4/30/2006

خون مرتضی

م.ف.فرزانه کتابی به نام "بن بست" از نامه های "مرتضی کیوان " گردآوری کرده است در157 صفحه که 62 صفحه ی نخست آن دیدگاه خودش درباره ی "مرتضی کیوان" است.دیدگاهی که چندان چنگی به دل نمی زند.چکیده ی سخن اش این است که مرتضی کیوان کس خل بود که خودش را برای مردم به کشتن داد.تا مردم تغییرنکنندکاری نمی توان کرد.لابد"م.ف.فرزانه" اگربه جای شاملوهم بود بدش نمی آمدبه جای خون مرتضی درباره ی حماقت مرتضی شعری بسراید.ستیز این دواردوگاه درمیهن آریایی اسلامی قدمت دیرین دارد.گروهی می گویندنبایدکنج عافیت رافروگذاشت وخودرابه کشتن داد.گروه دیگرهم می گویندازکنج عافیت نیزچیزی به دست نمی آید.فحش دادن آل احمد به جمال زاده که یادتان هست یا پوزخندزدن محموددولت آبادی به مرگ خواهی سعید سلطان پور.امروزه روزنیزبرادران اصلاح طلب شجاعت اکبرگنجی راحماقت می نامندیافرنگ نشینان متهم می شوند به آن که دستی ازدوربرآتش دارند.البته مرتضی کیوان هیچ گاه درنامه های اش به م.ف.فرزانه به فرنگ نشینی اش ایرادنگرفته وای عجب که فرزانه ازپس این همه سال به کیوان جان باخته ایرادمی گیردکه نیست تاپاسخش دهد.بهترین بخش کتاب همان نامه های مرتضی کیوان است. نامه هایی که به خوبی تجلی گاه انسانیت وبزرگی انسانی که مرگش درسی وسه سالگی به راستی حیف بود. آکنده ازصمیمیت.
م.ف.فرزانه می خواهد اسطوره شکنی هم بکنداسطوره شکنی ازهمان نوعی که مسعودبهنوددرباره صفرخان انجام داد.انگشت گذاشتن برفرودستی طبقه ی اجتماعی.شهرستانی بودن.بی پول بودن.زندگی کردن درخانه ای که درقرن بیستم برق نداشت.چه می توان گفت درباره اسطوره شکنی هایی چنین فرومایه.بگذریم.
درنامه های کیوان که حدود 60 صفحه ی کتاب را دربرگرفته است کم تربه مسائل سیاسی روزپرداخته شده است لابد مخاطب نامه صاحب سخن را برسرذوق نمی آورده است وگرنه نامه هایی که درفاصله ی 1329 تا 1331نوشته شده باشد باید پرازسیاست باشد.بیشتربه فرهنگ وکتاب می پردازدیا کتاب سفارش می دهد(درنامه ای کتاب کمونیسم واخلاق روژه گارودی را سفارش می دهد.زنده نماند که بیبیند جناب گارودی مسلمان شد ونامش را گذاشت رجا).البته بازهم رگه هایی ازاوضاع سیاسی را می توان درنامه ها دید.مانند فرازهایی از دونامه ی کیوان که به مصدق پرداخته است:
"ضحاک حکومت نظامی را قراراست تمدیدکنندوخودشان صریحا خبرداده اندکه چون جشن بین المللی کارگران-اول ماه مه-نزدیک است باید تمدید بشود!این هم "بورژوازی "مصدق السلطنه که بادنجان دورقاب چین ها سعی دارندآن را بورژوازی ملی"بنامند!مستشاران نظامی آمریکا با آن که مدت قراردادشان رسماتمام شده ، هنوزسرکارند وحقوق می گیرند.آن وقت وزیردارایی جناب مصدق السلطنه توقع دارند کارمندان دولت اگرمی توانند ازدریافت حقوق صرف نظرکنند که بودجه ی دولت ترمیم شود!نفت مملکت را این بورژوازی ملی نمی فروشد آن وقت قرضه ی ملی به زوربه بچه های دبستان می فروشد که خزانه ی دولت روبراه شود!هرکس مخالفت اساسی بکندنوکرروس است!"(نامه ی سوم اردیبهشت 1331)
عجب عموی جالبی داشته است این مرتضی کیوان به نام واعظ قزوینی.کمونیستی درلباس آخوندی.درپیوست کتاب از قول طلعت رکنی آمده است:
"مرحوم واعظ قزوینی ازگروه اولیه مارکسیست های مخفی شهرما(قزوین) است.روزنامه ای به اسم نصحیت داشت که شاهزاده کامبخش قسمت مارکسیسم آن را انشا می کردوتئوری را دکترتقی ارانی که درآن دوران استادفیزیک درمدرسه ی متوسطه ی امید شهرستان قزوین یا به قول عبیدزاکانی قزاونه می بودومرحوم واعظ سیاست روزرا حلاجی می کردومقالات تند وتیزی برعلیه دیکتاتوری ومظالم ارباب ورعیتی می نوشت.زیرعنوان روزنامه این جمله رسم بود" کارگران ، رنجبران وزحمتکشان جهان برعلیه استثمارواستعماربه پاخیزید" نصحیت ازطرف دولت توقیف شد وواعظ برای رفع توقیف به تهران رفت وازچندنفروکلای مجلس وقت خواست تا دراین باره صحبت کنند.محل دیداردرمجلس گذارده شد.شامگاهان که ختم مجلس اعلام گردیدشیخ ما ازدرمجلس به اصطلاح شورای ملی پابه خیابان گذاشت وباتیرناحق تروریست های رضاخانی ازپادرآمد"(ص130)
4/29/2006
این وررابچسب

دیده اید درخانواده های پرجمعیت بچه ای گندی بالا می آورد هرکه از راه می رسد می زندتوی سربچه ی بیچاره؟حالا شده است حکایت احمدی نژاد بی نواسرداستان رفتن بانوان به ورزشگاه ها.تمام آخوندهای گردن کلفت وگردن نازک کلفت باررییس جمهوررجایی وارمندناک کرده اند.استاد مسواک یزدی هم به نوچه اش رحم نکرده است لابد از بابت رعایت نهی ازنکروامربه معروف.خداوکیلی این کار رییس جمهوررجایی وارمندناک به راستی شگفت انگیزناک بود.یکی نیست به رییس جمهوررجایی وارمندناک بگوید مردحسابی مگراوسا کریم نگفته است مومنان با هم مشورت کنند حداقل با مسواک یزدی مشورت می کردی. نکند آن گونه که برخی رندان می گویند رییس جمهوررجایی وارمندناک سرپیری ازتریاک که تاج سر مومنان میان وکهن سال است روی گردانده باشد وبه سراغ نشئه جات جوانان رفته باشد.ازاین چیزای جدیدمانند شیشه وپیشه وهزارکوفت وزهرماردیگر.حیف تریاک نیست.اگرتریاک بدبودکه بسیاری از آیات اعظام موبدموبدان نمی شدندازفرط روشن نگه داشتن دائمی منقل.تازه فکرآن ورآب (منظورم پس ازشست وشوی غسال خانه است فرنگ نشینان دلخورنشوند) را هم که می کردوگیردادن های اوساکریم ،نباید چنین خبطی می کرد. جواب خون شهدا هم که جای خودداردگرچه به سازمان انتقال خون ربط پیدا می کند.
ازهمه این حرف ها گذشته یکی نیست بگوید مردحسابی مامردان بیچاره را مگرراه می دهند که برویم مسابقه زنان را تماشا کنیم که توسنگ زنان را به سینه می زنی.همین دیروزکه بازی تیم فوتبال زنان ایران وآلمان توی ورزشگاه آرارات برگزارشد و15 هزارنفرزن رفتند به تماشا مگرمی گذاشتند ما مردان بیچاره برویم به تماشای پروپاچه هم نژادان آریایی مان.مگرمادل نداریم؟اول این ورقضیه را درست کن بعد بروآن ور.خداراچه دیدی شاید آیات اعظام هم به خاطردیدزدن اندام بلورین زنان اجنبی کوتاه آمدند.
4/26/2006

اندرحکایت پیام دشمن شکن بن لادن رضی الله عنه

چشم ودل تان روشن .سرانجام جناب بن لادن پیام دادندوسیل خروشان مومنین راازنگرانی بیرون آوردند.راستش را بخواهیددل سنگ ما هم برای کلمات گوهربارشان تنگ شده بود.به از آقای خودمان نباشدرهبرکاردرستی است.اوساکریم دلش راشادکندکه دل امتی را شادکردوانبساطخاطرآفرید.
گیراترین فرازسخنان گهربارجناب ایشان آن جایی بودکه به ماجرای کاریکاتورهای پیامبراسلام گریزی زدندوفرمودندگستره تحریم کفارگشادترشودوایالات متحده وهمه ی کشورهای اروپایی پشتیبان دانمارک رادربرگیرد.البته ایالات متحده بیچاره که کاری نکرد.تازه جناب بوش کلی هم ابرازانزجارکردوبرقلوب جریحه دارمسلمانان مرهم گذاشت.آن هم چه مرهمی.مرهم آمریکایی خالص.خلاصه جناب بن لادن حسابی جوگیرشده است ومی گویدهمه ی توهین کنندگان باید تحویل القاعده داده شوندتاطبق عدل اسلامی محاکمه شوند.جای قاضی مرتضوی خودمان خالی.چه کیفی می دهدآدم درچنین محاکمه ای حضورداشته باشد وتکبیرگویان شکوه اسلام را ازچندمتری تماشاکند.به نظر من قاضی مرتضوی جان می دهدبرای اجرای چنین محاکمه ای.امیدوارم بن لادن حق مرتضوی را نخوردوعدالت را رعایت کند.شکی نیست که آقا هم برای چنین کارخداپسندانه ای به قاضی مرتضوی چندروزمرخصی می دهد.دنیا که به زمین نمی آیدچنصباحی یک نفردیگردردادگاه های عدل اسلامی چپق مردم را چاق کند.ازهمین الان می توانم تصورش رابکنم که قاضی مرتضوی چه شاهکاری خواهدکرد.
نمایش دریک پرده
قاضی مرتضوی(بالهجه ی غلیظ یزدی بخوانید): آقای بیورن لارسن جناب عالی متهم هستید که کاریکاتور حضرت محمد(صدای صلوات حضار) را به طرز موهنی ترسیم کرده ایدآیا حرفی برای گفتن دارید؟
لارسن:من بی گناهم
قاضی مرتضوی(بالهجه ی غلیظ یزدی بخوانید):یعنی شما کاریکاتور حضرت محمد(صدای صلوات حضار) رانکشیدید؟
لارسن:چرا ، اما...
تمام حاضران دردادگاه به جز لارسن:الله اکبر،الله اکبر، الله اکبر.
(لارسن توسط قاضی مرتضوی به اعدام محکوم می شود.وکیل مدافع لارسن نیز غریوالله اکبرسرمی دهد.)
قاضی مرتضوی(بالهجه ی غلیظ یزدی بخوانید):نفربعدی
4/24/2006

اعلام مواضع

اگراین سال برای کسانی سال پیامبراعظم بوده است برای حقیرسال پیامبراصغرهم نبوده است وهمان سال سگ بوده است.بیچاره سگ.سخن گوی قوه ی قضاییه گفته است که هرکسی باسگ ازخانه بیرون بیایددستگیرمی شود.لابد می خواهندکه درسال پیامبراعظم هیچ سگی درکوی وبرزن عرض اندام نکندحتی اگرثابت کند ازاعقاب سگ اصحاب کهف است.این مدتی که به واسطه ی بیمارستان نوردی های متعدد یا نگه داری بچه ها برای پشتیبانی از بیمارستان نوردی عیال(مادرزن جان بیمارشده است) با خودمان اینترنت نکردیم رویدادهای بسیاری رخ داده است که نمی شودزیرسبیلی ردشان کرد.
حجاب درمانی: فصل گرما آغازشده است وجماعت نسوان بازهم با قوزک های برهنه وپوشاک چسبان واردگودشده اندو اسلام عزیزرا به شدت به خطرانداخته اندو افزون بردل نمایندگان مجلس، دل آقا امام زمان را خون کرده اندبه گونه ای که بازهم بندگان خدادرقوه قضاییه دست به کارشده اندو برای بانوان گرامی خط ونشان کشیده اند که اگراسلام را به خطربیاندازیدتا 50 هزارتومان جریمه می شوید.بیچاره بانوان گرامی اگربه دام تحریم انتخابات ریاست جمهوری نیفتاده بودنداکنون رییس جمهوررجایی وارمندناک برای شان شاخ وشانه نمی کشید.دست کم به شیخ الشیوخ حجت الاسلام کروبی رای می دادند که قول پنجاه هزارتومنی داده بودومی شدآن پول را به زخم این کارزد.تازه درحضورشیخ الشیوخ بعید بود که سران قوه ی قضاییه چنین افساربگسلند.می گوییدنه برویداز عبدالکریم سروش بپرسید.
سکه: چندروزی بهای سکه سربه آسمان سایید.خوش به حال بانوان.به ویژه بانوان متاهل.قیمت که ازدویست هزارتومن گذشت با یک حساب سرانگشتی بهای مهریه ی عیال رامحاسبه کردم.نزدیک بودسکته ی مغزی کنم.می دانید که به شوخی هم بگویندبایدبدهید.عندالمطالبه است.به این می گویندعربی آب نکشیده.عیال هم قیمت سرویس خودش را حساب کرد.سرویس که می دانید چیست؟ سرویس طلا.به این هم می گویندانگلیسی آب نکشیده.
آفتابه ی هسته ای: دولت وملت درصحنه همچنان درراه دست یافتن به آفتابه ی هسته ای به پیش می تازدوشوروشادمانی بسیاری درمردم فوران کرده است.بامدادک هم دست به کارشده است یکی ازروزها که می بردمش مهدکودک یقه ام را گرفت که دیشب خواب خوبی دیده است.می گفت خواب دیده است با من سوارتایتانیک بوده است(راستی تایتانیک 2 را هم دارند می سازندمبارک است).کشتی که دچارحادثه شدمن افتادم توی آب.بامدادک شیرجه زدومرانجات داد وباکمک دیگران درون قایق نجاتی کشاند(بماند این که من شناگرم نه بامدادک).نیروی های امدادی شروع به فشارآوردن به قفسه سینه ام کردندتا آب های فروخورده را بالا بیاورم.چنددقیقه ای گذشت ومن شروع کردم به آب بالا آوردن.همراه با بالا آوردن آب هم فریاد می زدم انرژی هسته ای حق مسلم ما است.
استقلال: آبی پوشان هم به سلامتی قهرمان شدندوازحسرت به دست آوردن مقام نخست لیگ برتردرآمدند.نمازشکرانه اشان دروسط زمین چمن که شاهکاربود.مخالفان می گویندنمازبی وضونمازمیت است نه نمازشکرانه.موافقان هم می گویندبازیکنان استقلال همیشه با وضو واردزمین می شوندحتی گیلائوری که مسیحی است.بی خودکه نیست شب قبل اش مربی استقلال هم برای نیایش رفته بودمسجدجمکران.این جوری است که دل عشرت شایق را هم برده اند
ماهواره: می خواهندجریمه ی ماهواره داری را بکنند 5 میلیون تومان.اگربه کروبی هم رای می دادیم ازپس این یکی برنمی آمدیم.خداخیرشان ندهدمن یکی که با تماشای تلویزیون های ماهواره ای کلی به دانش زبان فارسی ام افزوده می شد.
4/12/2006

به امید آن روز

به کوری چشم دشمنان به خانواده ی نیروهای هسته ای جهان پیوستیم.حال دیگرپاکستان تنها نیست ویک مسلمان هسته ای به هسته ای های جهان افزوده شد وبستربرای ظهورآقا امام زمان آماده تر.به کوری چشم دشمنان دیروزکلی از صداوسیمای میهن آریایی اسلامی آهنگ "ایران" محمدنوری راپخش کردیم وخوش خوشان مان شد درست وحسابی.به امیدروزی که بتوانیم انرژی هسته ای را درتمام شئونات زندگی مان به کارگیریم.به امید روزی که یکایک آحاد ملت درصحنه درمستراح خانه اشان یک آفتابه ی هسته ای داشته باشد.رییس جمهوررجایی وارمندناک نتوانست نفت را روی سفره همه امان بیاورد امیدوارم انرژی هسته ای رابتواندسرسفره ی همه بیاورد.خدانیاوردآن روزی را که فقط سران سه قوه وآقا درخانه اشان آفتابه ی هسته ای داشته باشندچنین پدیده ای نه درسال پیامبراعظم صورت خوشی دارد نه درسال پیامبراکرم، فرزانه وفتانه هرپیامبردیگری.دشمن هم خیال نکند که ازحمله اش به میهن آریایی اسلامی می ترسیم.اگرحمله کنندپدرشان را درمی آوریم پدرخودمان هم اگردرآمد خیالی نیست بی روادید به بهشت برین(با فتحه ی روی ب بخوانید) مي رويم ودرراه بندان پل صراط گرفتارنمی شویم گیرم که اوسا کریم به پیروی از رییس جمهوررجایی وارمندناک برای پل صراط هم دوربرگردان درست کرده باشد.راستی با هسته ای شدن مان قیمت انرژی هسته ای هم پایین آمد.دیگرکسی نمی گویدانرژی هسته ای دویست تومن بسته ای.انرژی هسته ای دوزارونیم بسته ای.پیش به سوی آفتابه هسته ای.ایران شده هسته سرا مهدی بیا مهدی بیا.
4/10/2006

ای خدا

داشتم با صفحه کلید ورمی رفتم که دیدم دستی از پشت آمد ویک مشت چس فیل وتخمه ی آفتاب گردان ریخت کنارصفحه کلید.یکی از سربازهای امام زمان دراداره امان بود. نگاه پرسش مندم را که دیدگفت" بخوروبشکن بعد هم لعنت بفرست به عمرلعنت الله علیه".
چنددانه چس فیل راانداختم زیردندان وگفتم" مرد حسابی اگرعمرنبودچه بسا توهم الان مسلمان نبودی واین یک مشت چس فیل وتخمه هم به ما نمی ماسید."داشت می رفت که گفتم "حاجی یکی از مربی های معروف جهان مسلمان شد.مربی فوتبال.فلیپ تروسیه.معروف به جادوگرسفیدبه گمانم."
گل از گلش واشد.پرسید"حالاچرایاد اون افتادی؟"
گفتم "اسمش خودش را گذاشته عمر."دوباره دمغ شد.
گفت" اگرمسیحی مانده بودشایدبه بهشت می رفت ولی این جوری محال است."
بیچاره عمرتروسیه.ازچاله افتاد انگارتوی چاه.
راهش را کشید رفت وسط اتاق. دوپیاله پرازچس فیل وتخمه آفتاب گردان گذاشت وسط میز.لابدبرای همکاران گذری.هنوزچندگام از میزدورنشده بودهمکاری ازاتاق بغلی به درون آمد.ازهمکاران خانم.تا چس فیل وتخمه را دیدپرسید"
این ها چیه؟"
پیش ازآن که حاجی پاسخ بدهدگفتم "وفات عمراست بخوروبرای روحش فاتحه بخوان".
حاجی را می گویی حسابی دمغ شد.
غروب که رفتم پیش ابوی گفتم "دوست داری برایت چس فیل بیارم به مناسبت وفات عمر؟"خنده ای کردودستش را بالا برد وگفت"ای خدا"
فقط می تواند همین کلمات را به زبان بیاورد.اولین باری که گفت "ای خدا" گفتم "میان این همه حرف چرابا نام خداشروع کردی؟"
چپ چپ نگاهم کرد.گفتم "لابد می خواهی قدرت حضرت حق را نشان مان بدهی."لبخندی زد.
گفتم" مثل بلبل هم که با اوساکریم رازونیازکنی بازهم گوشش بدهکارنیست".
حرفم تمام نشده بودکه بامدادک پابرهنه پرید وسط حرفم"یزیدچرا امام حسین را کشت؟"
عیال گفت "چون امام حسین آدم خوبی بود"
بامدادک به من نگاه کرد.گفتم" دعواسرلحاف ملا بود."
گفت "لحاف ملا چیه؟"
گفتم "سرفرصت برایت توضیح می دهم".ابوی چپ چپ نگاهم کرد وگفت "ای خدا"
4/05/2006
سالی که نکوست از نامش پیداست
بامدادک سال جدیدراباپرسش های بنیادی آغازکرده است.می گوید"یکی به من بگوید امسال سال سگ است یا سال پیامبراعظم؟"به چنین بچه ی آب زیرکاهی چه پاسخی باید داد ؟ می گویم "فرقی ندارد"عیال چپ چپ نگاهم می کند.خداوکیلی یکی بیایداین دوگانگی رابرچیند.همشیره می گویدمنیژه خانم همسایه اشان هم که با اعظم خانم آن یکی همسایه اشان سگ وگربه اند حسابی ازابتکارآقا برای نام گذاری سال نو شاکی است.بیچاره حق هم دارد.تصورش را بکنید ازیکی خوش تان نیایدوناچارباشید درتمام طول سال به هنگام تماشای برنامه های آب دوغ خیاری صداوسیمای میهن آریایی اسلامی نامش را چسبیده به نام پیامبررحمت درگوشه ی تلویزیون تان ببینید.چنین آدمی اگردستش به دفترمقام رهبری هم برسد جرواجرش می کند.
بامدادک سال نو راحسابی پرگازآغازکرده است.پارسال سیزده بدرکه رفته بودیم پارک یک بارگم شد.امسال پنج بار.به این می گویندحدنصاب شکنی.رضازاده کیلویی چنداست.
راستی امسال پس ازعمری که درسردرگمی گذراندیم تکلیف مان روشن شد.ازحسنک کجایی تا کوکب خانم؟نه بابا.رییس جمهوررجایی وارمندناک وش تکلیف مان راروشن کرد.جناب ایشان درپیام نوروزی شان فرمودندکه ملت ایران درسال گذشته دوشادکامی وپیروزی داشته است .یکی شرکت درانتخابات ریاست جمهوری ودیگری شرکت درراه پیمایی 22 بهمن.بااین حساب نه تنها حقیرجزوملت ایران نیستم بلکه بسیاری ازخویشاوندان ودوستان وهمکاران نیز از جرگه ی ملت درصحنه به بیرون پرتاب شده اند.نکردیم درانتخابات رای سفید بدهیم وگرنه هم اکنون نصف ونیمه هم جزوسیل خروشان ملت می بودیم نه آن که قاچاقی زیست کنیم دراین مملکت گل وبلبل.
امسال نوروزازبابت قروقاطی شدن سوگواری وجشن ملت درصحنه نیز خرتوخری شده بود که بیا وببین.هفت سین وآش نذری وشله زرد همه باهم.هفت بیجارحسابی.رفته بودیم عیددیدنی خانه ی خاله ی بزرگ عیال.خاله خانم یک مشت شکلات ریخت توی جیبم وگفت که بر هرشکلات چهل دخترهرکدام یک بارقرآن را به طورکامل فروخوانده اند.توصیه کردبدهم ابوی بخورد بلکه زودترشفا بیابد.شکلات ها راکه جلوی پدرم ریختم وخاصیت شان را گفتم.با همان زبان بی زبانی چیزهایی گفت . می دانستم چه می خواهد بگوید.چیزی درمایه ی "این کس شعرها یعنی چی؟".سربیماری مادرم نیزخاله خانم ازاین شکلات های چهل قرآنی داده بود که افاقه نکرد.البته پدرم ازاین داستان خبرنداشت.یک بارهم همسایه پایینی همشیره آش نذری آوردوگفت بدهیم ابوی بخوردکه شفابخش است.بازهم پدرزیربارنرفت با آش پاش میانه ای نداردحتی اگرشفابخش باشند.خودم خوردم.آش رشته بود.کشکش زیادبود.به پدرم گفتم که انشالله اوسا کریم خوردن مرا می گذارد به حساب تو.خندید.کارپدربرعکس است همه را بیماری وگرفتاری به اوساکریم نزدیک ترمی کنداما پدرحسابی ازاوساکریم شاکی است انگار.وقتی می گویم چرانمازنمی خوانی ؟ درازکشیده روی تخت هم بخوانی قبول است حسابی شاکی می شود.

بازگشت به بالا