9/30/2002
هزارماشالله!!:وزارت ارشاد اعلام کرده است که سرانه ي مدت زمان مطالعه براي کل جمعيت ايران ۷/۶دقيقه درشبانه روزاست.بابا اي والله!!!تاهنگامي که اين است هرگونه اميدبه بهبود اوضاع درکوتاه مدت حماقت است!!!
بلاروزگاری است تابلو بودن!!!:درجامعه ی مذهبی به راستی مذهبی نبودن يعنی گاوپيشانی سپيدبودن!!دستگاه هم که دينی باشد ديگرقوزبالا قوز!!غيرمذهبی اگر رياکار ولاپوشان نباشد خواه درگستره ی خصوصی ، خواه درگستره ی همگانی فوری تابلو می شود.درجامعه ای که پدرزن آدم درهرپنج کلام سخنی که می گويد يک باريادپدريا مادرازدست رفته اش می افتد و خدابيامرزی بفرستد تاهمه حضاربه حالت خشوع دچار شوند وبگويندخدارحمت اش کندغيرمذهبی بی چاره فوری دست اش رو می شود،نمازنخواندن وروزه نگرفتن که جای خوددارد!!!
درگستره ی همگانی همان دشواری های گستره ی خصوصی به گونه ای پررنگ تر رخ می نمايد.می خواهی درهمايشی سخن برانی همين که يادی ازاوستاکريم نکنی دوزاری همه می افتد که چه کاره ای!!از همه بدترنشست هايی است که به صورت ميز گردبرگزارمی شود.يادم می آيد درنخستين نشست تدوين يکی ازاستاندارد های مربوط به دستگاه فلان بهمان مرا هم فرستاده بودند.قرارشد ابتداهمه خودرامعرفی کنند.طبق معمول اين گونه نشست ها هرکس ابتدامی گويد بسم الله الرحمن رحيم وبعد خودش رامعرفی می کند.نفرهفتم هشتم بودم ونوبت ام که شد باکله شقی تمام(چه بيماری درمان ناپذير !!گمان ام به ماه تولدم مربوط می شود!!) فقط خودم رامعرفی کردم!!(بامزه اين است کهبعدی ها هم بسم الله راقلم گرفتند!!طوطی صفتی اين ملت مراکشته است!!)
اين پديده به ويژه درگردهمايی های غيرمذهبی ها نمود پيدا می کند.برای مثال درمراسم پوينده ومختاری درمسجد فخرالدوله همه بيرون ودرحياط مسجد ايستاده بودند وهرچه روضه خوان بيچاره لابه می کرد که ملت به درون بروندبه خرج کسی نمی رفت .ازهمه جالب تراين بود که طرف می گفت برای آمرزش روح آن مرحومان صلوات بفرستيد بازهم يک نفرمحض رضای خدادهان بازنمی کرد!!!
9/29/2002
بوستان:جمعه ای که گذشت به سرمان زد بامدادک رابرداريم وناهاردرست کنيم برويم بيرون!!!برای کسانی که ماشين مند نباشند اين کارچندان هم آسان نيست.دست کم رفت وآمد اندکی ناخوشايند است.به هرحال پيشنهادزوجه به تصويب رسيد ورفتيم بوستان ايرانشهر،همان که محل خانه ی هنرمندان است.بامدادک که پاراازقفس 50 متری امان(يعنی خانه امان)بيرون می گذاردانگاردنيا را به اش داده اند.چنان مجذوب زمزمه ی برگ های درختان تبريزی درنسيم ملايم نيمروزی شده بود که کم تربه اداواطوارهای ما توجه می کرد.پس ازمدت ها توانستيم پروانه ای ببينيم که بال زنان آمدازروی بامدادک ردشد،کلاغی ببينيم که اندکی آن سو ترجست وخيزکنان کج کج نگاه مان می کرد،زنبوری ببينيم سمج که به هيچ وجه حاضرنبودازروی قاچ های خربزه دورشودوگربه ای که درنان وکتلت شريک سفره مان شد!!!بامدادک بيش از همه ازديدن گربه جاخورده بود !!
چهره ها:جناب نقاش باشی هانيبال الخاص(چه اسم باحالی!!!) می گويد ازشاملوپرسيدم چه طورشاعرشدی؟گفت"درشش سالگی پدرم مرا به جايی بردکه مردی را به خاطرکاری شلاق می زدند.برای اين که اين کاززيادبدجلوه نکند ودادوفريادش باعث آزردگیخاطرکسی نشودسازمی زدند.هرشلاق که برپيکرآن مرد فرودمی آمد دهان اش بازوبسته می شد بی آن که صدايی شنيده شود.صحنه ی ناخوشايندی بود.ازآن پس بود که احساس کردم شاعرشدم"
!!من هم هروقت ماهی رادرتنگ آب می بينم همين احساس ناخوشايند به من دست می دهدوفرياد بی صدای ماهيان رامی شنوم!!اما من شاعرنشدم
9/28/2002
عضوارشد کارگزاران سازندگی:چارچوب فعلی،اداره ی مملکت راغيرممکن می کند واين "چارچوب" ونه "نظام جمهوری اسلامی" بايدتغييرکند!!
بامدادک:ای کاش دستورزبان فارسی رو فوت آب بودم وازاين جور درفشانی های پيچيده سردرمی آوردم!!

اندرحکايت خاکسترجادويی!!: روزنامه ی اعتماد با معرکه گير 40 ساله ای به نام پهلوان اسداژدری مصاحبه ای چاپ کرده است که به راستی کولاک است!!فرازهايی از سخنان گهربارش رابخوانيد:
** من تو تموم معرکه هام نمازوورزش وجوونمردی را تبليغ می کنم.وقتی کسی نماز خوندديگرمجرم نمی شه.اگه ورزشکارشدبامرام ميشه.نامردی توکارش نيست.اماايمان مردم پايينه.ورمی دارن عکس لخت يه خارجی روقاب می گيرن می چسبونن به ديوار.آخرش چی ميشه؟هيچی!ازصبح تاشب باشيطون هستن.امااگه عکس نمازخوندن رو بچسبونی به ديواراون وقت هميشه فکرخدايی.
** چندسال پيش زن ام مريض بود.آسم داشت.ازاين اسپری ها می زدتودهن اش.يه بارظهرعاشورا که تموم شدوخيمه هاروآتيش زدن،يه کم ازخاکسترش روريختم توی دستمالی که توش گريه کرده بودم.رفتم خونه،اون روريختم توچايی ودادم زنم خورد.خداشاهده که خوب شد.بردم اش دکتر،گفت ديگه آسم نداره!!
** يه بارهم دخترم لکنت زبون داشت.تازه می خواست بره کلاس اول.روزعاشوراگفتم "يا امام حسين اين بچه اگه بره مدرشه همه مسخره اش می کنن ،خودت شفاش بده"بعد دوباره خاکسترخيمه ها روبرداشتم وريختم تو چايی اش،اون هم خوب شد.به هرکی بگی باورش نمی شه،گفتم که ايمان مردم پايين اومده.
** يه بارميدون گرفته بودم وقراربود برام يه مينی بوس بيارن تازيرش بخوابم وازروم ردشه.اما به جای مينی بوس،خاورآوردن،نگوتوخاوره هم 650 کيلو بارهست.اول اش نمی دونستم،خوابيدم روی زمين،خاورکه اومدروی سينه ام ديدم نمی تونم تحمل کنم.... يه دفعه فرياد کشيدم يامرتضی علی!وخاورردشد.زنده موندم اما يه هفته کمردردداشتم!!
سخنان جالب معرکه گير به کنار ،اظهارنظر گزارش نويس هم جالب است ايشان نوشته اند:"اين هارا که می گويد مو به تنم سيخ می شود،اين راجدی می گويم ،نه برای آن که فقط چيزی نوشته باشم!!!
9/25/2002
زيارت قبول!!!:يک رفيقی دارم به ازشمانباشد آدم خيلی باحالی است وسوسياليست دوآتشه(باآن که بابت اين مرام هم دردوران طاغوت وهم دردوران ياقوت کلی بدختی کشيد،زندان رفت وکارش راازدست داد)!!اين رفيق شفيق معتقد است ازانسان دست چپی باحال تردردنياوجودندارد وبرای اثبات اين موضوع کلی خاطره وداستان دم دست دارد(مثلا داستان حقوق دان سوسياليستی درآلمان راتعريف می کندکه هرچندگاه پرونده ای ازيک بورژوا!!!رامی پذيرد وپول کلانی به جيب می زند وسپس تاهنگامی که پول دارد فقط به طوررايگان برای تهيدستان وپناهندگان کارمی کند!!) يکی ازاستدلال های رفيق گرامی اين است که دست راستی ها دوزارکه به هم پول می دهند چک می خواهند ولی چپی ها بدون هيچ سندی اين کاررامی کنند(بگذريم که اين جماعت اکثرمواقع مفلس اند!!!) حالا چراياداين حرف هاافتادم؟!!يکی ازناشرانی که باهاش کارمی کنم ازآن حاجی بازاری های دوآتشه است که آخردست راستی ها است.ازآن هايی که نمازرابلندبلندمی خوانند وهفت کوچه آن ورترهمه می فهمندکه ياروداردنمازمی خواند.اين آدم هم ازآن هايی است که وقتی پول خودآدم راپس ازشونصدماه می خواهد به خودآدم بدهدهزاربارمی ميرد وزنده می شود!!اين بارهم سرهمين موضوع همراه دوستی به سراغ اش رفتيم .کتابی را پيش ازنوروزباستانی برای اش ويرايش کرده بوديم حاج به روی مبارک نمی آورد که نمی آورد.دوست ام بين راه گفت که حاج آقا اززيارت کربلا برگشته است التماس کرد که دری وری نگويم وبحث سياسی هم باهاش نکنم.من قول دادم اما گفتم عمرا حاضرنيستم بگويم زيارت قبول وازاين حرف ها!!!
به دفترکارحاج آقا+کربلايی درحوالی ميدان فردوسی که رسيديم ديدم يکی ازاين پارچه نوشته های تخمی رازده اندسردردفترش که نمی دانم سفرعرفانی فلانی چه چه باد!!!همين که رفتيم داخل حاج آقا+کربلايی باآن انگشترهای عقيق وگنده ای که به انگشت داشت دست انداخت دورگردن مان شالاپ وشلوپ حالا ببوس کی نبوس!!!دوستم همان خيرمقدم ها ی کليشه ای راتحويل داد که زيارت قبول وازاين حرف ها!!!من هم آمدم حرف بزنم راه رفتم!!گفتم"صدام روديديد؟!!!"حاج آقا+کربلايی رو می گی انگارصاعقه خورد به کله اش،با دل خوری گفت"تو آدم بشو نيستی مگه من زيارت صدام رفته بودم!!"اين حرف نسنجيده سبب شدکه هرچه ازاين ورآن ورگپ زديم ومن هم هرچه به روشن فکرهای دينی فحش دادم نرم نشد که نشد وسرآخرهم گفت" دوسه روزديگه بياين تا يه چک بدم"
درراه برگشت هم دوستم کلی غرزدوگفت دفعه بعد خودش تنهايی برای گرفتن چک می رودولازم نکرده من بروم!!
9/24/2002
خربيارباقلی بارکن!!!:ديروزديدم که خواهرعيال پکر است گفتم لابدبه خاطرقبول نشدن درکنکوراست. خواستم برای اش منبربروم که بابادانشگاه آن چنان تحفه ای هم نيست آدم برای اش زانوی غم به بغل بگيرد!!علت پکربودن اش راکه برای ام گفت چنان حال ام گرفته شدکه يک نفربايد می آمد خودم رادلداری می داد.
داستان ازاين قراراست که زن دايی دوست اش چندی پيش پسری به دنيا می آوردکه يکی ازدست های اش چند انگشت کم داشته است ودست ديگرش چندانگشت اضافه داشته است ونمی دانم پای اش هم ناقص بوده است.پزشکان ميهن آريايی اسلامی آب پاکی را روی دست دايی وزن دايی می ريزند که بايد به اين نقص مادرزادی فرزندشان تن بدهند ورضا بدهند به رضای خدا!!!اما آن ها تسليم نمی شوند وپس ازچندی خبردار می شوند که پيرزن دعانويسی دراهوازبيماران لاعلاج راشفا می دهد.دايی وزن دايی فرزند گرام رابرمی دارند وباپيکان قراضه اشان ازتهران می کوبند ومی رونداهواز.پيرزن مسيحا نفس بچه را که می بيند می گويد" برگرديد تهران من پس فرداشب به خواب اش می آيم وشفای اش می دهم"
دايی وزن دايی هم بچه رابرمی دارند الهی به اميدتو می زنند به جاده!!دريکی ازشهرهای بين را پيکان قراضه خراب می شود وهرکاری که می کنند ازخرشيطان پايين نمی آيد.ناچار می شوند باهواپيما به تهران برگردندکه مبادا پيرزن وقتی می خواهد به خواب پسرکاکل زری بيايد راه را گم کند!!
فردای آن روزمرد به تنهايی به سراغ ماشين می رودتاآن رابازگرداند اما هنگام برگشت تصادف می کند وبه لقاالله می پيوندد!!!داستان همين جا تمام می شود!!اين جاست که بايد گفت خدايا ما کی آدم می شيم؟وخداهم بزندزيرگريه!!

اسلام درخطره!!!: اين روزها سالگرد دفاع مقدس (بخوانيد جنگ کثيف!!)است ازاقتدارگرا واصلاح طلب گرفته تاحاجی بازاری وهوداران ناسيوناليسم مبتذل دارند درفشانی می کنند درباره بلندای تاريخ، دفاع ازايمان وارزش های يک ملت وهزارويک خزعبلات ديگر که دل آدم را آشوب می کند!!من اما ياد بازيکنان تيم ملی فوتبال عراق می افتم که به ايران آمده بودند ووقتی صداوسيما ازنمای نزديک چهره شان رانشان می دادهمان لبخند های قباسوخته وهمان انسانيت شريف وآشنا را می ديدم گيرم که همان هنگام بغل دستی ام که برادرش درجنگ جان باخته بود فحش های آب نکشيده می داد به بازيکنان بيچاره ی عراقی.به هرحال گمان نکنم چيزی تهوع آورترازتقديس پديده ای چنين نفرت انگيز باشدوحال ام به هم می خوردازهرکسی که بخواهدآن راقداست ببخشدحالا می خواهدکارگردان آوانگاردباشد،رييس جمهورعارف مسلک باشديا اصلاح طلب بزدلی که ذره ای صداقت روشن فکری ندارد!!
به مناسبت هفته نفرت انگيزدفاع مقدس(اين اسم منو کشته!!) يک جوک ازهم ولايتی های گيلانی می نويسم که اميدوارم مايه ی انبساط خاطر شود!!آن هايی که گيلک اند بالهجه بخوانند وآن هايی که نيستند به نزديک ترين گيلک مراجعه کنند!!
دردوران جنگ يکی ازهم ولايتی های گيلانی داوطلبانه راهی جبهه شد اما پس ازچندروزفلنگ رابست وفراررابرقرارترجيح داد.ازآن جا که ميهن آريايی اسلامی حساب کتاب داردفوری درخانه اش وسرخوردن اشپل پلا دسنگيرش کردندوالهی به اميد تو بردندش دادگاه نظامی!!قاضی پرسيد:" مرد حسابی اون داوطلبانه رفتن ات چی بود اين دررفتن ات چی بود؟؟"گيلک بيچاره هم گفت(لهجه گيلکی فراموش نشود ):"والله جناب قاضی به ما گفتند اسلام درخطره !!اما وقتی رفتيم جبهه ديديم نه بابا اسلام که درخطرنيست جان ما درخطره!!"
9/23/2002
روزگارغريبی است!!!:قدرت مداران به استدلال ازراه بمب باران عادت کرده اند(امابازهم اين عراقی های کله خرنمی فهمند!!) ، واتيکان اقرارمی کندگاليله راست می گفت(ای والله!!) ورييس شرکت انرون(خدابيامرزدشان!!مشاوراصلی دولت امريکا بودند وپشتيبان مالی اصلی بوش واکثرسناتورهای امريکايی) می گويد"من به خدااعتقاددارم وبه بازارآزاد!!!"(خداخيرت بده!!) من که گه گيجه گرفتم هضم اين همه مفاهيم عجيب وغريب برای اين چس مثقال مغزناقابل مابسياردشواراست دشواربودنی!!(به قول برادران وخواهران عرب!!) آخرش اين نفهمی کاردست مان می دهددرست وحسابی!!خداعاقبت مارا به خيرکند!!!ترا به خدادعای مان کنيد!!التماس دعا!!

رازپيروزی:درانتخابات اخيرسوئد سوسيال دمکرات ها بازهم به پيروزی دست يافتندودرقدرت باقی ماندندتادردوران پس ازجنگ جهانی دوم تنها 9سال ازقدرت دورمانده باشند.به راستی رازموفقيت چنين دولتی درچيست؟دولتی که به خاطربستن ماليات بيش از50 درصدبه درآمدها منفوردست راستی ها ومحافظه کاران است.پاسخ اين پرسش را بايد درچگونگی خرج کردن اين درآمدمالياتی جست.دولتی که توانسته طی سال های دهه ی 1990 رشد ميانگين دست مزدها رادرسطح 22درصدنگه داردونظام خدمات اجتماع وبهداشتی نيرومندی برقرارکند بی هيچ دردسری می تواند دردل مردم جابازکند.هم اکنون تنها 22درصد حقوق سوئدی ها صرف هزينه ی مسکن می شودوتنها 15درصدهزينه های بهداشتی کودکان خودرامی پردازند.درضمن کارگران وکارمندان سوئدی نيز کمترازهمتايان خوددرسايرکشورها زيرفشارکارقراردارندوبه طورميانگين سالی 1552 ساعت کارمی کننددرحالی که اين رقم درايالات متحده 1889 ساعت است
9/22/2002
مادرطبيعت:اين چندروزکه تعطيلی ها پشت بند هم آمدند وبه قول فرنگی ها دراين هاليدی کانتری(همان گل وبلبل خودمان!!) همه چيز تعطيل بود بسياری عروسی ها برگزارشد وبسياری فرزندان به ديدارپدرومادرشتافتند.يک عروسی هم به تور ماخوردوالده ی مکرمه افتخاردادند ازسبزی شمال به خاکستری تهران تشريف آوردند(روزپدربهش گفتم اين امام اول تون هم باحاله ها!!گفت آره چون شبيه دارودسته ی شماست؟!!گفتم کدام دارودسته؟گفت چه می دونم همان پخی که تو می گی سوسياليسمه ،پوسياليسمه چيه؟!!!جزخنده پاسخی نداشتم!!!) مادربرای من هميشه نماد طبيعت،آسمان پاک وسوسوی ستارگان درشب های پرنسيم بوده است.هروقت که می بينم اش به سرم می زندپشت پا بزنم به همه چيز وازديوانگی زندگی شهری خودم رارها کنم وبه دامان مادروطبيعت پناه ببرم!!اما به راستی با گريز به گذشته وپناه گرفتن درکنج آرام سعادت فردی چيزی حل می شود؟!!نه نمی شود!!مگرآن که چشم نبيند،گوش نشنودوانديشه جولان ندهد!!
لوييز آلفونسودوکاروالو مبلغ مسيحی اهل اسپانياکه درسال 1695نوشت"طبيعت فرسوده شده است" اگراکنون مارا می ديد لابد سربه بيابان می گذاشت!!تاهمين صدسال پيش اتيوپی که اکنون بيابان برهوت است پوشيده ازجنگل بود ، وسعت نابودی جنگل های آمازون دربرزيل هم اندازه ی وسعت کشورفرانسه بوده است وهم اکنون ساعتی سه گونه جانوری يا گياهی نابود می شود.جالب اين جاست که سازمان ملل دهه ی 1990 را "دهه ی بين المللی کاستن ازفجايع طبيعی"ناميده بود که اکنون به سان جوکی مضحک می نمايد.درهمين دهه 86 فاجعه ی طبيعی رخ داده است که بيش از تمامی جنگ های دهه های 1990تلفات جانی به بارآورده است.96 درصد اين کشتگان نيزازکشورهای فقير(يا به قول کارشناسان لجوج: کشورهای روبه توسعه) بوده اند.کشورهای جنوب کورکورانه بدترين کارهای کشورهای شمال راتقليد می کنندوشمالی ها هم درپی صدورفضيلت های خود نيستند!!!اين است که درجنوب جنون داشتن خودروی شخصی،تحقيرحمل ونقل عمومی،اسطوره ی بازارآزادومسابقه ی مصرف بی کم وکاست ازشمال گرته برداری می شود وآغوش گشودن برای طبيعت شکن ترين وآلوده سازترين کارخانه ها راهکار اصلی است.
دراين ميان، مصرف سرانه وميانگين نفت ،گازوزغال سنگ درشمال ده برابر آن درجنوب است و75 درصدآلودگی جهان را 25درصد جمعيت آن پديد می آورند.200ميليون نفری ازجهانيان که آب آشاميدنی ندارند و100ميليون نفری هم که هرشب درگوشه وکنارجهان سرگرسنه برزمين می گذارند جزو اين اقليت 25 درصدی نيستند!!
دراين ميان قدرت مداران جهان شانه بالا می اندازند زيرا اگرزمانی اين زمين برای شان سودآورنباشد به سراغ سياره ی ديگری می روند،زيرا به نظر آن ها زيبايی چيزی است که بتوان فروخت وعدالت چيزی که بتوان خريد!!
9/18/2002
بازگشت به اعتماد!!!:دوستان بسياری می گويند هرروزنامه ای که من بخوانم بی درنگ توقيف می شودهرچه هم برای شان بگويی پديده ی سرکوب مطبوعات درميهن آريايی اسلامی راربط دادن به شورچشمی وبدقدمی اين وآن آب ريختن به آسياب اقتدارگرايان است به خرج شان نمی رود که نمی رود!!!اماخودمانيم اين داستان پربی پايه هم نيست!!حدود يک هفته پيش بود که اين بنده ی سراپاتقصير ازانجمن دوستان اعتماد خوان انشعاب کرد ويک تنه به جرگه ی خوانندگان روزنامه ی گلستان ايران پيوست!!کم کم داشت ازاين روزنامه وبه ويژه صفحه ی انديشه اش خوشم ام می آمد که بازهم دست پروردگارازآستين قاضی مرتضوی درآمد واين روزنامه را هم جوان مرگ کرد(بماند که من هم شمارش معکوس مرگ اش راآغازکرده بودم،اما گمان نمی کردم اين قدرزود فرارسد حتی اگردرمقاله ای آيات شيطانی را پسامدرن ومخالف کلان روايت مذهب خوانده باشند) .روزی که گلستان توقيف شدازهمه جا بی خبر رفتم سراغ روزنامه فروشی سه راه زندان ،هنوز نيامده بود تعجب کردم.روزنامه فروشی چهارراه قصر هم گلستان را نداشت.ساعت 8صبح بود که به دکه ی روبروی بوستان هلال احمر رسيدم پيرمرد سيبلوی صاحب دکه گفت که توقيف شد.گفتم ازکجا می دونی گفت" اونی که برامون مياره بهم گفت"بعد هم باقيافه ی حق به جانبی گفت "باآن تيتری که چندروزپيش درباره ی سانسورزده بود معلوم بود که توقيف اش می کنند"ناچار شدم دوباره به جرگه ی اعتماد خوانان بپيوندم.درصفحه دوم اش خبرتوقيف گلستان آمده بود!!
دوستان همکارمی گفتند ترا به خدااراين به بعد کيهان يارسالت بخر!!!
9/17/2002
چهره ها: نلسون ماندلا درگفت وگو بانيوزويک حرف های جالبی زده است:
- بوش با حمله به عراق درپی جلب رضايت شرکت های نفتی واسلحه سازی امريکا است
- مشاورارشد بوش محافظه کاردوآتشه ودايناسوری مانند ديک چنی است که دوست نداردبوش طبق ملاحظات"عصرنورفتارکند"
- پشتيبانی آمريکا ازکودتای 28 مرداد بود که منجر به انقلاب اسلامی درايران شد
- عامل اصلی به قدرت رسيدن طالبان درافغانستان،حمايت آمريکا ازمجاهدين دربرابرشوروی وعدم همکاری باسازمان ملل پس ازخروج شوروی بوده است.
- آمريکا بدون هيچ مدرکی ازوجودسلاح های کشتارجمعی درعراق سخن می گويداما درحالی که می دانيم اسراييل چنين سلاح هايی دارد هيچ سخنی ازآن درميان نيست.
باتوجه به تمام اين مسائل ،به اين نتيجه می رسيم که نگرش آمريکا تهديدی است برای صلح جهانی
دبيرستادمبارزه باموادمخدر:درسال1400يعنی 19 سال ديگرما20 ميليون معتادخواهيم داشت.
بامدادک:يعنی ارتش 20 ميليونی بالاخره تشکيل می شه؟!!
9/16/2002
نگاه:سالگرد11سپتامبرآمدورفت،بسياری به يادقربانيان شمع روشن کردند،برخی برای شان شعرسرودند وگروهی ديگرنيزجماعت نخست راسوسول خواندند.اما آن چه بيش ازهمه مهم است سواستفاده جناح راست هيات حاکمه ی ايالات متحده ی امريکا از کشته شدن اين هزاران بی گناه است که درگستره ی جهانی به شکل عربده کشی نظامي وتقديس نظامی گری نمود کرده است وجنگ افغانستان وجنگ درعراق مصداق های آن اند ودرگستره ی داخلی سرکوب آزادی های مدنی تجلی آن است.جناح راست امريکا توانسته باسوارشدن برموج همدردی باقربانيان 11سپتامبر،قدرت سرکوب پليس راافزايش دهد(مثل اعطای حق شنود، حتی شنود تلفن های همگانی) ،اعتراض های قانونی راسرکوب کند، تفتيش های غيرقانونی انجام دهد،هرکسی را که بخواهد بدون محاکمه به زندان بفرستد ومهاجران را به بهانه های گوناگون اخراج کند.آش چنان شوربوده است که رسانه های دست راستی آمريکا هم صدای شان درآمده است به طوری که نيويورک تايمز در10 سپتامبر درمقاله ای به سرکوب آزادی های مدنی اعتراض کرده است.به هرحال برقرارکردن امنيت همواره يکی ازدستاويزهای اصلی دست راستی های جهان برای سرکوب بوده است ورويداد 11سپتامبر هم ازاين قاعده مستثنا نيست
نامه :اين نامه را دانشجويی برايم فرستاده:


سلام - من دانشجوي ارشد رشته مديريت بازرگاني دانشگاه آزاد - اگر خدا بخواهد ترم آخر - هستم .

موضوع پايان نامه من در مورد استفاده هاي تجاري از اينترنت در ارتباط با بيمه براي يكي از شركتهاي بيمه در ايران است .

در اين رابطه من احتياج به نمونه گيري دارم - آن هم از كاربرهاي اينترنت كه استفاده هاي مختلفي از اينترنت كرده باشند.

و به نظرم رسيد كه كساني كه از وب لاگها استفاده مي كنند اين خصوصيت را دارند.


ممنون خواهم شد اگر به آدرس من ايميل بزنيد و به اين سوال ها جواب بدهيد :


nima_akhbary@yahoo.com


( قبلا از نويسنده ابن وب لاگ كه اجازه دادند من اين نوشته را در وب لاگ شان بگذارم تشكر مي كنم )


1- مي دانيد كه كارهاي دانشگاهي معمولا يك سري كارهاي آمارگيري دارد و بايد خصوصيات افرادي كه جواب مي دهند را دسته بندي كرد.

لطفا مشخصات كلي خود را هرطور كه مايليد برايم بنويسيد مثلا :

- مجرد يا متاهل بودن

- سن ( اگر دقيق برايتان امكان ندارد تقريبي يا در چه حدودي )

- جنسيت ( زن - مرد )

- اينكه خودتان درامد داريد يا تحت تكفل هستيد

- تعداد اعضاي خانواده

- اينكه چه مدت از اينترنت استفاده مي كنيد و چه مدت است با اينترنت كار مي كنيد

- اينكه چند نفر در خانواده شما از اينترنت استفاده مي كنند

- اينكه در ايران هستيد يا در خارج از ايران

- ميزان تحصيلات

- كامپيوتر در منزل فقط جهت استفاده شماست ؟

يا چند نفر از آن استفاده مي كنند ؟


- لطفا هر معلوماتي كه فكر مي كنيد به اين موضوع مربوط است و از نظر شما محرمانه نيست را برايم بنويسيد


2- آيا تابحال بوسيله اينترنت خريد و فروش انجام داده ايد ؟ اگر بلي لطفا توضيح دهيد


3- در بين اعضاي خانواده چه نوع بيمه هايي استفاده مي كنيد و از كدام شركتهاي بيمه ؟ لطفا در مورد نوع بيمه ها توضيح دهيد .


4- اگر افراد بتوانند از راه اينترنت خود را بيمه كنند آيا شما هم با اينترنت اين كار را مي كنيد ؟ فكر مي كنيد اگر چنين موردي پيش بيايد چه مسائلي مطرح مي شوند ؟ چه موانعي وجود دارد ؟ آيا شما مراجعه به دفاتر بيمه را ترجيح مي دهيد ؟ يا استفاده از سايت اينترنت را ؟ لطفا دليل خود را بيان كنيد.


5- در ارتباط با بيمه چه مسائلي در مورد خانواده تان و يا خود شما وجود داشته است كه احتمال مي دهيد با توجه به آنها بتوان از سايت اينترنتي شركت بيمه در ايران استفاده مفيدتري نمود ؟


در خاتمه از همكاري شما جهت ارسال ايميل به من تشكر مي كنم و از اينكه وقتتان را گرفته ام پوزش مي خواهم


با تشكر نيما

Nima_akhbary@yahoo.com

غلامحسين سالمی(شاعر):وقتی درصداوسيماترانه ی "من بهارم توزمين" را باصدای خشاياراعتمادی پخش می کنندنام خواننده،آهنگ ساز،کارگردان وهمه ی عوامل ديگررا می نويسند الاشاعراين ترانه يعنی شاملو
بامدادک:خب لابد يادشون می ره !!اين آدم بزرگا چقدربدبين تشريف دارن!!
9/15/2002
وزيرآموزش وپرورش:تنها 9درصدازنيروی کارکشورتحصيلات عالی دارند.بااين نيرو نمی توان به دنبال توسعه ی پايداربود.75درصدکل نيروی کار زير ديپلم اند.
بامدادک:ای بابا حرف های رييس ات رو هم گوش نمی دی؟!!!بی خيال تحصيلات !!نمازبخونند همه چيز حله!!
الا غ قهوه ای!!!:گادامرمی گويد"زمانی که استاددانشگاه بودم ونازی ها هنوزحکومت می کردنددختری دانشجو که درآن نيم سال سرکلاس درس شرکت نمی کرد درنامه ای به دوست اش نوشت"امروزپهلوی گادامربودم ، تصورش را بکن می گفت"همه الاغ ها قهوه ای اند".گيرنده ی نامه، دختر ی بودکه خانواده اش نازی بودند.پدرومادرش نامه را می بينند وبه رييس دانشگاه خبر می دهند.رييس هم مرافراخواند.نازی نبود مثل خودم بود...به من گفت"همکارعزيز قضيه ی الاغ های قهوه ای چيست؟"پاسخ دادم "من فقط مقدمه ی اول منطق قياسی ارسطورابه همراه مثالی مشهور ازقرون وسطا توضيح داده ام.تمام الاغ ها قهوه ای اند،برونلوس الاغ است،برونلوس قهوه ای است.درنظرفيلسوفان قرون وسطا همه ی الاغ ها قهوه ای بودندوبرونلوس نام الاغی بود"رييس هم درپرونده ام اين هارانوشت"
9/14/2002
رييس سازمان قضايی نيروهای مسلح:لازم نيست ادعاهای مدعی العموم بانظر عموم منطبق باشد
بامدادک:خب راس ميگه ديگه!!هرگردی که گردو نيست!!
ازتحکيم وحدت به تعريف وحدت:ماهی راهروقت ازآب بگيری خيس است!!!اما دفترتحکيم وحدت کاری را که بايد چندسال پيش ودراوج شورش ها دانشجويی مردمی انجام می داد اينک انجام داده است وگويا دريافته است نقش ترمزرا بازی کردن ديگرچندان لطفی ندارد به ويژه اگرآن ترمز چنان ساييده شده باشد که به دردمتوقف کردن روروک هم نخورد،چرخ های گران سنگ مطالبات دانشجويی که جای خود دارد.چه می شود کردمدتی وقت می بردتا برخی گوش بسپارند به نفير خرد وبانگ عقل جمعی!!بايد تبريک گفت به جماعتی که ازشرف يابی ودست بوسی می خواهندفرابروند گيرم اندکی ديروبه ضرب پتک واقعيت ها!!!مبادا که اين بيداری هم دستاورد بند وبست های پس پرده باشد!!!

9/12/2002
لوح: شماره 31ماهنامه که چه عرض کنم گاهنامه ی "لوح"درآمد.اين مجله را محمدقائد(بزرگ ترين روزنامه نگارايران به نظرمن!!بهنود بايد بره جلو بوق بزنه!!) می شود گفت که يک تنه درمی آورد وديردرآمدن اش هم به همين خاطر است.اما ای کاش تمامی نشريات ميهن آريايی اسلامی اين گونه وقت وبی وقت درمی آمدنداما چنين پربارمی بودندوجرقه ای درتاريکی جهل!!دراين ماهنامه به ويژه سرمقاله های قائد خيلی کولاک است!!سرمقاله ی اين شماره هم "استقلال دانشگاه وآينده ی دختران دانشگاه رفته "نام دارد ومانندهميشه عالی!!دربخشی ازاين سرمقاله آمده است:
"نگران کننده ترازهمه،کمبودفرصت های ازدواج برای دخترهای درس خوانده است.باکاهش نسبت پسران دانشگاه رو،مشکل قديمی مدرسه نرفتن دختران جای خودرابه مشکل شماردختران درس خوانده وبه حال خودرها شده ای می دهدکه نه ازفرصت کارپيداکردن برخوردارند،نه ازامکان استقلال اقتصادی که درانتظارش بوده اندونه ازمجال کافی برای انتخاب همسرمناسب.اين مشکل که بدون انقلاب هم شايد به نحوخفيف تربروز می کرد-درانتهای دهه ی 60 کاملا عيان شد: با بالا گرفتن موج مهاجرت،پسران درس خوانده درخارج به وطن بازنگشتندواخراج ها،تصفيه ها،فشارهای اجتماعی وجنگ،اعتماد به آينده را کاهش دادوبرنامه ی زندگی اقشاری ازمردم به هم ريخت.بسياری ازدختران ايرانی به جايی که ميل داشتند رسيده اندامادريافته اندکه شرايط جامعه کاملا مهيای جادادن به آن ها نيست.ظاهرا زنان ايرانی بيش ازتوان سرزمينی صحرايی وورای بنيه ی فرهنگی واقتصادی جامعه ی خويش رشد کرده اند،وشگفتا که اين تحولات درعهد حکومتی اسلامی اتفاق می افتد"
دکتراحمدی گيوی: درکتاب دستورزبان دبيرستان تمرينی ازترجمه های محمد قاضی گذاشتيم تادانش آموزان درهشت سطر مطلب ازاو،قيدها،ماضی ها ومضارع ها رامشخص کنند.متاسفانه درسازمان کتاب های درسی درمطلب دست بردند يعنی مطلب رابرداشتند وسخن رانی فخرالدين حجازی را به جای اش گذاشتند.ايشان مردباسوادوسخن وری هستند ولی اين مطلب سه غلط دستوری دارد.يک قيد هم درآن نيست.اين جوردست بردن ها ماراآزرده کردوازهمکاری دست کشيديم"
بامدادک: مدرسه بايد جای خيلی مزخرفی باشه!!خدابه دادم برسه!!!
9/11/2002
حکايت کشتی وسايرقضايا!!!:هفته ی پيش مسابقات جهانی کشتی درتهران برگزار شدومقامات ميهن آريايی اسلامی نزديک بود ازخوشی اين که توانسته اند اين همه خارجی رادرايران جمع کنند ذوق مرگ بشوند!!! به هرحال مسابقات تمام شد وايران با يک اختلاف امتياز نسبت به روسيه قهرمان جهان شد گيريم که فقط برنده ی تک طلای ايران کشتی های دل چسبی را به نمايش گذاشت وبقيه ی ايرانی ها چنان محافظه کارانه کشتی گرفتند که بيشتر مغلوب خودشان شدند تاحريفان!! به هرحال مبارکه!! اما دراين غوغای چند روزه چند نکته جالب به چشم آمد که شايد برای شما هم جالب باشد:
* نخست آن رييس جمهور محبوب هم قدم رنجه کردند درافتتاحيه شرکت کردند وسردرجيب تفکربه هنرنمايی ها چشم دوختند.يکی ازبرنامه های جالب آيين افتتاح اجرای رقص لزگی بود که گروهی ازبرادران آذری باپوشاک سنتی دربرابر رييس جمهور محبوب برگزارکردند.اين رقص انگاربه مذاق صداوسيمايی ها خوش نيامد چون درتمام مدت آن را ازدورترين فاصله ی ممکن نشان دادند وبينندگان تلويزيون درتمام مدت آدم هايی به اندازه ی مورچه را می ديدند که روی تشک کشتی ورجه وورجه می کردند!!
* هم ميهنان گرامی که درتالار کشتی گرد آمده بودند انگار به هيچ وجه بويی ازورزش نبرده بودند وهمگی مبتلا به نوعی جنون ملی گرايی مبتذل بودند.به طوری که کشتی گير کوبايی بيچاره ای که گستاخی کرده بود ودرنخستين کشتی اش کشتی گير ايرانی راکله پاکردتاپايان مسابقات هوباران شد.اما خوش ام آمد که دادوهوار 15 هزارنفررا به تخم اش هم حساب نکرد!!و يک راست تافينال رفت وکشتی گير روس راهم ازپادرآورد!!
* دراين مسابقات يک بارديگر ثابت شد که خدا درورزش دخالت نمی کندگيرم که چند ميليون نفرورزشکاری رادعا کنند ورييس سابق فدراسيون کشتی درمکه ومدينه وقت خودش راهدربدهد وبرای طلا گرفتن فلان کشتی گير دم خداراببيند!!اين بی طرفی ورزشی خداوند منان من يکی را کشته است!!!.بابا خدابااين همه مشغله ی زلزله آفرينی وسيل به پاکنی ديگر وقت ندارد که درمسابقات کشتی هم دخالت کند!!!
9/09/2002
کودکان، چشم وچراغ دنيا:پياده روی دلدادگان درخيابان های ميهن آريايی اسلامی هم حکايتی است!!! هنگامی که هنوزسخنی ازازدواج پزدواج!!!به ميان نيامده است عليامخدره هاازخيابان نوردی دل نمی کنند واگردوستی زوجين چندسالی به درازا بکشد کسی نمی ماند که آن هارادست دردست هم درخيابان نوردی های طولانی نديده باشد.اما همين که سنت الهی ازدواج جاری شدزنان ازاين رو به آن رومی شوند.مردبيچاره مگرجرات می کند بگويد بيا تاسرميدون پياده بريم!!!اگرکسی ماشين مند هم نباشد که ديگرواويلا است!!!پيش ازورود اين مرتيکه بامدادک چه آخرشب ها که درراه بازگشت ازخانه ی مادرزن جان به خانه خوددرخيابان های شب زده ی تهران اين پاوآن پا نکرديم تاماشينی ازراه برسد وسوارمان کند!!اماازوقتی که اين مرتيکه آمده است اوضاع خيلی روبه راه شده است هرماشينی که ازراه برسد فوری ترمز می کند.يک بارماشينی چنان شيک وپيک به پست مان خورد که وقتی سوارشديم منی که با ديدن زيباترين ماشين ها هم کک ام نمی گزد کف کردم.سرآخر هم که خواستم کرايه بدهم راننده ازپشت عينک ظريف اش چنان نگاه عاقل اندرسفيهی به من انداخت که شرمنده شدم!!ديگر يادگرفته ايم که چنين جسارتی نکنيم ومهربانی خلايق راخدشه دارنکنيم.دردسرتان ندهم از صدقه ی سربامدادک چه زيبارويانی مهربانی که نديديم وازمرحمت چه فن سالاران کودک دوستی که برخوردارنشديم!!اماازهمه جالب ترآخرين باری بود که کسی سوارمان کرد .پيکانی قراضه با راننده ای چهره استخوانی که کنارش هم زنی تنومند باکودکی تنومنددربغل،نشسته بود.پسربچه ای هم درصندلی عقب کنارمانشسته بود.همين که راننده دهان بازکردوگفت تافلان جا هم می رويم فهميدم که با خانواده ای ارمنی دم خورشده ايم.کودکی که دربغل زن وروبه مانشسته بود خيلی بدعنق بودوزل زده بود به بامدادک.هرچه زورزدم نتوانستم لبخندی به لبان اش بياورم.ازرورفتم.مادرش هم بالهجه ی غليظ ارمنی گفت"خايلی بادعنقه!!".عيال که هنوزدوزاری اش نيفتاده بود با چه کسانی هم سفر شده ايم وقتی که نام کودک راازمادرش پرسيد وپاسخ شنيد"ماسيس" حسابی جاخورد!!مرد خانواده از آن آدم های خونسرد وتوداربود که بامنقاش هم نمی شود ازدهان اش حرفی بيرون کشيد.هنگامی که به مقصدرسيدم نمی دانم چرابازهم زوجه کرايه ای تعارف کرد ومن نگاه راننده را که ديدم دلم سوخت!!
راستی اگربزرگسالان همان طورکه کودکان رادوست دارند همديگررادوست می داشتند چه دنيای خوبی می شد!!
رييس جمهور:جامعه ی نمازگزار،جامعه يی فقير وعقب مانده نيست.
بامدادک:يعنی نمازهم جزوشاخص های توسعه است؟!!به حق چيزای نشنيده!!!
9/08/2002
نفيسی آسوده بخواب!!!!:نزديک به 50 سال پيش سعيد نفيسی درخاطرات اش می نويسد:"يکی ازکلماتی که اين روزها درحال احتضاراست وروزبه روزبه مرگ نزديک ترمی شودوبيم آن می رودکه دوسه سال ديگر-کسی چه می داند-شايد هم ديرتر،رخت اراين جهان بربنددوخودرابه عزای عده ای که هنوزازآن کام برمی گيرندوبه طفيل آن زندگی می کنندبنشاندکلمه ی "آقازاده "است.
اين کلمه تابيست سی سال پيش زنده تر،نيرومندترودهان پرکن ترازامروزبود.درهرکوی وبرزن،درهرشهرومحله،درهرده وقصبه،آقازاده فراوان بود.اين آقازادگان به دودسته تقسيم می شدند.يک عده بازماندگان وزادگان اعيان واشراف بودندويک عده اخلاف واعقاب دستارپوشان که با آن که دردومحيط جداگانه زاده بودندودردوکانون مختلف پرورده شده بودند،دربسياری ازجهات مادی ومعنوی بايکديگرشريک بودندووجه اشتراک مهم ايشان بی هنری وبی کارگی بود"
9/07/2002
صمد باارس به دريا پيوست:هفته ی پيش به سرم زده بود تا برای صمد چيزی بنويسم.توی بنويسم ننويسم بودم که ديدم شرقی برای صمد نوشته است وچه زيبا.درسراسر مدتی که می خواندم اش بغض درگلوی ام نشسته بود.درنامه ای به شرقی نوشتم که سنگ تمام گذاشته است وازبغض خودم هم گفتم واين که چقدرکرگدن ام وديردچاربغض می شوم.شرقی هم برای ام نوشت که سراسرآن مطلب رابابغضی درگلو نوشته است!!.
صمدرا هنگامی که پنجم دبستان بودم شناختم يعنی دايی باحالی داشتم که صمدرا به من معرفی کرد.اين دايی چپ گرايی دوآتشه بود وسال 57 هم سال نمايشگاه های کتاب بود. دست ام را می گرفت وبه نمايشگاه می برد.خودش هم عين صمد بودوباکارگری زير دست بناها خرج اش رادرمی آوردوتوانسته بودبانمره ای عالی ديپلم رياضی اش رابگيرد.هنوز که هنوزاست دست های پينه بسته اش رابه ياددارم.باهمان پول هايی که ازکارگری درمی آوردمجموعه ی کامل آثارصمد رابرايم گرفت(آن ها که قديمی اند می دانند همان کتاب های نازک با جلد سرخ آلبالويی)!!! اين دايی بخت يارش بود که درسال 58 براثربيماری سرطان درگذشت وگرنه صددرصداعدام شده بود!!!(هنوزکه عکس های اش رادرکنارحرم امام رضا می بينم نمی دانم بخندم ياگريه کنم!!دراوج بيماری به زوربرده بودندش به مشهد که شفای اش را بگيرندمادربزرگ ام وخواهرهای اش!! مادرم نيز دراين پروژه دست داشت مادری که پس ازمرگ دايی يک شبه همه ی موهای اش سفيد شد وهنوز هم گاهی به من خيره می شود وبه ياد برادرش اشک می ريزد!!حلال زاده به دايی اش می ره!!).خداراچه ديده ايد شايد هم اين دايی هم جان سالم به درمی برد ودرگوشه ای ازجهان پناه می گرفت و چنان آرمان زده می شدکه هرچيززيبايی را انکارمی کردتاشايدازکابوس های گذشته رهاشود!!
به هرحال بخت بادايی جوانمرگ ام ياربودکه زودبارسفربست وازمحک روزگارفروپاشی آرمان ها جست!!پس ازدايی نيز اما من ازصمددست برنداشتم .ديگر اول راهنمايی بودم واحساس بزرگی می کردم .تمام پول توجيبی های ام راجمع می کردم وکتاب می خريدم.درشهرما چپ های جوان که قيافه ی همه شان شبيه ی قيافه ی دايی تازه رفته بودکتاب فروشی کوچکی بازکرده بودند.افسانه های آذربايجان صمد وبهروزدهقانی رانخستين باردرهمين کتاب فروشی ديدم.اگربدانيد باچه اشتياق به سراغ اش رفتم وچه ناراحت شدم ازاين که ديدم پول ام قدنمی دهدبرای خريدن اش!!!غم زده وغصه داربيرون می آمدم که يکی ازهمان ها که قيافه اش شبيه صمد بود ودايی ام جلوی ام راگرفت.مشکل ام رافهميد گفت مشکلی نيست قسطی بخر!!انگاردنيارا به من داده بودند!!!
بگذريم!!!ازآن روزگارسال ها گذشته است.آن کتاب فروشی را کن فيکون کردند.آن جوان هايی که هم چهره ی صمد بودند سردرراه سوداهای بزرگ شان نهادند.اما درپس اين همه سال ها من بخش بزرگی ازانسان بودن خودرابه صمدمديون ام و چهره ی شريف اش را که به ياد می آورم حسی خوش وگواراجان ام رافرامی گيرد.يادش گرامی باد!!
9/05/2002
زنان:هيچ کشوری درجهان نيست که درآن دستمزد زنان ومردان برابر باشدودستمزد زنان از50 تا 88 درصددستمزد مردان متغير است.فرآيند جهانی شدن وخصوصی سازی خدمات عمومی نيز درحال تشديد اين اختلاف دربسياری ازکشورهای جهان است.درکشورهايی که کارگران نمی توانند اتحاديه های کارگری تشکيل دهند وبه صورت جمعی دربرابرکارفرمايان ايستادگی کنندازجمله ميهن آريايی اسلامی خودمان اوضاع وخيم تر هم هست.هنوز تااعاده ی کامل حقوق بنيادی زنان که برابری بامردان درمحيط کار وبه طور کلی برابری سياستی،اجتماعی واقتصادی راهی بس درازمانده است!!!
استان دار فارس:پيشنهادمعاونت آموزش وزارت خارجه به من شدولی موافقت نکردم.من استخاره کردم خداموافق نبود
بامدادک:شيرياخط هم بندازی افاقه می کنه!!!
9/04/2002
کتاب:روزگاری خوبی نيست برای خواندن کتاب "تهوع"(ژان پل سارتر)،کتابی که هم حق می دهد وهم سرزنش می کند.آزادی را می ستايد وتنهايی پيامد آن را می شکافد.درآميختن رابرای پالايش برخی افسردگی هاپيش می کشدودرعين حال ملال آن را می نماياند.اين درروزگاری ناپايداربرترديدهامی افزايد.زندگی اجتماعی فقط انسان را به موجودی حرفه ای درعرصه ی تجربه بدل می کند.تجربه ای که به بهايی هول ناک به دست می آيد.تجربه ای درپی زندگی های کرخ وخواب آلود،ازدواج های هول زنانه و بی تابانه وبچه پس انداختن های الله بختکی!! گاهی گردابی درزندگی رخ می دهدآن گاه انسان دست وپايی می زندبی آن که بداند چه برسرش آمده است،رخداد هابيرون ازديدرس آغاز می شوند وپايان می يابند،اندکی انسان رالمس می کنندوتابيايی بررسی کنی گذشته اند.بعد درمرزچهل سالگی،انديشه های بی مايه وسمج،چندضرب المثل موسوم به تجربه برای آدم می ماندکه اکنون به انتشارآن ها می کوشد.
اما بااين همه ازآدم برمی آيد روزی دزدانه ازدواج کندعلی رغم آن که عمری باخشم آن را انکارکرده است،زيرا می داندديگرهرگز به چيزی يا کسی برنخواهد خوردکه واکنشی دراو برانگيزد.کسی را دوست داشتن کاربزرگی است.بايد نيرومندبود،کنجکاوبود وبه ويژه نابينا بود!!اگرپای انديشه به ميان آيد هرگزدوست نخواهد داشت.
مصرف درجامعه ی سرمايه داری:ديروزبه فرموده رفته بوديم ميوه بخريم برای مهمانانی که سرزده آمده بودندتاسری بزنند !!!پيرزنی داشت با ميوه فروش چانه می زد که تنها به شرط چاقوحاضر است خربزه راببرد.بيچاره ميوه فروش هم قاچی ازخربزه بريده بود که پيرزن بچشد اما پيرزن بالهجه ی غليظ گيلکی می گفت"من که دندان ندارم!!"من که ازخنده مرده بودم!!!سرآخرهم خودميوه فروش خربزه راچشيد وگفت شيرين است!!!
اين داستان نمی دانم چرا سبب شد که حواس ام رفت پی سازوکارمصرف وبازار!!چنان درعالم خودم بودم که وقتی ميوه فروش چندبارازمن پرسيد چه می خواهی متوجه نشدم!!!
هواداران سرمايه داری می گويند بازاردراين نظام گونه ای همه پرسی فراهم می آورند که درآن اسکناس همان برگه ی رای است وبهترين فرآورده هم فرآورده ای است که رای مردم را به دست آورد.اما دراين دروغ شاخ دارنکته ای لاپوشانی شده است وآن هم شکل گيری مصرف توسط بازار است.نبايد فراموش کرد که هم اکنون بازاريابی به علمی پيچيده تبديل شده است وبخش بزرگی ازنيروی کارراجذب کرده است(25درصدنيروی کارشاغل ايلات متحده دربخش بازاريابی وتبليغات کارمی کنند!!).درجهان سرمايه داری سود وتوليدارزان حرف اول را می زند .انسان ها هم درمحرابی که همان بازارمصرف است سربه زمين می گذارند وعبادت می کنند!!!استفاده ابزاری اززيبايی هم که بيداد می کند!!
حالا اين حرف ها چه ربطی به داستان آن پيرزن داشت خودم مانده ام توش!!!
شکوری راد:دين بيشترين ضربه را ازمتظاهرين خورده است....ماترياليست ها نه تنها به دين ضربه نزدندبلکه به نوعی به آن خدمت کردند.
بامدادک:دون پاشی اون هم توروزروشن!!!
9/03/2002
بندبازاعظم: چندی پيش که آقای تساهل وتسامح ازخواب های شيرين اش درباره ی نشستن برکرسی رياست جمهوری به طرزی مليح دادسخن داده بودندهرچه گفتيم دست پدرخوانده اش پس ازدست يزدان پاک پشت سرش است به خرج کسی نرفت که نرفت تااين که جناب ايشان درکانون توحيد درلندن(ترا به خدااسم کانون راباش وجای کانون را!!!) به گونه ای شفاف(می دونم ياد خاتمی عزيز می افتيد) سخن گفت.جناب مهاجرانی پس ازچس ناله کردن درباره ی "خبط سياسی بزرگ برخی ازاصلاح طلبان درتصميم شان مبنی برتخريب چهره آقای هاشمی رفسنجانی" درفشانی کرده اندکه اين استراتژی اشتباه وافراط گری بوده است.آقای تساهل وتسامح همچنين زندگی سياسی خودرامديون شخصيت اثرگذاررفسنجانی خواند وگفت"من هميشه ازايشان نکته ودرس می آموختم"
يکی نيست به تسامح جان بگويد طرف اگربيل زن بود درکون خودش رابيل می زدپدرخوانده ی شما اگرمی توانست ترارييس جمهورکند که خودش را نماينده ی مجلس می کرد.
اما اين نظريه هم که اگردم رفسنجانی لگدمال نشده بود اوضاع رو به راه تر می بودهم نظريه کشکی است گيرم که درنزد نخبگانی چند نيز هوادارانی داشته باشد.نخست آن که دايره ی خبط های سردارسازندگی چنان گسترده بود که نپرداختن به وی يعنی کشک اعلام کردن اصلاحات ازهمان ب بسم الله.اگرفقط پای گوشه ای از تباهی هادرميان می بودشايد(آن هم شايد) می شدبه گونه ای تاکتيکی ازنقدپدرخوانده ی آقای تساهل خودداری کرد.
نکته دوم ومهم ترکه بندبازکبير می داند وخودرا به نفهمی زده است عملکرد پدرخوانده درصورت مصون ماندن است.اين راديگرجناب کرباسچی به خوبی می داند که اين امام زاده اگرکورنکندشفا نمی دهد!!کرباسچی که آدم خودش بود درهنگام کله پاکردن اش که هنوزکسی ازگل نازک تربه پدرخوانده نگفته بودتا به تريج قبای اش بربخورد!!کمکی ازايشان دريافت نکرد!! دريغ ازيک جوحمايت !!
درضمن آقای تساهل که ماشاالله صدماشاالله کتاب خوانده اند ودودچراغ خورده بايد بدانندکه اين گونه نظردادن درباره ی جنبشی اجتماعی ودل خوشی ها ی خودرابه سازوکارهای اجتماعی تسری دادن چيزی جزخرپنداشتن مردم وگروه های مرجع نيست!!!
حدادعادل(رييس فرهنگستان):خط فارسی می تواند قاعده مندشودواحتياجات مخاطبان را به طور کامل برآورده سازد!!
بامدادک:به شرطی که خط بازی نکنيد!!
9/02/2002
بوی نفرت انگيز جنگ:امريکا کشتی گيران اش رابه ايران نفرستادآن هم پس ازگرفتن رواديد.پس اين جورکه بوش می آد بوش شمارش معکوس يورش به عراق راآغاز کرده است.آدم نمی داند بخندد يا بگريد ازاين جهان جنگل وارکه درآن رقابت بی رحمانه ی تبهکاران اقتصادی برسربازارها، منابع موادخام وگلوگاه های تجاری هرچندگاه آتش جنگی خانمان سوزرا شعله ور می کند وبيچارگانی را به خاک خون می کشاند.اين خاورميانه ی نگون بخت بايد چندبارديگر به کشتارگاه انسان ها تبديل شودومردمان بيچاره اش به خاک خون کشيده شوند.ازهمه مسخره تردستاويزهای اين جنگ است که دررسانه های پادوی سرمايه داری با آب وتاب تحويل خوانندگان داده می شود:مبارزه با تروريسم!!اکنون هرننه قمری می داند که چنين جنگی برسرکنترل منابع کلان نفتی وادامه ی جنگ پيشين خليج فارس است.آن بارهم هدف نفت بودنه برانداختن صدام!!پرواضح است که سردمداران آمريکا نمی توانند به مردم آمريکا بگويند چون می خواهيم ازسودشرکت های نفتی کاسته نشود فرزندان تان رابه جنگ می فرستيم پس چاره ای نمی ماند جزوصله پينه های مطبوعاتی!!اين گونه است که خودکامگان عراق می شوند شرور وسازنده ی جنگ افزارهای کشتارجمعی!!انگارنه انگارکه تاهمين ديروزپشتيبان اصلی خودکامگان عراق برای ايستادگی دربرابر بنيادگرايی ميهن آريايی اسلامی آمريکا بود(درست همان گونه که آدم خواران طالبان والقاعده راپرورش دادند تادربرابرارتش روسيه درافغانستان بايستند).اين چرخش های 180 درجه ای وپيمان ها وائتلاف های گذرا، ويژگی ذاتی نظام جنون آميز کنونی درجهان است.خداراچه ديديد شايد فرداعربستان هم شد مغزشرارت!!
به هرحال آمريکا سرورجهان است براساس منافع سرمايه داران عمل می کنددراين ميان پشتيبانی ازمردم سالاری وآزادی هم چيزی نيست جزکشک وپشم!! بمب ريختن روی کودکان ومردمان قحطی زده واسير چنگال خودکامه ای تهی مغزهم فقط دراستای منافع عاليجنابان نفتی است.جنگ آفرينی خصلت ذاتی سرمايه داری است وهرنظام مبتنی بررقابت اقتصادی لاجرم به جنگ می انجامد همان گونه که روز به شب!!!
9/01/2002
نگاه:شگفت آورنيست که دراين روز وروزگارهمه سراپابدبينی ونوميدی اند ودست رد به هرگونه راهکارجويی وچاره انديشی می زنند.گاه اززبان دانش آموختگان نيز می شنويم که"ای بابا ولش کن تو هم دل ات خوشه" وبرهرگونه تکاپوی شناخت زهرخند وپوزخند می زنند.گويی باکسانی روبرو هستند که درپی باوراندن باوری تازه اند.اما به راستی اين گونه نيست اکنون بحث برسرشناخت وپی کاوی است نه باوروايمان داشتن.همه بايد دريابند که تنها بارهيابی به شناخت اوضاع کنونی جامعه وپی کاوی چرايی های آن ومعطوف شدن خواست همگانی به دگرگون سازی ريشه ای جامعه است که می توان شرايط زندگی را دگرگون کرد.
نبايد همانند خاله زنک ها با انداختن پول درصندوق صدقه(گدای آهنی!!)به وجدان خودرشوه دادوازشناخت ماهيت اهريمنی نظام سودمحوربازماند.شگفت آورنيست که همه ازدگرگونی نوميد شده اندزيرا می پندارندراهی ناآزموده باقی نمانده است ومافيای قدرت وثروت نيز به چنين گمانی دامن می زند.اما به راستی برای ناگواری های کنونی بديل هست وآن هم برافکندن سرمايه داری است!!آينده انسان اسير سرمايه داری جزتباهی گريبان گير همگان نيست.اين تباهی تنهادرازدست دادن کار، بی خانمانی،آلونک نشينی، بيگاری وبيماری خلاصه نمی شود سرمايه داری فرهنگ واحساس را نيز به تباهی می کشدزيرا به انسان همچون پيچ ومهره ای درماشين سودپروری می نگرد.
فرمانده ی ناحيه ی انتظامی تهران بزرگ:درجامعه ی مادختروپسر باهم رابطه دارند ولی ماخودرادرگير نمی کنيم.
بامدادک:طفلکی ! چه حسرتی می خوره!!!

بازگشت به بالا