4/21/2007
رییس جمهورموسولینی وارمندناک

انگاررییس جمهوررجایی وارمندناک را حسابی دست گرفته بودیم جناب ایشان اهل شعروشاعری هم بودند ونمی دانستیم.آفرین صدآفرین هزار وسی صد آفرین.به گمانم مانند مرادسفرکرده اش امام ره دیوان شعرش را گذاشته است تا بعدازمرگ از آستین اش درآورند .خودم شنیدم که داشت برای کاکوهای شیرازسخن رانی می کردودرآغاز گفت وقتی که داشت از منزل در تهران راه می افتاد فالی با دیوان حافظ گرفت واین شعر آمد"خوشا شیراز و وضع بی مثالش.." الی آخر. عیال معتقد است که رییس جمهوررجایی وارمندناک مثل سگ داشت دروغ می فرمود.الله اعلم.ولی کاکوهای شیرازی که پای منبرش نشسته بودند کلی خوش خوشان شان شده بود.راستش را بخواهید صوفیان شهر و واعظان هم که در خلوت آن کار دیگر می کنند بر این باورند که وقتی نیت پاک باشد درست می خورد وسط خال. تاکید رییس جمهوررجایی وارمندناک و بیشتر برادران وخواهران مذهبی بر اتفاق های خوش ساخت به منظور اثبات حقانیت شان همواره مایه ی شگفتی این حقیر بوده است.صدالبته که به کار عوام فریبی هم خیلی می آید.حضرات درفوت وفن عوام فریبی چنان استادند که بزرگانی چون موسولینی و دیگر سردمداران فاشیسم باید بیایند جلوی شان لنگ بیاندازند.البته فناوری و ازجمله فناوری عوام فریبی هم نسبت به دوران مرحوم موسولینی بسی رشد کرده است وگرنه آن بندگان خدا نیز پر بی استعداد نبودند ودرزمان و وسع خودشان ترفندهای نابی به مجموعه شیوه های عوام فریبی افزوده بوده اند.همین که رییس جمهور رجایی وارمندناک دم به ساعت از منبع لایزال عقلانیت و توان مندی های جوانان و نوجوانان مام میهن سخن می فرساید(ستایش از نوجوان "در زیرزمین خانه انرژی هسته ای ساز" که یادتان هست؟) از صدقه سر امثال موسولینی هست که کشف کرده بودند باید از توان مندی های جوانان مام وطن سخن ساز کنند والبته پدرآنانی را هم درآورند که از خردورزی این موهبت الهی برای ستیزه گری با مصالح نظام سوء استفاده می کنند.


پیامک(اس ام اس) روز:وزیر آموزش پرورش :معلمانی که چون شمع می سوزند امسال گاز سوز می شوند
4/17/2007
سیروسلوک با مادرزن جان

برخی می گویند تنها حسن ازدواج وجود پدیده ای به نام مادرزن جان است. ما که جرات نداریم چنین حکم قاطع و کنایه آمیزی صادر کنیم از این رو به همین بسنده می کنیم که بگوییم یکی از محاسن ازدواج مادرزن جان است.بدا به حال کسانی که مادرزن جان ندارند یا روابط سیاسی شان با مادرزن جان تیره و تار است.از همین رو کارهایی برای مادرزن جان انجام می دهم که برای هیچ آدم ابوالبشری حاضر نیستم یکی شان را انجام بدهم . یکی از این کارها رفتن به حرم مطهر حضرت معصومه در شهر قم بود. هنگام برگشتن از سفر نوروزی به بروجرد . به خاطر گل روی مادرزن جان . با آن که به شدت در خطر سنگ شدگی قرار دارم حتی وقتی که به یک فرسخی چنین اماکن متبرکه ای نزدیک می شوم . دیگرببینید که خاطر مادرزن جان چقدر عزیز است برای مان. چندی پیش بود که دراداره گفتند کارمندان را قسطی می فرستیم حج . پرسیدم که می شود مادرزن جان را به جای خودم بفرستم گفتند نمی شود.بگذریم.مادرزن جان باعث شد تاصوابی ببریم ویک ساعتی در محوطه حرم مطهر حضرت معصومه برای خودمان پرسه بزنیم.قیافه ی عیال دیدنی بود چون نمی گذاشتند با مانتو بیاید داخل محوطه ی حرم ناچارشده بود یکی از چادرهای گل منگلی مادرزن جان را بگذارد سرش . همراه بامدادک کلی خندیدیم به قیافه اش . انگاردنیا را داده بودند به بامدادک وبارانک از بس که محوطه ی درندشت حرم جان می داد برای تاخت وتازهای شان . ملت که می آمدند ودرودیوار را بوسه باران می کردند بامدادک اندکی از دویدن باز می ایستاد و با تعجب نگاه شان می کرد.از همه خنده دارتر داستان عکس برداشتن بود.نمی گذاشتند دوربین عکاسی یا دوربین فیلم برداری بیاوری .حتی داخل محوطه هم نمی گذاشتند . جوانکی دختربچه اش را که هم سن وسال بارانک بود کنارحوض و پشت به حرم سرپا نگه داشته بود که عکس بگیرد . داشت دکمه ی دوربین را می زد یکی از این نگهبان هایی که پرهای رنگ و وارنگی به دست گرفته اند نزدیک شد و با پر زد روی دست طرف وگفت که عکس برداشتن ممنوع است.طرف هر چه التماس کرد نگهبان پر به دست نپذیرفت که نپذیرفت.طرف حتی حاضر شده بود از نگهبان هم عکس بگیردلابد گمان می کرد نوعی باج سبیل است ولی بازهم نگهبان پر به دست کوتاه نیامد.جالب این جااست که با تلفن همراه کاری نداشتند وملت با دوربین همراه خرط وخرط عکس می گرفتند حتی فیلم برداری هم می کردند.به نگهبان پر به دست گفتم پس چرا جلوی دوربین تلفن همراه را نمی گیرید گفت دستورداریم فقط جلوی دوربین عکاسی ودوربین فیلم برداری را بگیرم.پوزخند مرا که دید اخم کرد.

فضای محوطه حرم به نوعی حالت بین المللی هم داشت.اینترنشنال.هرچندگاهی چندفقره هندی وپاکستانی نمایان می شدند حتی سیاه پوست هم.لابد برای همین بود که نوشته ها هم به سه زبان فارسی وعربی وانگلیسی بود.بالای دری که مادرزن جان ازآن رفته بود به داخل به همین سه زبان نوشته بودند ورودی زنان.با این همه کبککبه ودبدبه انگلیسی زنان را غلط نوشته بودند.wemen.حیف که تلفن همراه من دوربین نداشت.عیال هم طبق معمول تلفن همراهش را جاگذاشته بود درون ماشین.
پیامک (اس ام اس)روز:بسیجیه دوست دختر پیدا می کنه شماره ی مسجدرو بهش می ده
4/09/2007
تعطیلات نوروز

امسال برای نخستین بار پس از ازدواج رفتیم به دیدارخویشاوندان عیال در بروجرد. یکی از عموها و عمه های عیال دراین شهر زندگی می کنند وکلی عمه زاده وعموزاده .خلاصه کلی صله ی رحم کردیم . آدم همین که نام این شهر را می شنود یاد آیت الله بروجردی (دامن اضافه تو)می افتد.خود بروجردی ها خیلی به طرف دلبستگی دارند لابد به خاطر آن که آخوند خوب آخوند مرده است. نام کلی خیابان ومدرسه وغیره را که گذاشته اند آیت الله بروجردی که هیچ وارد خانه های شان هم که می شوی بی برو برگرد درگوشه ای به عکس آیت الله برمی خوری گیرم در قطع سه در چهار. زن عموی عیال با لباس محلی بروجرد عکس مکش مرگ ما ی گنده ای انداخته بود و زده بود به دیوار اتاق و عکس سه در چهاری از بروجردی هم انداخته بود گوشه ی تابلو.غیر مذهبی ها ی شان هم انگار معتقدند آیت الله در زمان خودش تخم دوزرده می گذاشته است.همسر یکی از دختر عمه های عیال که خیلی زود با هم اخت شدیم و یکی از برادرهای اش درکردستان به دست سربازان گمنام و غیر گمنام امام زمان کشته شده است وخواهر وبرادرهای اش از دست مهرورزی های اسلامی فلنگ را بسته اند و به اسکاندیناوی گریخته اند می گفت بروجردی امام(ره) را از کلاس درس بیرون کرده بود چون متوجه ی حالتی شیطانی در چهره اش شده بود.اگر پوزخند بی اختیار مرا ندیده بود شاید سخن فرسایی های بیشتری هم در باره ی کرامات دیگر آیت الله بروجردی می کرد.چند روزی که با هم دم خور شدیم دریافت که باید جلوی من از افتخارات دیگر بروجردیان سخن بگوید.این جوری شد که درخیابانی نگه داشت و خانه ای را نشانم داد وگفت همایون کتیرایی این جا زندگی می کرده است.غیر ازعلاقه به آیت الله بروجردی یکی دیگراز خصلت های مشترک اهالی بروجرد بدگویی پشت سر اهالی خرم آباد است.گویا بروجرد و خرم آباد هم همان دوقلوهای متخاصمی هستند که درهراستانی یافت می شود مانند انزلی ورشت یا بابل و ساری در شمال.بروجردی ها خودشان را لر نمی دانند و جوری در باره لرها سخن می گویند که انگار سر لر جماعت به تن اش نمی ارزد.روزی رفته بودیم به یکی از گردشگاه های مشهور شهر که روی تپه ای قراردارد.آبشاری و هتل چند ستاره ای و دریاچه مصنوعی روی تپه ای درون شهر. تندیس های بزرگی هم روی تپه برپا کرده اند.یکی انگار اکوان دیو است که سنگی را بالای سر گرفته است وبامدادک می گفت این شرک است.همان غول سبز کارتونی.درگوشه ی دیگری هم تندیس غول آسای آرش کمان گیر را برپا کرده اند که تیر در چله ی کمان نهاده است و زه را تا بناگوش کشیده است. بروجردی ها می گویند خرم آباد را نشانه گرفته است.

به بستنی های شان هم خیلی می نازند که به نظر من فرقی با بستنی جاهای دیگر نداشت هر چند که در تفاوت گذاری میان خوراکی ها چندان ماهر نیستم و بارها خشم عیال را برانگیخته ام که فرق چای ناب و چای دوزاری را نمی فهمم یا تفاوت برنج آستانه و برنج تایلند را.بروجرد شهر پربارانی است در چندروزی که آن جا بودیم یک دم باران دست از سرمان برنداشت.اسم گیلان و مازندران بد دررفته است. تازه فهمیدم که برنج هم می کارند در بروجرد. کلی هم می نازند به مرغوبیت اش.

همسفران چندان در بند بازدید از آثار باستانی نبودند و همچنین خویشان عیال. البته به جز همان شوهر دختر عمه ی عیال که با هم حسابی دم خور شدیم. یک شب گفت بیا برویم طبقه ی بالا میزی را می خواهم جابجا کنم به تنهایی نمی شود.بالا که رفتم دیدم روی میز بساط باده گساری چیده است و جابجا کردن میز را بهانه کرده است برای باده گساری در خلوت. خلاصه هم پیاله هم شدیم.همین آدم نازنین بود که یک روز گفت با هم برویم پای پیاده جاهای دیدنی بروجرد را نشانم دهد.خیلی خوشحال شدم.چون تا وقتی شهری را پای پیاده نگردی انگار در آن نبوده ای.این جوری شد که بازارسنتی شهر را دیدیم ومسجد جامع را که قدمتش به دوران آل بویه می رسد و آتشگاهی از زمان ساسانیان در آن به جا مانده است.این مسجد نماد بی عرضه گی سازمان میراث فرهنگی بروجرد است.باورتان نمی شود در چنین مسجد کهنی هنوز نماز جماعت می خوانند ، لامپ های کم مصرف از درودیوارش آویزان کرده اند،پنکه ی سقفی در آن به کار برده اند و هزار تا زلم زیمبوی دیگر.نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورم.در واقع می شود گفت که برسر مهم ترین اثر باستانی شهرشان چنان بلایی آورده اند که بیا وببین.البته بروجرد خانه های قدیمی هم فراوان دارداگردرزمین لرزه ی پارسال خراب نشده باشند.خانه ی یکی از پسرعموهای عیال از خانه های قدیمی است.ازاین خانه ها که حیاط درندشتی دارند و درهای اتاق ها مانند در زورخانه ها کوتاه اند.هنگام درون رفتن نبایدیادت برود سر خم کنی.پسرعموی عیال دم در ایستاده بود وبه همه گوش زد می کرد که مواظب سرشان باشند.خودش حدود یک متر و نود سانت قد دارد و می گفت دست کم ده بار سرش بابرخوردهای سهمگین به درخون ریزی کرده است تا عادت کرده است به سر خم کردن. تعریف می کرد دونفر را آورده بود آنتن ماهواره اشان را تنظیم کنند وتذکر داده بود مواظب سرشان باشند . گفته بودند عادت دارند وخانه پدربزرگ شان هم در کوتاه است.یکی شان داخل خانه بود وآن یکی از بیرون آنتن را تنظیم می کرد.یک بارهرچه رفیقش صدایش کرد که این جوری بکن و آن جوری بکن صدایی نیامد.رفتند بیرون دیدند طرف سرش را گرفته است وافتاده کف حیاط.

پیامک(اس ام اس) روز: 2 هفته اقامت در بهترین هتل های ایران ،با کباب مخصوص، پخش تصویرتان از تلویزیون های جهان،خرید رایگان از هاکوپیان ،بلیت تهران- لندن،دیدار با رییس جمهور و ده ها جایزه ی دیگر.......فقط کافی است به آب های ایران تجاوز کنید.
4/07/2007
بهار آمد

مردیم از بی روزنامگی و وبلاگ ننویسی.سرانجام این تعطیلات بخور وبخواب به پایان رسید.آن قدرهم صله رحم کردیم که هیچ بعید نیست بدون روادید هم به بهشت راه مان بدهند.راستی راستی که تعطیلات نوروز تعطیلات کسالت باری است به خصوص اگر از یوم الله سیزده بدر هم فراتر برود وتا شانزده بدر و هفده بدر هم کش بیاید یعنی برای ات کش بدهندش.پر از دید بازدید و تا خرخره آجیل وشیرینی خوردن وبیهوده شنفتن.تازه اگر بخت یارت باشد وبه بیهوده گویی نیفتی.با این همه انگار بهار از لابلای همه ی این روزمرگی های توان فرسا هرجور شده است رخنه می کند وخودش را به رخ می کشد کرگدن هم که باشی حضورش را حس می کنی.انگار به هزار زبان درسخن است.گاهی از زبان بارانک که حسابی به حرف آمده است وملت راه به راه سئوال پیچش می کردند که درخت ها چی زدند و اون هم خندان خندان می گفت : دوونه یعنی جوونه.حتی حضورش را می توان دراسکلت فلزی خودرو هم به چشم دید.چندروز پیش بود که داشتم درماشین را باز می کردم دیدم در کنج پایینی لولای در چیزی مثل یک رشته ی نازک ماکارونی برق می زند.باخودم گفتم لابد این مرتیکه بامدادک دسته گل تازه ای به آب داده است.خم که شدم وازنزدیک نگاه کردم دیدن نه بابا از درون لایه نازک گردوخاک خیس خورده ای که روی تن فلزی ماشین نشسته بود جوانه ی سمجی سر برآورده است.تا دو سه روزی دست نزدمش امروز یواش یواش از ماشین واکندمش ودرون باغچه ی اداره کاشتمش.حتی نمی دانم چیست.گندم؟ نمی دانم.

انگار طبیعت دارد به سالی یک بار نو شدنش فخر می کند یکی نیست بگوید طبیعت جان ما آدم ها که وضع مان خیلی بهتر است نیازی نیست یک سال صبر کنیم هر دم که بخواهیم می توانیم نو بشویم.البته اگر غم نان وکار گل وهزارتا گرفتاری دیگر بگذارد.شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزوی اش را داشتیم اما اکنون که به آن دعوت شده ایم تا می توانیم زیبا برقصیم.بهاران خجسته باد.


پیامک(اس ام اس نوروزی): رییس جمهور رجایی وار مندناک امسال را سال خرما نامیده است چون هم انرژی دارد هم هسته.

بازگشت به بالا