاردست وپا مي روي يك مترآن ورترباهزارزحمت قرينه ي همان برگ را پيدامي كني تاببيني نقطه ي مشكوك مال فرش است يا مال خودنويس. اين جوري مي شود كه ازتنوع نقش ونگار فرش حيران مي شوي. نقش ونگاري كه هرروزكلي رويش راه مي روي تا بارانك را بخواباني.خودنويس بدقلق را فراموش مي كني ودرهزارتوي فرش غرق مي شوي.
9/24/2005
جوك بازار
حيران مانده ام از اين جشن تولد وسالگردمرگ گرفتن ها ي حضرات براي پيشوايان ريزودرشت شان .هميشه هم چوب اين ندانم كاري را مي خورم. نمي دانم چرا روزتولد راهمان روزيا شب جشن نمي گيرند.مگرما آدم هاي عادي براي تولدهاي خودمان همين كاررانمي كنيم؟ كي مي رودغروب وشب قبل اش را جشن بگيرد؟ چشم تان روزبدنبيندغروب دوشنبه ازسرسبلان تا چهارراه نظام آباد راباخودروي مربوطه يك ساعت ونيمه طي كردم.مسيرده دقيقه تا يك ربعي را.حضرات سه شنبه رابراي نيمه ي شعبان تعطيل مي كنند ودوشنبه غروب را جشن مي گيرند.راه به راه هم به زورمي خواهند شربت وشيريني تقديم ات كنند.سرآخرشيشه هاي خودرو را ناچارشدم بزنم بالا.شب برادرزن جان را كه ديدم خشم ازسرتاپاي اش مي باريد.حق داشت .مسيريك ساعته را سه ساعته آمده بود. كفري كفري بود.فريادزنان مي گفت : پفيوزها امام زمان هم اگه بخواد بيادتوي اين راه بندان گيرمي كنه.
فقط دنيا به كام كودكان وازجمله اين مرتيكه بامدادك بود.جلوي خانه ي مادرزن جان جوان هاي محل بلندگووضبط راه انداخته بودندواين مرتيكه هم رفته بودوسط حالا نرقص كي برقص.رقص ايرانكي هم نه ، خارجكي.نمي دانم ازكي يادگرفته.ملت ازخنده روده برشده بودند.
راستي توي راه بندان امام زماني يكي از عاشقان آن حضرت كارتي هم به درون خودروانداخت به رنگ صورتي وآب اناري. آراسته به "عجل علي ظهورك يا صاحب الزمان" به خط عربي پرپيچ وتاب.بالاي كارت هم نوشته بودند"طرح ختم ده ميليون صلوات".درادامه هم نوشته بودند" جهت سلامتي وتعجيل درظهورامام عصرعليه السلام"( البته اين جهت غيرازآن چهارجهت شمال،جنوب ، خاورو باختر است.سربازي كه بوديم مي گفتيم جهت رفع سلامتي خودتان صلوات)
ميان كارت هم نوشته بود" دهه ي مهدويه مبارك باد 9 تا 18 شعبان" .درپايين هم آمده بود" 100 صلوات هديه به پيشگاه حضرت صاحب الزمان عليه السلام"
صلوات گفتم يادجوك هايي افتادم:
1) آخوندي رفته بود بالاي منبروبه جماعت پاي منبرمي گفت: وقتي آب مي خوريد سه صلوات بفرستيد چون آب سه تا جن دارد: يك هيدروجن و دوتا اكسيجن.
2) يكي ازاهالي اصفهان كه به شدت محتاج گوشه چشمي از اوساكريم بود نذركرد اگر اوسا كريم حاجت اش را روا كند(ياد معين اصفهاني افتادم) 1000 تا صلوات بفرستد.اوساكريم هم نامردي نكردوحاجت اش را روا كرد. اصفهاني هم كه خرش از پل گذشته بودازاين كه به جاي هفت هشت تا صلوات 1000 صلوات نذركرده است كلي حال اش گرفته شد.اما ازآن جا كه اصفهاني جماعت خيلي زرنگ هستنداين يكي هم رفت به مسابقه ي فوتبال سپاهان وذوب آهن وهمان اول مسابقه فريادزد : محمدي هاش صلوات.
( اين جوري ازاوسا كريم طلب كارهم شد. راستي ما مخلص اصفهاني هاي شيرين زبان هم هستيم)

يك جوك خارجكي هم شنيدم كه برخلاف اكثرشان بامزه است:
بنده خدايي مي ميرد مي رود آن دنيا. مي رسد به دروازه ي آخرت. مي بيند روي ديوارآخرت پراست از ساعت هاي ديواري. ازنگهبان دروازه ي آخرت مي پرسد:داستان اين ساعت ها چيست؟
نگهبان هم براي اش توضيح مي دهدكه به تعداد آدم ها روي ديوارآخرت ساعت گذاشته اند.وقتي آدم ها دروغ مي گويندعقربه ي ساعت شان حركت مي كند. آن بنده ي خداازصاحب ساعتي مي پرسد كه عقربه اش بي حركت ايستاده بود.نگهبان هم مي گويد صاحب آن ساعت مادرترزااست كه دروغي به زبان نرانده است.ساعت ديگري راهم نشان اش مي دهد كه عقربه اش اندكي تكان خورده بودومي گويد ازآن آبراهام لينكلن است كه چندتايي دروغ گفته بود.
بنده ي خداي انگشت به دهان مي پرسد:ساعت جرج بوش كدام است؟
نگهبان مي گويد: اوسا كريم برده اتاق خودش به جاي پنكه سقفي ازش استفاده مي كنه.
اگراين جوري باشدازساعت حضرات ميهن آريايي به جاي ملخ بالگرد (هلي كوپتر سابق) بايد استفاده كرده باشند.
9/21/2005
پيش بيني ناپذيري را عشق است
درميهن آريايي اسلامي ،حضرات از خود آقا بگير تا ذوب شدگان خط مقدم پيكاربا استكبار،ازپيش بيني ناپذيري ملت درصحنه دادسخن مي دهندوخوش خوشان شان مي شود. علما هم از لج اين جماعت هم كه شده مي گويندپيش بيني ناپذيري يكي از نشانه هاي توسعه نيافتگي است. همين چندروزپيش بودكه نتايج انتخابات درآلمان منتشرشد وكمابيش با پيش بيني هاي موسسه هاي نظرسنجي مو نمي زد.راستي راستي كه جل الخالق.رييس جمهور رجايي وارمندناك هم كه خودش را دستاورد پيش بيني ناپذيري ملت اسلام پناه مي داند چندين بارازاين ويژگي ستايش كرده است.جالب اين است كه ملت پيش بيني ناپذيرهم جناب رييس جمهوررجايي وارمندناك را به نمادپيش بيني ناپذيري تبديل كرده اند.باورتان نمي شود چندروزپيش يكي از دوستان دوران دبيرستان عيال كلبه ي درويشي ما را با قدوم خودپرنوركرده بودند.دوست اعيال ازازدواج خواهرچهل ساله اش مي گفت. بعد هم گفت كه خبراين ازدواج مثل توپ درميان اقوام صداكرده است. همه را متعجب كرده است درست مثل برنده شدن رييس جمهوررجايي وارمندناك درانتخابات. راستش دهان عيال هم ازشنيدن خبرازدواج خواهردوستش كمي تا قسمتي وامانده بود.وقتي كه دوست عيال تشريف بردندپرسيدم چراازازدواج خواهرش تعجب كردي؟
گفت : چون هم سنش زياد بود، هم بدگل بود وهم خجالتي.
9/19/2005
سعيدحجاريان: ما اعتقاد داريم كه ممكن است در مقاطعي، ما با رهبري اختلاف نظر داشته باشيم. اختلاف نظرهاي مان را به ايشان مي گوييم و نظرمان را مي نويسم و خيلي مودبانه به ايشان ارايه مي دهم.
بامدادك: همين ادب تان ملت را كشته است
بارانك: اختلاف نظر؟ استغفرالله توبه
به شدت ايستاده ايم
رييس جمهوررجايي وارمندناك وش ، به قول عيال شهردارايران، به سلامت ازينگه ي دنيابه ميهن آريايي اسلامي برگشتندوبارديگربوي رجايي جاي جاي مملكت را برداشت.حيف وصدحيف كه نشدبه استقبال برويم وگل بيافشانيم برقدوم ولايت مدارشان. پدراين كارهاي گل بسوزدوهمچنين پدراين راه بندان كه علي رغم دوربرگردان هاي ساخته ي خودايشان همچنان وقت ملت را بربادمي دهند. البته دراين ميان بامدادك وبارانك خودشان را به فرودگاه رساندندودرخيل خبرنگاران پرشورتوانستنددوپرسش از رييس جمهوررجايي وارمندناك وش بپرسند. پرسش ها موذيانه بود و پاسخ هاي عالمانه
بامدادك: جناب رييس جمهوررجايي وارمندناك وش ازخاطرات اين سفر براي خوانندگان ما بگوييد
رييس جمهوررجايي وارمندناك وش: تمام اين سفر آكنده از خاطرات بود. براي آدمي چون من كه از نارمك و هفت حوض پا آن ورترنگذاشته ام ديدن ينگه ي دنيا جزو امداد هاي خفيه ي اوسا كريم به حساب مي آيد. مع الوصف بهترين خاطره ام ازاين سفرشركت درنمازجماعت نيويورك بود.باورتان نمي شود نمازجماعت آن جا عين نمازجماعت مملكت خودمان بود.همان حرف هاي كس شعر ، همان بوي جوراب.يادمسجد هفت حوض افتادم.انشالله اوساكريم نصيب تان كند.
بارانك : جناب رييس جمهوررجايي وارمندناك وش دربحث هسته اي به چه نتايجي دست يافتيد؟
رييس جمهوررجايي وارمندناك وش: الحمدالله به همه حضرات فهمانديم كه درزمينه ي انرژي هسته اي به هيچ وجه كوتاه نمي آييم وبه شدت ايستاده ايم ودرتمام زمينه هاي هسته اي اعم از هسته ي خرما وهندوانه وبالاخص هسته ي زرشك فعاليت مي كنيم.حتي حاضريم دانش هسته اي خودمان را صادركنيم(دراين جا گوياصداي شيشكي عده اي معلوم الحال به گوش رسيد)
9/14/2005
شب به خير سلمان رشدي
اين سلمان رشدي ناقلا ، سرآن سفركرده را كه صدقافله ي دل همره اوست(امام ره را مي گويم بابا) دورديده است راه به راه عليه اسلام عزيزمقاله و رمان مي نويسد.جناب ايشان به تازگي درمقاله اي به تاريخ 12 سپتامبركه در" تايمز برخط " منتشركرده است به پندورزي با مسلمانان نوين يا اصلاح طلب روي آورده است. جناب ايشان ازاصلاح طلبان مسلمان تقاضاهايي كرده اند كه پربعيد است اين امام زاده ها بتوانند استجابت كنند مگرآن كه اصلاح طلبان مسلمان انگلستان نشين بااصلاح طلبان ميهن آريايي اسلامي مقدارمتنابهي توفيرداشته باشندكه بعيد مي دانم اين طايفه هرجا كه باشندسروته يك كرباس نباشند.
واما خواست هاي سلمان رشدي لعنت الله عليه از مسلمانان مدرن اصلاح طلب:
*. مبارزه با تحجرمسلمانان محافظه كار(رشدي نگفته است درچارچوب نظام يا خارج ازچارچوب نظام .درضمن سيدخندان هم درباره ي تحجرهشدارداده است)
* پذيرش برابري كامل زن ومرد(رشدي نگفته است كه اين حضرات دربرابربرخي ازكلمات اوسا كريم كه لامصب مو لاي درزشان نمي رود چه خاكي به سرشان كنند؟براي مثال تكليف الرجال قوامون النسا چه مي شود؟البته اصلاح طلبان ميهن آريايي اسلامي مدت ها است كه دارندزيرآب واژه ي رجال را مي زنندتااين واژه ي بي چاره را ازآنتن مندي ساقط كنندولي به جايي نرسيده اند)
* بپذيرندكه دين داران برتر از بي دينان نيستند( ازسقف بروبالا.يعني اين بي دينان لامروت كه توي كاسه ي روشويي ها سرپا مي شاشندبا جماعت اهل استبرا برابرند؟استبرا را اين جوري مي نويسند؟)
* پذيرش تنوع روابط جنسي(يعني انداختن اسلام عزيزو به قول يكي از آيات عظام مبحث شيرين لواط وهزاركوفت وزهرمارديگردريك جوال)
*دست برداشتن از ستيزه جويي با يهوديان(بازهم با كلام اوساكريم درباره ي اصلاح ناپذيري جهودجماعت چه بايدكرد؟)
* پذيرش كامل آزادي بيان ومخالفت با هرگونه خط قرمزدراين عرصه(اصلاح طلبان ميهن آريايي اسلامي دراين مورد كه شاهكاركرده اند)
9/13/2005
فرديد واژه ساز
درروزنامه ي وزين شرق يكي از دوست داران جناب احمدفرديد درذكرسجاياي ايشان سرقلم رفته اند.آن چه
دراين ستايش نامه براي من جالب است واژه سازي جناب فرديد دامت بركاته است. نويسنده مقاله پس ازقلم فرسايي درباره ي آشنايي ژرف استاد با زبان هاي باختري وخاوري از فارسي وعربي ويوناني بگيرتا پهلوي وسانسكريت ولاتين وآلماني و سه تا نقطه ،نمونه هايي از هنرواژه سازي استاد فرديد را درنوشتارش آورده است كه به راستي براي هرواژه سازي آموزنده است. اين حقيركه دست كوتاهي در واژه سازي دارم به راستي فيض بردم وسرمست شدم .همين الان كه دارم اين مطلب را سرصفحه كليد مي روم لول لول هستم تا سرحدنشئه گي. اميدوارم اين نمونه ها شمارانيزسرمست كند:
دمكراسي = سلطنه الدهما
ليبراليسم = اباحيت

انديويدواليسم = انانيت(گورباباي فردگرايي)
كلكتيويسم = نحنانيت(گورباباي جمع گرايي)
تا يادم نرفته بگويم كه درلابلاي نوشتارنويسنده مي توان واژگاني را يافت كه نشان گر پيروي ايشان ازسرمشق واژه سازي استاد فرديد است مانند تعاطي، مكانت،مثبتات ومداقه.اي كاش ايشان نوشته بودندكه اين واژگان را براي چه مفاهيمي ساخته اندكه بيشترفيض مي برديم
.
9/12/2005
مطبوعات آفريقا، غايب از ميانه
چالش فراروی روزنامه نگاران، سردبيران و خوانندگان مطبوعات در بيشتر كشور های آفريقايی در سركوب آزادی مطبوعات خلاصه نمی شود و پای بود و نبود مطبوعات در ميان است. برای نمونه، در دوران حاكميت خودكامگان ريز و درشت نيجريه چنان بلايی بر سر بسياری از روزنامه نگاران آمد كه بيشترشان حتی دوست ندارند به ياد آن رويدادها بيفتند. اذيت و آزار مداوم، ضرب و شتم، شكنجه، پرونده سازی و اتهامات دروغين و حبس های طولانی مدت و نامتناسب با جرم.
سرنوشت روزنامه نگارجوانی به نام " باگاودا كالتو" شايد عجيب و غريب ترين سرنوشت در ميان انبوه قربانيان در نيجريه باشد. جنازه اش در دستشويی هتلی در شهر "كادونا" پيدا شد. در كنار بقايای بمبی دستی و پس از انفجاری كه كسی صدای اش را نشنيده بود. البته نسخه ای ازكتاب من" مرد مرده" هم در كنارش افتاده بود.
حكومت می خواست وانمودكند كه "كالتو" يكی از مريدان من است و به هنگام درست كردن بمب برای انجام عمليات تروريستی عليه ی حكومت خودكامه ی " سانی آباچا" كشته شده است. تنها پس از مرگ "آباچا" و سيل اعترافات نيروهای پليس كه دست به چنين جنايت هايی می زدند دروغين بودن اين پرونده سازی ها برملا شد......ادامه در اخبارروز
9/07/2005
ماشاالله به صفارهرندي
لابد هفته نامه ي وزين كتاب هفته را مي شناسيد.صاحب امتيازوزارت ارشاددام ظله.مديرمسئول وزيرسابق ارشاد.اوخي حيووني. ديروزرفته بوديم همراه عيال به تماشاي كتاب درراسته ي كتاب فروشي هاي خيابان كريم خان. عيال يكي از اين كتاب هاي روان شناسي پوان شناسي را خريد.پول اش را حساب كردوراه افتاد كه برويم.گفتم يك نسخه هم كتاب هفته بگير.اين هفته نامه ي وزين را كتاب فروشي ها به رايگان به مشتريان مي دهند.دكه هاي روزنامه فروشي هم 100 تومان مي فروشند.ناقابل. سرتان را دردنياورم عيال رفت پي كتاب هفته ي رايگان.جوان كتاب فروش هم درجواب اش گفت: خدابيامرزد.وزيرجديدتعطيل اش كرد.تقصيرشما است كه رفتيد راي داديد.
عيال هم درپاسخ گفت: ما راي داديم؟ عمرا.
رفتم سراغ جوان كتاب فروش گفتم: برو اين حرف ات را به آن آقا بگو.
جوان كتاب فروش به سمتي كه اشاره كرده بودم نگاهي انداخت وزدزيرخنده.خنده كنان گفت: جرات نمي كنم.
ازخنده ي جوان كتاب فروش آقايي كه داشت قفسه ها را ديد مي زدبه سوي ما برگشت. جناب آقاي محموددولت آبادي صلوات الله تعالي .
9/05/2005
اقتصاد باز، جامعه ی بسته‏هنگامی که بيش از ۲۵ سال پيش " دنگ شيائو پينگ" به گشايش درهای اقتصادچين دست زد بيشتر غربيان اصلاحات وی را آغازی بر پايان حکومت خودکامگی در چين خواندند.
چنين نگرشی تنها درباره ی چين نبودو آزادسازی بازار ،برپايه ی عقلانيت متعارف آن هنگام(که هنوزهم ازميان نرفته است)قابل اطمينان ترين راه برای رسيدن به مردم سالاری بود.استدلال شان اين بودکه آزادی اقتصادی به طبقه متوسط کارآفرين ودانش آموخته پروبال می دهدوچنين طبقه ای نيزدرگذرزمان هرچه بيشتردرتكاپوی به دست گرفتن سرنوشت خودخواهدبود.
اما درچين،روسيه وکشورهای ديگری که حکومت های خودکامه مهاراقتصادرا شل کرده انداين پيش بينی نادرست ازآب درآمد.رشد اقتصادی به دست آمداماازمردم سالاری ليبرال هنوزکه هنوزاست خبری درميان نيست. به دليلی ساده وناگوار:نسل جديدوپيشرفته ی خودکامگان به خوبی پی برده اند که چه راهی درپيش گيرندتاهم دست شان از مواهب رشداقتصادی كوتاه نماندوهم تحقق مردم سالاری رقابتی وراستين را(اغلب به مدت چندين دهه)به تعويق اندازند.برای شناخت چگونگی کارکرداين راهبرد نخست بايدچگونگی پاگرفتن رقابت سياسی را شناخت.شهروندان درصورتی می تواننددرقدرت سياسی حضوری کارسازداشته باشندکه در"همايندی های راهبردي" دستی داشته باشنديعنی درفعاليت هايی چون انتشاراطلاعات،سازمان وگسترش دادن احزاب،انتخاب رهبران،تامين منابع مالی وبرگزارکردن نشست ها وراه پيمايی ها......ادامه دراخبارروز
9/04/2005
گفت وگوي پدروپسر
اين مرتيكه بامدادك كم كم داردروي پرسش هاي دشواري انگشت مي گذارد.پريروزباهم داشتيم مي رفتيم قدمي بزنيم، بي مقدمه سرش را بلند كردوروبه من گفت: خدا كجاست؟
اندكي جاخوردم بعد هم گفتم: اون ديگه كيه؟
گفت: روي هوا است.

بازگشت به بالا