1/31/2004
پيش‌گيري بهترازدرمان است:درراستاي اين که دريکي ازاين حديث پديث ها به خلق الله سفارش کرده اند نام هاي نيکو انتخاب کنيد ودرراستاي اين که اين جانب، صاحب اين قلم همواره ازبي پشت وپناهان و اقليت ها واز جمله شوراي شهر تهران( بيچاره ها از حمايت ۲درصد مردم برخوردارند!!) حمايت مي کند ودرامتداد چند راستاي ديگر که الان به خاطر ندارم مي خواهم پيشاپيش درباره ي تغيير نام چند خيابان وميدان وغيره پيشنهادهايي ارائه کنم تا بيچاره شوراي شهري هاي ۲ درصدي مانند آن چه درتعويض نام خيابان خالداسلامبولي (رضوان الله تعالي عليه) رخ داد هول هولکي نام گذاري نکنند(اومديم وپس فردا با اسراييل پيوند اخوت برقرار شدچه خاکي به سر بايد کرد.لابد انتفاضه را مي کنيم آشويتس!!) ووقتي انگلستان تقاضاي تغيير نام خيابان بابي ساندز را مي کند مانند خر درگل گير نکنند.بنابراين درهمين راستاهايي که گفته آمد تغييرنام هاي زير را پيشنهاد مي کنيم:

خيابان آزادي(آزادي کيلويي چنده؟!) :خيابان زرشک(آب زرشک هم بد نيست!!)
خيابان انقلاب اسلامي:خيابان ان‌قلاب اسلامي(درراستاي بي فاصله نويسي)
خيابان جمهوري اسلامي: خيابان جيب بري اسلامي(مشکل لايتچسبکي جمهوري واسلامي حل مي شود)
خيابان فاطمي(به جرم پذيرفتن وزارت دردولت آدم ضايعي به نام مصدق):خيابان شعبان بي مخ(تيمسار زاهدي بد نيست!!نام فاميلي اش که حرف ندارد)
خيابان کارگر: خيابان کارفرما(خيابان کارآفرين هم بدنيست خاصيت خررنگ کني دارد!!)
خيابان حافظ(مرتيکه عرق خور!!حالا اگر اهل منقل بود يه چيزي!!): خيابان يوسفعلي ميرشکاک(علي معلم هم بدنيست!!)
خيابان خيام(ايضا مرتيکه ي عرق خور!!): خيابان مهرداد اوستا
خيابان فردوسي(شاه پرست عوضي!!): خيابان نصرالله مرداني
خيابان پاتريس لومومبا: لوييس فراخان(اين بنده خدا هم سياپوسته ديگه!!چه فرقي داره!!)
خيابان گاندي(زير آب خشونت را زدن از کفر هم بدتر است!!):آميتا باچان( همون ويجي خودمون ديگه!!)
ميدان تختي(هواداري از جبهه ي ملي هم شد کار؟) : ميدان آيت الله خلخالي(رضي الله عنه= خدا گه‌کاري هاي اش را ببخشايد!!)
ستارخان(به خاطر آن سبيل غلط اندازش هم که شده بايد کنار بره!!):خيابان شيخ فضل الله نوري(مي دونم اسم اش روي بزرگراهي هم هست مگه چه عيبي داره روي خيابان هم اسم‌شو بگذاريم؟!!به کوري چشم هرآن که نتواند ديد!!)
اميرکبير(مرتيکه ي علم‌زده!!): شاه شهيد(ناصرالدين شاه خودمون!!)
۱۶ آذر(مرده شور هرچي توده اي وملي گرا رو ببره!!):۲۳ تير(دوزاري تون نيفتاد؟!!چندروز بعد از ۱۸ تير ديگه بابا!!)
۳۰ تير: ۲۸ مرداد(بدون شرح!!)
جمال زاده (بدبخت غرب‌زده!!): آقازاده(منظور وزير نفت سابق نيست ها!!)
کريم خان زند(شاهان ننگ تاريخ اند!!): شاه اسماعيل صفوي(حيف که نميشه براش يک ص گذاشت!!)
زرتشت(مرگ برآتش پرستان!!): خاتم الانبيا(ص)



1/28/2004
چشم ما روشن!!:ازميان اتهامات جناح اصول گرا به جناح دولتي ها که يکي دو تا هم نيست از عرق خوري وخانم بازي وچه مي دانم براندازي خاموش وچشمك زن بگير برو تا آخر، دست كم يكي از اتهام ها درست است.كدام يكي؟ ارتداد!!اين دولتي ها اگر نگوييم همه اشان دست كم بسياري شان كمونيست اند!!توي روز روشن رفته اند درمجلس اسلامي كمون درست كرده اند.باور نمي كنيد؟برويديادداشت هاي جناب شيرزاد را بخوانيد كه ازدرون دارد به تحصن نگاه مي كند.ايشان دريادداشت امروزشان در ياس نو نوشته اند:«اين ها گوشه اي از شنيدني هاي كمون سوم پارلمان بود.يك كمون هم درطبقه ي دوم هست،يكي هم درهيات رييسه
خداوكيلي آدم مي رود درمجلس شورا آن هم از نوع اسلامي، كمون درست مي‌كند؟ حالا جنابان ذوب درولايت حق ندارند شعار بدهند « ايران شده كمون سرا مهدي بيا مهدي بيا!!»؟ حالا با گرته برداري از كمون پاريس مي آييدكمون تهران تشكيل مي دهيد؟ آن هم درهنگامي كه كمون وكمونيسم سال ها است طبق پيش بيني گوهر بار امام(ره = دمش گرم) به زباله دان تاريخ رفته است.خجالت نمي كشيد كمونيست‌ذليل هاي بدبخت؟!!
1/27/2004
اندر احوالات بامدادک!!:درست جلوي چشم مان بزرگ شدبي آن که متوجه شويم!!اين مرتيکه بامدادک را مي گويم!!حالا ديگرجمله هايي مي پراندگنده تر از دهن اش.مسکاک (مسواک!!)مي زند.خودکارراازدستم مي گيرد ومي گويد:« ترجمه بکنم!! »خودکاررابرمي گرداند ومي گويد «ترجمه کن بابايي !! »مي پرسم:« از چه زباني ؟ »مي گويد: « ازفينگريزي!! »سرفه که مي کنم مي گويد:«دارو بخور بابايي !!»مي پرسم:« چي بخورم؟» مي گويد :« بروخن (بروفن!!) ».
خودش مي تواندبرودتوي تخت خواب اش.اين کارش خيلي جالب است.با دست ها
نرده اش را مي گيرد، با پاها تقه اي مي زند و با شکم تا مي شود روي نرده.بعد هم با کله ولو مي شود درون تخت.هيچ چيزش نمي شودچون تشک کف تخت نرم است.اما از پس بيرون آمدن بر نمي آيدچون مي داند با کله ولو شدن کف اتاق، گيرم موکت پوش باشد ،عاقبت خوشي ندارد.بيرون كه مي خواهدبيايد شروع مي کند به دادزدن:«بگيريد بچه رو !!! »گاهي هم مي گويد«بامدادي گير کرده!!».ديشب دوباره دادش بلند شد اما اين بار مي گفت:«بابايي گير کرده!! »رفتم ببينم چي شده.کارت پايان خدمتم رفته بود زير لبه ي آينه .طرف هم هي زور مي زد دربياوردش نمي توانست!!
تا يادم نرفته بگويم که اين روزها ورد زبانش هم اسم پابلو نرودا است.ول کن نيست.عکس اش را روي نوار ديده است!!
رهبرمعظم انقلاب اسلامي(درديداربا رييس جمهور اتريش):مردم‌سالاري حقيقي موجود درايران واقعيتي انکارناپذير است.
رييس جمهور اتريش: تکبير!!
بامدادک:دست اوساکريم بر سر ما است سيدعلي رهبر ما است!!
1/26/2004
حاتم قادري: اصلاح طلبان ازدمکراسي يک دمکراسي حداقلي وکاهش يافته درسرصندوق هاي راي را مراد مي کنند.ازاراده ي سياسي لازم برخوردارنيستندوازانجام امورنگران اند.آن ها نه تنهاتوان سازماندهي گروه هاي اجتماعي درپيشبرد امراصلاحات ودمکراتيزاسيون جامعه را ندارندکه ظاهرا درانجام آن ترديد هم دارند.ازحضورمردم دفاع مي کنندولي تنها درسر صندوق هاي راي واين يعني تنزل امرسياسي به انتخابات وماهيت شهروندي به راي دهنده اي ساده.(ياس نو،5 بهمن 1382)
بامدادك: ولي اين باررا كورخوانده اند!!!
محمدعلي عمويي:دربهترين شرايط،يعني اگرمتحصنان موفق بشوندبه اهداف شان كه عبارت ازمنتفي شدن رد صلاحيت ها دست يابندوبه فرض اين كه از حمايت گسترده ي مردم درانتخابات هم برخوردار شوند تازه شرايط مجلس ششم پديد مي آيد.درمجلس ششم لوايح دوگانه ي رييس جمهور كه به كلي فراموش شد،قانون مطبوعات آن چنان شد،قانون رفع تبعيض،قانون منع شكنجه و...يعني هرقانوني كه واقعا بخشي ازحقوق دمكراتيك مردم را،حتي بخشي ازحقوق مطرح درقانون اساسي رادربرداشت با ناكامي مواجه شد(ياس نو،5بهمن1382)
بامدادك: رفيق جان بعد ارآن هم خدابزرگ است!!اگربي دين وايمان نبودي سرگشته نمي شدي!!
1/25/2004
سياست ما عين فوتبال مااست فوتبال ما عين سياست ما!!:وضعيت کنوني اصلاح طلبان به وضعيت تيم فوتبالي مي ماند که نود دقيقه تمام هيچ غلطي نکرده است،هرچي توپ بوده زده توي اوت وپنج شش تا گل هم از حريف عقب افتاده است!!حالا دروقت تلف شده به صرافت آن افتاده كه حريف را ببرد!!حالا بگذريم كه بازهم درمورد خواست گل زني شان اما واگر هست.اما اين جماعت به راستي مي توانند گل بزنند آن هم اين همه گل!!من كه باورم نميشه!! مگه مي شه!!(رجوع شود به كارتون گاليور!!)من كه مي گم نمي شه!!اما اگر گل بزنن خودم براي شان كف مرتبي مي زنم البته اگر باتيم مقابل گاو بندي نكرده باشند!!
به ياد خسرو گلسرخي(متولد۲بهمن ۱۳۲۲):برادرخسرو مي گويدپس ازدادگاه وهنگامي که خسرو و کرامت دانشيان منتظراجراي حکم اعدام بودندماموران ساواک ازآنان مي خواهند که ندامت‌نامه اي خطاب به شاه بنويسند که داشت درسوييس خوش مي گذراند.نپذيرفتند وخسرو پاسخ مي دهد« هيچ کسي از زندگي درکنارزن وفرزند گريزان نيست.من مثل هرانساني زندگي را دوست دارم ومثل هر پدري دوست دارم به رنگ چشم فرزندم نگاه کنم.اما راهي را که انتخاب کرده ايم بايد به پايان ببريم.مرگ ما حيات ابدي است.ما مي رويم تا راه ورسم مبارزه بماند .اگر من ندامت نامه بنويسم کمرمبارزان را خرد نکرده ام؟»(برگرفته از کتاب " من يك شورشي هستم" عباس سماكار)

اين سرزمين من چه بي دريغ بود
كه سايه ي مطبوع خويش را
برشانه هاي ذوالاكتاف پهن كرد
وباغ ها ميان عطش سوخت
وازشانه ها طناب گذركرد
اين سرزمين من چه بي دريغ بود

ثقل زمين كجاست؟
من دركجاي جهان ايستاده ام؟
باباري ازفريادهاي خفته وخونين
اي سرزمين من!
من دركجاي جهان ايستاده ام؟

(خسرو گلسرخي)
1/24/2004
عبدالکريم سروش:وقتي مردم آگاهانه، فاعلانه و با اجماع به پاي صندوق هاي راي نروند لزوما به معناي انفعال نيست.انفعال زماني روي مي دهد كه اشخاص ندانندچه مي كنندو يا مقهور ومرعوب طرف مقابل شوند.اما هنگامي كه كسي با آگاهي وسنجش همه ي جوانب به اين تصميم مي رسد كه فعلي را انجام بدهد يا ترك كند هيچ يك را نمي توانيم انفعال بناميم.اين گون تصميم گيري دقيقا ازمنطق موقعيت پيروي مي كند.(روزنامه ي ياس نو،۴ بهمن ۱۳۸۲)
بامدادك: ببين مرده چه مرده اي است كه مرده شور هم به گريه افتاده!!!
معرفي وبگاه: جناب دانيل کوهن - بنديت که معرف حضورتان هست؟!!نمي شناسيد؟ بابا همون که يکي از چهره هاي اصلي شورش دانشجويي درماه مه ۱۹۶۸ درفرانسه بود.انگارهنوزهم دست ازفعاليت هاي اش برنداشته.البته فعاليت هايي ازنوع ديگرودرآلمان.اين هم نشاني اش کوهن - بنديت

1/22/2004
لنین از نگاه مردم روسیه: نزدیک به دوسوم مردم روسیه (65%) براین باورند که ولادیمیر لنین ، بنیان گذار اتحادشوروی، نقش مثبتی درتاریخ کشورشان ایفا کرده است. بیست وشش درصد مردم هم می گویند نقش لنین منفی بوده است و9% هم نظری نداشته اند. این ارقام یافته های گروه نظرسنجی رومیردرروسیه است که توسط این گروه پژوهشی مستقل درروز21 ژانویه انتشار یافت وبرپایه ی نظر سنجی از 1500 شهروند بزرگ سال روسیه درآستانه ی هشتادمین سالگرد مرگ لنین(21 ژانویه ی 1924) به دست آمده است.
گروه پژوهشی دیگری به نام "وسیوم- ای" نیزبررسی آماری ژرف تری دراین زمینه انجام داده است که برپایه ی آن 9% مردم روسیه معتقدند جهان بینی لنین "چراغی است روشنگر راه رسیدن به آینده ی بهتر" درسده ی آینده. سی وشش درصد هم گفتند که یاد لنین درتاریخ خواهد مانداما کسی ازاوپیروی نخواهد کرد.26% نظردهندگان هم معتقدند که جانشینان لنین آموزه های وی را تحریف کردند.
24% نظردهندگان معتقدندلنین روسیه را به سوی پیشرفت وعدالت رهبری کرد اما 21% هم گفتند که لنین ازحسن نیت وامید مردم برای پیشبرد اهداف خودش سوء استفاده کرد.
شانزده درصد نظردهندگان بر این باور بودند که لنین روسیه را به راه نادرستی برد وبدبختی ها ورنج های بسیاری به بارآورد.14% هم لنین را ستم گری خواندند که می خواست به زور روسیه را متحول کند.سیزده درصد هم معتقد بودندکه امید لنین به پی افکندن کمونیسم نادرست بوده است.
1/21/2004
بيچاره اصلاح طلب ها حق دارند!!: يکي ازهمکاران ذوب شده درولايت نامزد انتخابات مجلس هفتم شده است.شايد باورنکنيددوکلمه هم بلد نيست حرف بزندوازهمه جالب تر اين است که صلاحيت اش هم تاييد شده است!!نامه ي کذايي تاييد صلاحيت اش را آورده بود اداره!!!خداوکيلي من هم اگر جاي اخوي سيدخندان بودم کونم مي سوخت ازعدم صلاحيت!!چنين آدمي که نمي داند سياست را با چه سسي مي خورند تاييد بشودوبرادررييس جمهور رد بشود ؟ راستي راستي دوره ي آخرزمان است!!
همه با اين نامزد نگون بخت شوخي مي کنند.يکي از همکاران مي گويداگردويست هزار تومن بدهي به تو راي مي دهم.يکي ديگر مي گويد يک چلوکباب مشتي بده راي مي دهم به تو.يکي ديگر موافقت اصولي مي خواهد.ديروز آمد سراغ من گفت تو پولکي نيستي به من راي مي دهي؟ گفتم به شرطي که اگر انتخاب شدي از روي بالکن مجلس بشاشي توي مجلس!!! داشت ديوانه مي شد!!
1/20/2004
اسم ما بد دررفته!!!: هروقت که به ولايت مي روم بيش از هرچيز امام زاده بازي خويشان وهمسايگان کلافه ام مي کند!!امام زاده بازي يعني چي؟ يعني اين که همه مي خواهند تمام مشکلات شان را با رشوه دادن به امام زاده فلان حل کنند.طرف دانش آموخته ي دانشگاه است وقتي با شوهرش مشکل پيدا مي کندبه فلان امام زاده ۵۰۰۰ تومان رشوه مي دهد بعد هم امام زاده ي مربوطه شب به خواب اش مي آيد ومي گويد همه ي فتنه ها زير سر خواهر شوهر است.حالا تو هرچه بگو اکثر اين امام زاده ها امام زاده ماهي هستند چون درتاريخ فوت شان آن محل زير خروارها آب خزر بي نوا بوده است(يادم مي آيد دردوران مدرسه براي هرکدام از اين امام زاده هااسمي گذاشته بوديم!!امام زاده اوزون برون، امام زاده كفال،امام زاد كپور والي آخر..).
آن هنگام گمان مي كردم كه اين عقب ماندگي مختص همولايتي ها وشهرستاني ها است اما هنگامي كه به لطف اوسا كريم پايتخت نشين شديم ديديم اوووو چه خبراست اين جا!! همين الان خانم هاي دانشگاه ديده اي را مي شناسم درهمين ام القراي خراب شده كه خرج اودكلن شان درهرماه سر به فلك مي زند اما هرماه هزاران تن نمك پيشكش فلان امام زاده مي كنند!!اين وضع را كه ديدم با خودم گفتم اين مشكل ميهن آريايي اسلامي وكشورها پيراموني است.البته خيلي زود فهميدم كه كشورهاي كانوني هم ازاين لحاظ وضع شان چندان تعريفي ندارد.حالا چرا اين قصه ها را سر قلم رفتم؟خواندن موضوعي در امام زاده اينترنت داغم را تازه كرد:
يكي از سوغاتي هايي كه درفروشگاه هاي پارك طبيعي گراندكانيون درايالات متحده به گردشگران بيچاره مي فروشند كتابي است كه درآن ادعا شده است كه اين پارك براثر طوفان نوح ايجاد شده است!!ملت هم كروركرور از اين كتاب مي خرند!!
يعني قدمت اين پارك مي شود چندهزارسال.حالا تو هرچه بگو صخره هاي كف اين دره ي بيچاره حدود 2 ميلياردسال قدمت دارد وخودش حدود 6 ميليون سال پيش ايجاد شده است كو گوش شنوا؟!!حالا خدا پدرشان را بيامرزد يك امام زاده نوح هم آن جا علم نمي كنند!!
1/19/2004
دوستي عزيز خانم ف . ا ازرشت نامه اي برايم فرستاده است وكتابي را معرفي كرده است:
«هرای» اولین دفتر مستقل «هسا شعر» منتشر شد.
این دفتر شعر در بردارنده نود و چهار قطعه «هسا شعر» و ده قطعه شعر کوتاه در اوزان نیمایی محمد بشرا «درویش گیلانی» شاعر وپژوهنده ی نام آور گیلانی است که از اشعار سال های 1370-1377 شاعر برگزیده شده و با آوانویسی ، ترجمه ی روان فارسی و توضیحات لازم واژگان و اصطلاحات گیلکی به وسیله نشر« پارس هخامنش» رشت در صد و سی و چهار صفحه انتشار یافته است.
محمد بشرا«درویش گیلانی» که اشعار گیلکی اوزان نیمایی نخستین بار با اشعار او از سال 1344 وارد ادبیات گیلکی شد، اینک چهل سال است که در زمینه شعر گیلکی و گرد آوری فرهنگ مردم گیلان، تلاشی مستمر و چشم گیر دارد.تا کنون به جز «هرای » دفتری دیگر از شعر گیلکی نیمایی از او با نام «ایله جار» انتشار یافته بود که اینک کم یاب است.
و اینک کتاب شعر «هرای» او به ادبیات گیلان و همه ی ادب دوستان و دوست داران فرهنگ و هنر گیلان تقدیم شده است.«هسا شعر»«شعر اکنون» که با این نام از بهار سال 70 وارد ادبیات گیلکی شد از هر نظر پدیده ای تازه و فراگیر در شعر معاصر گیلان است و راه تازه ای را جدا از منظومه پردازی ها و غزل سرایی ها و اشعار بلند نیمایی ، پیش روی شاعران گیلکی سرای معاصر گشوده است .از این روی به مجرد معرفی،به وسیله مطبوعات بومی و مرکزی ، به سرعت فراگیر شده و نظر بسیاری از شاعران گیلانی و مازندرانی و دیگر نقاط کشور را جلب کرده و در مازندران با نام (اسا شعر) به ادبیات امروز مازندرانی راه گشوده است و بسیاری از سخنوران پیش روی معاصر درباره اش به اظهار نظر پرداخته و«هسا شعر » و ابداع کنندگانش را ستوده اند .

گر چه از سال 1370 تا کنون تعداد زیادی از "هسا شعر" در مطبوعات گیلان و کشور به چاپ رسیده است اما تا کنون دفتر مستقلی از این گونه اشعار که در بر گیرنده تعداد زیادی از «هسا شعر » باشد ، انتشار نیافته بود از این روی می توان «هرای »را اولین دفتر شعر مستقل «هسا شعر» دانست که شاعر با آوردن ده قطعه از اشعار کوتاه نیمایی خود در پایان کتاب، قیاس درباره «هسا شعر» و اشعار کوتاه نیمایی را به عهده ی مخاطبان اشعار خود گذاشته است.

«هرای» در هزار نسخه و در قطع کوچک(12*13.5) سانتیمتر با دو عکس و نمونه خط شاعر بلند آوازه گیلان ،محمد بشرا، «درویش گیلانی» با قیمت هفتصد تومان به وسیله نشر «پارس هخامنش» به دوستداران فرهنگ و ادب گیلان تقدیم شده است.
حاتم قادري: باردصلاحيت داوطلبان موافق نيستم واعتقاددارم که بايداعتراض به اين رويه را به گونه هاي مختلف ابراز داشت ولي اين اعتراض به معناي پذيرش شرکت درانتخابات مجلس نيست....مي توان اظهار تاسف وناخرسندي مردم راازاين گونه برخورد با انتخابات وسياست هاي درپيش گرفته توسط جناح راست را احساس کرد ولي - واين ولي بسيار مهم است- اين ناخرسندي بيشتر به تعريف هرچه بيشترخود، خارج ازمجموعه ي حكومت متمايل مي شود تا حمايت ايجابي ومثبت ازنمايندگان.....اعتراض به ردصلاحيت آري، ولي شركت درانتخابات شبه دمكراتيك،آن هم ازسوي گروه وافراد منتقد اجتماعي بيرون ازجناح اصلاح طلبان حكومتي،خير.
بامدادك: گل گفتي!!
فاضل ميبدي:چه کسي منکر است که انسان نالايق نبايد وارد صحن قانون گذاري شودولي بياييم ملاک لياقت را به گونه اي تعريف کنيم که دست کم معتقدان به اسلام وانقلاب پذيرفته باشند
بامدادک : اين دست کم ات ما را کشتاند!!!
جوادي آملي:انتخابات هفتمين دوره ي مجلس يک آزمون الهي براي مردم مي باشد.دراين آزمون مشخص خواهد شد که آيا مردم،اسلام،جمهوري اسلامي،قانون اساسي ومصالح ملي را محترم مي شمارند يا ازكنارآن با تسامح وتساهل مي گذرند.
بامدادك: اي بابا اين اوسا كريم هم كه راه به راه امتحان مي گيره!!هنوز ازآزمون الهي بم يك ماه نگذشته است!!ما كه رفتيم درسو حذف كنيم!!
1/18/2004
دورافتادن از مردم سالاري
دورافتادن از مردم سالاري تازگي ندارد. دربسياري ازدولت- شهرهاي يونان، در امپراتوري رم و درجمهوري هاي بازرگاني ايتالياي قرون وسطا رخ داده است.آيا مي توان براي دگرگوني هاي گوناگون چنين پديده اي اصولي كلي يافت؟
درگذشته ثروت وجنگ دوعامل بزرگ برضد مردم سالاري بوده است. مديچي و ناپلئون نمونه هاي خوبي اند. در كل كساني كه ثروت شان ازتجارت به دست آمده است درمقايسه با كساني كه قدرت شان از مالكيت زمين است آشتي جوي تر وملايم ترند. بنابراين درمقايسه با كساني كه جايگاه شان موروثي وسلسله مراتبي است درراه يافتن به قدرت وپس ازآن درحكم راني نيز ماهرانه تر عمل مي كنند تا نا آرامي هايي خشونت بار برنيانگيزند.براي مثال در ونيز يا شهرهاي مجمع هانستيك سودهاي تجاري به زيان بيگانگان به دست آمد واين درداخل نفرتي برنيانگيخت. يعني درست برخلاف وضعيت كارخانه داراني كه با بهره كشي از نيروي كار(داخلي) ثروت مند مي شوند. بنابراين طبيعي ترين وپايدارترين شكل حكومت درجامعه اي كه تجارت دست بالا را دارد اليگارشي شهرنشينان متشخص است.اگر هم خانواده اي بسيار ثروت مندتر از خانواده هاي ديگر باشد به آساني نظام شاهي پا مي گيرد.
جنگ كاركردي ديگر وخشونت آميزتر دارد.هراس، آرزوي رهبر داشتن را درانسان ها برمي انگيزد وسردار پيروزمند ستايشي پرشور برمي انگيزد كه هراس زدا است. چون پيروزي درآن دم اهميتي حياتي دارد سردار پيروزمند به آساني مردم كشور را متقاعد مي كند كه قدرتي عالي به او بسپارند. پس تا هنگامي كه بحران ادامه داشته باشد سردار هم ضروري مي نمايد اماهنگامي هم كه بحران پايان يافت بركناركردن اش بسياردشوار خواهد بود.
حركت هاي نوين ضد مردم سالاري هم با جنگ نگرند امااندكي متفاوت با آن چه ناپلئون كرد. مردم سالاري در آلمان وايتاليا( دردهه ي 1930) به خاطر آن فرونپاشيد كه اكثريت مردم از آن خسته شده بودند بلكه به خاطر آن بود كه اكثريت نيروهاي مسلح با دارندگان اكثريت همداستان نبود.شايد عجيب باشد كه حكومت مدني از فرمانده ي كل قوا نيرومندتر باشد اماهرجا كه مردم سالاري ريشه ي استواري در عادات ملت داشته باشد چنين است. لينكلن درحكم انتصاب فرمانده ي كل قواي خود مي نويسد« به من گفته اند كه خيال ديكتاتوري درسرداري.براي اين كار بايد درجنگ به پيروزهايي دست يابي. به خاطر پيروزي حاضرم تن به اين خطر بدهم.» براي لينكلن خطري درميان نبود زيرا ارتش امريكا به هيچ وجه حاضر نبود با تبعيت ازفرمانده اش به حكومت مدني حمله كند.درقرن هفدهم سربازان كرامول با جان ودل دربرافكندن مجلس از وي پيروي كردند،درقرن نوزدهم دوك ولينگتون حتي اگر چنين خيالي راهم درسر مي پروراند كسي از وي پيروي نمي كرد.
بيزاري از قدرت مداران پيشين پايه ي مردم سالاري نوپا است اما تا هنگامي كه نوپا است ناپايدار است.كساني كه نماد دشمني با اليگارشي يا شاه قبلي اند شايد خود نظام اليگارشي ياپاد شاهي تازه اي را بتوانند پي افكنند.بوربون ها و خاندان هوهنتسولرن نتوانستند پشتيباني عمومي را به دست آورند اما ناپلئون توانست وهم چنين هيتلر. مردم سالاري تنها درجاهايي مي تواندآن قدردوام آورد و به سنت تبديل شود كه پايدار باشد. كرامول ، ناپلئون وهيتلر در روزهاي آغازين مردم سالاري بود كه دركشورهاي شان سربرآوردند.

برتراند راسل
معرفي مجله:مجله ي گيله وا يکي از مجله هايي است که هميشه مي خوانم وبه تمام شمالي ها توصيه مي کنم بخوانند به خصوص هنگامي که دل شان پر مي زند براي رفتن به ولايت اما وقت ندارند.چنان پرتاب تان مي کند به وسط شمال که دست کم تاچندروز ازخماري درمي آييد.به خصوص داستان هاي کوتاه اش که به گيلکي است خيلي با حال است.يکي از شعرهاي گيلکي تازه ترين شماره اش را اين جا مي گذارم.ترجمه به فارسي را خودم مرتکب شده ام!!

مرا گيدي
تي پا درازترا نوکون-
جي تي گيليم
هيشکه نامو،
نيده
گيليم مي شين كوتايه يا
مي پا دراز!

(شفت- حسين احمدي نژاد)

(برگردان:مرا مي گويند- پاي ات را درازتر نكن- از گليم ات- هيچ كس نيامد، نديد- گليم ام كوتاه است يا - پايم دراز!!!)
1/17/2004
نامه : اين بخشي از نامه ي دوستي از کانادا است که سفري سه هفته اي به فلسطين رفته است وکم کم داشتم نگران اش مي شدم که نامه اش رسيد.
....سفربسيارجالبي بود.رفته بودم «جنين» و «رام الله» . زندگي درآن جا چنان آکنده از بدبختي است که به گمانم زندگي درايران درقياس با آن جا به زندگي دربهشت مي ماند.به نظر من مشکل اصلي چيزي نيست جز نژادپرستي شديد اسراييل عليه ي فلسطينيان. اين نژادپرستي باورنکردني سبب شده است اسراييلي ها به فلسطيني ها به چشم انسان ننگرند(درواقع آن ها را حيوان يا سگ هم صدا مي کنند).آن چه را ديده ام خواهم نوشت اما حتي نوشتن دراين باره هم بسيار غم بار است.
1/15/2004
چه بی سروصدارفت: امروز درجایی خواندم که یازدهم دی امسال چراغ زندگی جهانگیر افکاری درانزوا خاموش شد. نام افکاری مرا یاد کتاب « اصول مقدماتی فلسفه»(نوشته ی ژرژپلیتسر) ودوران سرجوانی می اندازد، کتابی جلد سفید که افکاری ترجمه کرده بود بی آن که نامش روی آن باشد، کتابی درمیان کتاب های دایی جوانمرگ شده ام(شد عین فحش خاله زنک ها!!طفلک در21 سالگی چشم ازجهان فروبست) که درسال 58 به من به ارث رسید هنگامی که نوجوانی بیش نبودم.هنوز هم توی کتابخانه ام هست، تعریفی ندارد اما بخشی از جوانیم وجوانی بسیاری ازهمدلان است نمی شود دورش انداخت پیش چشم که باشد نمی گذارد ازیاد ببریم آن چه درگذراین سال ها برما رفت!!
کتاب « جنگ شکر درکوبا» هم با ترجمه افکاری ازدایی به جا مانده است.یادم می آید با پسرخاله ام که کتاب ها را تقسیم می کردیم کتاب های چپی را من برمی داشتم وکتاب های ادبی وهنری را او. یادافکاری ویاد آن روزها به خیر باد!!

********************
عمادالدین باقی: این اتفاقات(تحصن نمایندگان) تنها درصورتی ارزش مند است که مقدمه ای باشد تا مساله ی نظارت استصوابی، شورای نگهبان ونهادهای انتصابی به طور بنیادی حل شوند وهیچ مرجع، کانون وقدرتی مستقل ازاراده ی ملت حق فرمانروایی وحکم رانی نداشته باشد.
بامدادک: خواب دیدی خیر باشد!!!
1/14/2004
حج دوبل!!: امروزدرجلسه هفتگي اطلاع رساني، تنها خانم عضو جلسه که ازساختمان ديگري مي آيد ازهمه حلاليت طلبي کرد چرا که عازم مکه بود.همه گفتيم تو که پارسال رفته بودي گفت: اون يکي عمره بود اين يکي تمتع (چيزي تو همين مايه ها!!!)
جلسه که تمام شد درراه ناهارخوري به شوخي گفتم: فلاني مي داني پولي که مي بريدمکه صرف قماربازي شازده هاي سعودي درقمارخانه هاي مونت کارلو ولاس وگاس مي شود؟!!
زد زير خنده وگفت چه کارکنيم تکليف مذهبي را بايد انجام داد ديگر!!
گفتم:چرا نمي رويدمکه را فتح کنيد؟!!
گفت : اين هم راه خوبي است!!
گفتم:شوخي کردم!!همون حج رفتن بهتره!!يک بار خواستيد کربلا را فتح کنيد پدر مردم رادرآورديد!!
علي اشرف درويشيان:صريحا مي گويم که درانتخابات شرکت نمي کنم.زيرا شرکت درانتخابات بايد سودي براي مردم داشته باشد.وقتي قرارباشد با مخارج زياد عده اي به مجلس برونددرمورد مساله اي که به نفع اين ملت است تصميم بگيرند تمام اين تصميمات منتفي شود اين مجلس ديگر به چه درد مي خورد؟ مي خواهم بگويم که درواقع کسان ديگري براي مردم تصميم مي گيرند نه منتخبان مردم.بنابراين من هم مثل بسياري از مردم زحمت‌کش اين مملکت که خاصيتي از انتخابات نديده اند دراين انتخابات شرکت نمي کنم وپاي صندوق نمي روم.
بامدادک: اي ناقلا منظورت از منتفي کننده چه کسي است؟
1/13/2004
امان ازدست اين لهجه ها!!:چندروزي که ولايت رفته بودم از بس قرائت قرآن و دعاهاي جورواجور عربي با لهجه ي گيلکي شنيدم که دلم براي اوسا کريم بيچاره کباب شد اميدوارم دستگاه مبدل عربگيلکي به عربي خالص داشته باشد.حالا مي فهمم چرا هرگيلکي در نخستين آشنايي از بي لهجه بودنم شگفت زده مي شود وهرچه مي گوييم لهجه ام را عمل کرده ام باورش نمي شود.البته گمان نکنيدفقط لهجه ي گيلکي اين قدر سمج است امروز جلسه اي دراداره داشتيم ودکتري از اهالي کرمان هم بود به جان شما نباشد به جان قابل!!!خودم سوگند که به مقاله مي گفت مخاله و مجله را هم مي گفت موجله!!
به نظرم همه چيز به حساسيت برمي گردد کسي که به درست فارسي حرف زدن حساسيت نداشته باشد تا ابد هم نمي تواندلهجه اش را اصلاح کند.البته اصلاح برخي لهجه ها دشوارتر است مثل لهجه ي اصفهاني ها(حالا قاصدک مي گويد اين بازهم گير داد به ما!!!خود اين قاصدک نمونه ي موفقي از لهجه زدايي است!!) اصلاح برخي هم آسان تر است مانند لهجه ي دوستان آذري!!!(بربري نخورند۵۰٪ مشکل شان حل شده است!!).اين ها را که گفتم ياد مرادحسين رفيق کرمانشاهي افتادم که هميشه با واو فارسي مشکل داشت.من هم راه به راه سربه سرش مي گذاشتم ومي گفتم بگو ونک!!(ونک يکي از بهترين واژه ها براي کردشناسي است!!)
ازشوخي دررفته آدم لهجه نداشته باشد خيلي بهتر است!!چون فارسي که حرف مي زني بايد فارسي باشد نه فارگيلکي!!
1/12/2004
اکنون مي توانم:اکنون که بيش از ۴۰ روز است كه درآن گورستان معيادگاه دختران وپسران شهر زير درختي برهنه از تاراج پاييز درخاک آرميده است دلم مي آيد درباره اش بنويسم.آخرين باري که صداي اش راشنيدم روز سوم مادرم بود.ازگوشه اي درخاوردور زنگ زده بود همان جايي که چند ماه بعد درشبي مه آلود عين شب هاي مه آلود شهرمان جان باخت. سرانجام عشق بي اندازه اش به موتور وموتورسواري کار دست اش داد.سعي مي کردازآن سوي عالم به خاطرمرگ مادرم تسلايم بدهد به کسي که نيازي به تسلاي هيچ کس نداشت.سرآخر هم که شنيدم داردگريه مي کندخودم تسلاي اش مي دادم.فقط يادم مي آيد که تسلا دادن اش هم قشنگ بود:تي قلب ره بميرم!!(براي قلب ات بميرم!!).اين آخرين باري بود که صداي اش را شنيدم.
اما نخستين باري که ديدمش سال ۵۶ بود.هم سن الان بامدادک بود.ده سال از من کوچک تر.دراوج روزهاي انقلاب رفته بوديم به تهران منزل آن ها.خيلي زيبا بود چشم سبزآبي(به قول گيلک ها کاس چوم) ، موهاي بور وبسيار شيرين زبان.پدرمادرش باهاش فارسي حرف مي زدندبالاخره گيلاني تهران نشين بودند.براي همين فارسي زبان اولش شده بودباآن كه درست پس ازپيروزي انقلاب همراه خانواده به شهرآبااجدادي اش برگشت.اما سبيلش كه جوانه زد بامن يكي ديگر فارسي حرف نمي زد.فقط گيلكي .هميشه هم مي گفت آباي.ازهرجا كه زنگ مي زداولين حرف اش اين بود:خب ايسايي آباي؟!!ماستا فونكودي؟!!(خوب مانده اي آباي؟!!ماست را كه نريختي؟!!).
آخرين باري هم كه زنده ديدمش(جنازه اش را بعد ازاين كه شستندديدم.آرام درازكشيده بود.انگارخوابيده بود) به لطف امام‌زاده اينترنت بودوگپ سراي ياهو.چه شناسه هاي خنده داري كه براي خودش انتخاب نمي كرد:دانگوراش(گوش ماهي=صدف)، سوكوله خيس(نمي دانم چه بايد ترجمه اش كرد.خاري است ميوه ي گياهي دريايي ) و زابچك(اين يكي را نه مي توانم ترجمه كنم نه مي توانم تشريح).آخرين باري كه ديدمش دوربين وصل كرده بود به رايانه اش و شيشه ويسكي را هي مي آورد جلوي دوربين مي گفت:خوورم به سلامتي تو وآقاجان!!
منظورش ازآقاجان پدربزرگ پدري مشترك مان بود،عرق خوري قهار كه مست كردن اش زبان‌زد خويشان ومردم شهر است!!
گفته بودم صورتش را بياورد جلوتر تا خوب ببينم اش.آورد.موهاي بورش را بلند كرده بود وعين موهاي مسيح درفيلم هاي هاليوودي ريخته بود روي شانه اش.ته ريش پورفسوري گذاشته بود.گفتم برو عقب مي خواهم سرتاپاي ات را ببينم.رفت.شلوارك پوشيده بودوازاين كفش هاي ورزشي پت وپهن.
گاهي هم به لطف امام زاده اينترنت با هم تخت نرد مي زديم!!تاس بد كه مي آورد آن زير مي نوشت:ان د كايه نهابو!! (اين ديگه از كجا اومد!!)
آخرين باري هم كه ازنزديك ديدمش ،زنده ي زنده نه زنده ي مجازي اينترنتي توي مراسم عروسي خودم بود.دمي به خمره زده بود و ول كن رقص نبود.چشم تمام دخترها به دنبال اش بود.خوب يادم است يك دوركامل با مادرم رقصيد.فيلم اش هست.اين فيلم عروسي ما هم ديگرشده است گورستاني درست وحسابي!! يادم باشد روي شيرازه اش بنويسم بهشت زهرا يا چه مي دانم باغ رضواني چيزي!!
آموزشي سربازي كه افتادم شهر خودمان از خوش حالي توي پوست اش نمي گنجيدهم به خاطر آن كه مي توانستم درامتحانات تجديدي سال چهارم كمكش كنم هم به خاطر آن كه مي توانستيم با هم برويم صفا.قارماق تاودي مل سر يا مرداب درون.عرق خوري بازم مل سر يا مرداب درون!!شنا كردن زيرباران سيل آسا روي موج شكن.شيرجه زدن زير باران سيل آسا!!مست رفتن به ورزشگاه براي تماشاي بازي ملوان!!هنوز روي ديوار خانه اشان يادگارآن روزها هست كه نام مرا وخودش را بارنگ ضدزنگ روي ديوار حياط خانه اشان نوشته وزيرش هم نوشته ايران ملوان.هروقت هم كه مي خواستيم درس هاي تجديدي اش را باهم كار كنيم مي گفت درست حسابي سير بخورم تا از بوي سير دهان اش كلافه نشوم!!!
پرازشورزندگي بود وهمين هم باعث شد خيلي زودمذهب را ببوسد وبگذارد كنارباآن كه پدرش وبه ويژه مادرش مذهبي بودند.اما با آن همه شورزندگي زير شن هاي (فورش!!) گورستان زيباي شهرمان آرام گرفته است.يادش به خير.به قول لوركا : آسوده بخواب دريا هم مي ميرد!!



1/11/2004
اوسا کریم یا گوشت قربانی!!: جناب« هوارد دین» نامزددمکرات انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده هم به صرافت افتاده است که ازنمد اوسا کریم برای خودش کلاهی بدوزد!!این جناب هم برای آن که از جرج دبلیو سی بوش عقب نیفتداوسا کریم را جزو ستاد انتخاباتی خودش اعلام کرده است و مي گويد مسيح(پسر اوسا کريم) دمکرات بوده است!!البته گمانم دیر وارد این گود شده است ولی ازقدیم گفته اند ماهی را هروقت ازآب بگیری خیس است. بگذریم ازاین که جناب ایشان پیش از این گفته بودند که دوچیز را وارد حوزه ی سیاست نمی کنند:« گاد & گانز»( یعنی اوسا کریم وششلول!!).اما طفلک چاره ای هم ندارد بالاخره وقتی رقیب ازپسراوسا کریم مایه می گذارد ودرمی آید می گوید "فیلسوف سیاسی مورد علاقه" اش مسیح(پسر اوسا کریم ) است وتازه ترین پژوهش آماری هم نشان گر آن است که دردوره ی پیشین انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده از هر سه نفر کلیسا رو!!! دو نفر به دبلیو سی بوش رای داده اند آدم اگر به خایه های اوسا کریم آویزان نشود به چی آویزان شود؟!!بازهم بنازم به خایه های اوسا کریم که این همه سیاست مدار متدین درسراسرجهان به آن آویزان اند وآخ هم نمی گوید!!
کدام يک لولوخورخوره يا لولوي سرخرمن؟!!:بچه که بوديم والدين گرامي براي جلو گيري از جيم شدن هاي هنگام خواب قيلوله از لولوخورخوره مي ترساندنمان که هيچ افاقه اي هم نمي کرد همچنان جيم مي شديم چون پرسه زدن درکناردريا بسيار دل چسب تر از خواب قيلوله بود.آن هنگام که کودک تشريف داشتيم از لولوخورخوره هراسي نداشتيم الان که ديگر گل گير مان درست وحسابي سفيد شده است جاي خود دارد(اين مرتيکه بامدادک هم لولوخورخوره را به شامبول اش هم حساب نمي کند!!).حالا چرا صحبت لولوخوره را پيش کشيدم؟!!به خاطر اين اصلاح طلبان عزيز که خودشان لولوي سرخرمن هستند وملت را از لولو خورخوره ي جناح راست مي ترسانند.جنابان لولوسرخرمن مي گويند ملت اگرراي ندهيدلولوخورخوره دست راستي مي آيد سرکار و پوست تان را قلفتي مي کند.جالب اين جا است که به دست راستي ها هم مي گويند نظارت استصوابي(اسم به اين تخمي بودن نوبره والله!!) را اگر سفت سخت بگيريد لولوخورخوره ي ملت قورت تان مي دهد!!از ديد جنابان لولوي سرخرمن هم ملت وهم جناح راست لولوخورخوره اند!!
1/07/2004
علي اشرف درويشيان:جلد سيزدهم «فرهنگ افسانه هاي مردم ايران» با اشکالات بيشتري روبروشد....مثلا افسانه اي هست به نام «مشهدي روباه» که مي گويند بايد حذف کنيد گويا با کلمه ي مشهدي مشکل دارند.درافسانه هاي ما روباهي که به زيارت رفته زياد است وداريم افسانه هايي که روباه به زيارت حج مي رودوحيوانات ديگري را هم به دنبال خود مي کشدودربين راه آن ها را مي خورد.اين افسانه ها ازقديم درفرهنگ ما بوده.....مثلا درافسانه ي «قاضي وملاي طمع کار» ما ملا را به ميرزا تبديل کرديم.البته درپانويس هاي کتاب توضيح داد ه ايم.
بامدادک:عجب ناقلايي هستي کاک علي اشرف!!کرد هستي وکلک رشتي مي زني؟!!
عمران صلاحي (طنزپرداز):مطلبي نوشته بودم به نام «رساله ي آب سرد»که گفتند به حضرت آدم توهين شده است.نشريه اي به نام «شلمچه » درصفحه ي اول تيتر زده بود «سلمان رشدي دوم درايران».بعد اين آقاي ده نمکي شکايت کرد ومجله ي «دنياي سخن » را به دادگاه کشاندند.رييس دادگاه هم قاضي مرتضوي بودوهيات منصفه هم کساني مانند آقاي عسگراولادي وديگران.اين جلسه هم خيلي خنده دار بود.شاکي مدام مي گفت:«من شرمم مي آيد اين مطلب را بخوانم..خيلي ضد اخلاق است و..» .قاضي هم مي گفت :«به هرحال تو که شاکي هستي بايد مطلبي را که ازآن شکايت کرده اي بخواني تا بدانيم ازچه شکايت کرده اي».شاکي ناچار شد مطلب را بخواند...خبرنگاران وهيات منصفه خنديدند.فکرمي کردم حالا که هيات منصفه هم خنده اش گرفته پس مجله را تبرئه مي کنند.اما مجله را تعطيل کردند.بعدازآن اسم من ممنوع شد.
بامدادک: عمران جان برو خدارا شکر کن نفس کشيدن را برايت ممنوع نکردند!!!
1/06/2004
بدون شرح!!!:اگروقت کنم روزي دوروزنامه مي خوانم(ما اينيم ديگه!!) يکي شرق يکي هم ياس نو.ازشماره ي ديروز اين دو روزنامه ي وزين(وزين نيستند؟امکانات نيست ديگه!!) دوخبر رابراي تان بدون هيچ شرح تفسيري مي نويسم.بخوانيد هم براي دنياي تان خوب است هم براي آخرت تان!!
روزنامه ي ياس نو: يکي از نمايندگان مجلس خبرداد که چادرهاي اهدايي گروه امداد آمريکا به زلزله زدگان بم دربازار آزاد به مبلغ ۳۰۰ هزار تومن به فروش مي رسد

روزنامه ي شرق: رضا کيانيان (بازيگر سينما) به خبرنگار ما گفت ميزان رسيدگي به زلزله زدگان به گفته ي مردم بم بسياروحشتناک بود برخي ازآنان مي گفتند با وجود گذشت ۹ روز از وقوع زلزله هنوز چادر ندارند
1/05/2004
خدايا شکرت!!:سرانجام چشم ما به جمال جمهوري اسلامي افغانستان هم روشن شد.مبارک باشد.اميدوارم قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان نيز مانند قانون اساسي کشورآريايي اسلامي خودمان فصلي درخشان درتاريخ اين کشور اخوي بگشايد.تاکور شود هرآن که نتواند ديد!!ازجمله اسامه بن لادن که معلوم نيست ازکجا(از ميهن آريايي اسلامي؟ الله اعلم!!) نوار جديدي از سخنان گهربارش منتشر کرده است.اوسا کريم خودت مسلمانان جهان را ازشر مسلمانان حفظ کن!!آمين يا رب العالمين!!
1/04/2004
گفت وگوي بامدادک امريکايي وبابا بامداد امريکايي
بامدادك آمريكايي:بابايي نمي شد به عراق حمله نکنيم؟
بابا بامداد آمريكايي:نه چون سلاح كشتارجمعي داشتند عزيزم
بامدادك آمريكايي:اما بازرسان كه هيچ سلاحي اون جا جا پيدا نكردن
بابا بامداد آمريكايي:براي اين كه عراقي ها قايمش كردن
بامدادك آمريكايي:براي همين هم عراق رو اشغال كرديم؟
بابا بامداد آمريكايي:آره ديگه.يادت باشه اشغال هميشه از بازرسي بهتره.
بامدادك آمريكايي:اما بعد ازاشغال هم كه چيزي پيدا نكرديم.كرديم؟
بابا بامداد آمريكايي:واسه اين خوب قايمش كردن.نگران نباش بالاخره قبل ازانتخابات 2004 يه چيزايي پيدا مي كنيم.
بامدادك آمريكايي:عراق سلاح كشتار جمعي مي خواست چي کار؟
بابا بامداد آمريكايي:براي جنگ ديگه دانش مند!!
بامدادك آمريكايي:من كه قاط زدم.پس چرا درجنگ باما ازاونا استفاده نكرد؟
بابا بامداد آمريكايي:خب چون نمي خواستند كسي بدونه سلاح كشتارجمعي دارند.حتي ترجيح دادند بميرن ولي اين راز افشا نشه.
بامدادك آمريكايي:چه کاريه.با عقل جور درنمي آد باباجون.چرااستفاده نكردند؟
بابا بامداد آمريكايي:فرهنگ شون اين جوريه ديگه.منطق پنطق سرشون نمي شه
بامدادك آمريكايي:به نظر من که دولت ما خالي بسته واون ها هيچ سلاح كشتار جمعي دربساط شان نبود
بابا بامداد آمريكايي:خوب مي دوني بحث داشتن ونداشتن نيست.بالاخره يه دليل ديگه اي دست وپا مي كرديم ومي رفتيم عراق رو مي گرفتيم.
بامدادك آمريكايي:مثلا چه دليلي؟
بابا بامداد آمريكايي:مي گفتيم صدام حسين ديكتاتور بي رحميه وهمينو بهانه مي كرديم.
بامدادك آمريكايي:چي شد؟اين که دليل نمي شه!!
بابا بامداد آمريكايي:چرا دليل نمي شه؟ صدام مردم عراق رو شكنجه مي كرد.
بامدادك آمريكايي:يعني همون بلايي كه داره سر مردم چين مي آد؟
بامدادك آمريكايي:قابل مقايسه نيست.چين يكي از بازارهاي خوب ما است.ميليون ها نفر دارند اونجا كار مي كنند وپول مي ريزند به جيب شركت هاي ما.
بامدادك آمريكايي:يعني پاي پول كه بياد وسط بي خيال شكنجه ديگه؟
بابا بامداد آمريكايي:دقيقا
بامدادك آمريكايي:حالا صدام چرا مردم رو شكنجه مي كرد؟
بابا بامداد آمريكايي:به خاطر انتقاد از دولت
بامدادك آمريكايي:يعني درست مثل چين
بابا بامداد آمريكايي:باز هم كه گفتي چين!!عزيزم داستان چين فرق مي كنه!!
بامدادك آمريكايي:چه فرقي مي كنه؟
بابا بامداد آمريكايي:توي عراق حزب بعث سركار بود اما توي چين حزب كمونيست.اين يکيش.
بامدادك آمريكايي:مگه نگفته بودي كمونيست ها آدماي بدي اند؟
بابا بامداد آمريكايي:كي گفت آدماي بدي اند؟فقط كمونيست هاي كوبا آدماي بدي اند
بامدادك آمريكايي:چرا كمونيست هاي كوبايي آدماي بدي اند؟
بابا بامداد آمريكايي: چون مخالفان سياسي رو شكنجه مي دن وزنداني مي كنند
بامدادك آمريكايي:يعني مثل عراقي ها؟
بابا بامداد آمريكايي:دقيقا
بامدادك آمريكايي:و مثل چيني ها؟
بابا بامداد آمريكايي:اي بابا بهت گفتم كه چيني ها اهل تجارت اند اما كوبايي ها كه اين طور نيستند
بامدادك آمريكايي:چرا كوبايي ها اهل تجارت نيستند؟
بابا بامداد آمريكايي:خوب اوايل دهه ي 1960 دولت ما تجارت امريكايي ها با كوبا را ممنوع كرد.تاوقتي هم كه كمونيست هستند ومانند ما سرمايه داري نباشند همين آش وهمين كاسه است.
بامدادك آمريكايي:پس بهترنيست قانون تحريم رو لغو كنيم وبا كوبايي ها تجارت كنيم تا مثل ما سرمايه داري بشند؟
بابا بامداد آمريكايي:ماشالله به مخ ات!!
بامدادك آمريكايي:خواهش مي كنم!!
بامدادك آمريكايي:اما دركوبا آزادي مذهب هم وجود ندارد.
بابا بامداد آمريكايي:يعني درست مثل چين.يادتونه كه چه بلايي سر فرقه ي فالون آوردند؟
بابا بامداد آمريكايي:اين قدر چين چين نكن!!به هرحال صدام با كودتاي نظامي اومد سر كاروحكومت اش قانوني نبود.
بامدادك آمريكايي:كودتاي نظامي ديگه چيه؟
بابا بامداد آمريكايي:يعني به جاي برگزاري انتخابات مثل كشور خودمان ،يك مشت سرهنگ وسپهبد با زور حكومت را به دست بگيرند
بامدادك آمريكايي:يعني مثل حاكم پاكستان؟
بابا بامداد آمريكايي:منظورت ژنرال پرويز مشرفه؟بله درسته اما پاكستان دوست ما است
بامدادك آمريكايي:مگه نگفتي هركي با كودتا بياد سركار غير قانونيه؟
بابا بامداد آمريكايي:فقط صدام حسين.پرويز مشرف دوست ما است.درجنگ افغانستان به ما كمك كرد.
بامدادك آمريكايي:اصلا افغانستان را چرا اشغال كرديم؟
بابا بامداد آمريكايي:به خاطر بلايي كه توي يازده سپتامبر سرمون آورد
بامدادك آمريكايي:افغاني ها دريازده سپتامبر چه بلايي سرمون آوردند؟
بابا بامداد آمريكايي:خب روز يازده سپتامبر نوزده نفر كه پانزده نفرشون عربستاني بودند چهارتا هواپيما رو دزديدندو سه تاشو زدند به ساختمون هاي تجارت جهاني و3000 نفر آمريكايي رو كشتند
بابا بامداد آمريكايي:چه ربطي به افغانستان داره؟
بابا بامداد آمريكايي:اون تروريست ها دردوره حكومت سركوب گر طالبان درافغانستان آموزش ديده بودند
بامدادك آمريكايي:طالبان همون اسلامي هاي افراطي نيستندكه سرودست مردم رو مي بريدند؟
بابا بامداد آمريكايي:درسته همونان.دمارازروزگار زن ها هم درآورده بودند.
بامدادك آمريكايي:دولت بوش درماه مه 2001 مگه به همينا 43 ميليون دلار نداده بود؟
بابا بامداد آمريكايي:بله به خاطر مبارزه با مواد مخدر
بامدادك آمريكايي:مبارزه با مواد مخدر؟
بابا بامداد آمريكايي: آره عزيزم.طالبان جلوي كشت خشخاش رو گرفت
بامدادك آمريكايي:چه جوري؟
بابا بامداد آمريكايي:هركي خشخاش مي كاشت دست شو مي بريدند يا گردنشو مي زدند
بامدادك آمريكايي:پس دست بريدن وگردن زدن به خاطر كشت خشخاش اشكالي نداره اما واسه ي چيزاي ديگه كار بديه؟
بابا بامداد آمريكايي:بله مثلا به خاطر دزديدن نان نبايد دست كسي رو بريد
بامدادك آمريكايي:مگه توي عربستان هم دست نمي برندوگردن نمي زنند؟
بابا بامداد آمريكايي:فرق داره.توي افغانستان يك مشت پدرسالارحاكم بودند كه زن هارو سركوب مي كردندومجبورشان مي كردندبرقع بگذارند.هرزني هم كه اين كار رو نميكرد سنگسارش مي كردند
بامدادك آمريكايي:درعربستان هم برقع اجباري نيست؟
بابا بامداد آمريكايي:نه.زنان عربستان فقط چادرعربي مي پوشند
بامدادك آمريكايي:چه فرقي داره؟
بابا بامداد آمريكايي:چادرعربي مدروزه توي عربستان.تازه چشم وانگشتان زن هارو مي شه ديد.
بامدادك آمريكايي:چه فرقي مي كنه؟
بابا بامداد آمريكايي:نبايد افغانستان رو با عربستان مقايسه كني.عربستان دوست ما است.
بامدادك آمريكايي:انگار گفتي از 19 تروريست 11 سپتامبر 15تاشون عربستاني بودند
بابا بامداد آمريكايي:درسته اما توي افغانستان آموزش ديده بودند
بامدادك آمريكايي:كي آموزش شون داد؟
بابا بامداد آمريكايي:آدم شروري به اسم اسامه بن لادن
بامدادك آمريكايي:افغاني بود؟
بامدادك آمريكايي:نه اون هم عربستاني بود.اما شرور بود خيلي شرور بود.
بامدادك آمريكايي:گمانم اين هم زماني دوست ما بود.
بابا بامداد آمريكايي:بله هنگام جنگ بااشغال گران شوروي دردهه ي 1980
بامدادك آمريكايي:شوروي ها ديگه كي اند؟همون امپراتوري شرور كمونيستي كه رونالد ريگان مي گفت؟
بابا بامداد آمريكايي:شوروي ازبين رفت.درسال 1990 يا همون حدود تجزيه شد.الان مثل ما انتخابات دارندوسرمايه داري اند.الان بهشون مي گيم روسيه.
بامدادك آمريكايي:پس الان شوروي ببخشيد روسيه دوست مااست؟
بابا بامداد آمريكايي:دوست درست وحسابي نه.سال ها با ما دوست بودنداماازما درجنگ با عراق حمايت نكردند.براي همين دل خوشي از اونا نداريم.ازدست فرانسه،آلمان وكانادا هم عصباني هستيم چون دراشغال عراق به ما كمك نكردند.
بامدادك آمريكايي:فرانسه،آلمان وكانادا هم جزو كشورهاي شرور هستند؟
بابا بامداد آمريكايي:شروركه نيستند اما آن قدر به ما بدي كردند كه بايد به آچارفرانسه بگيم آچارآزادي!!
بامدادك آمريكايي:هميشه وقتي كشوري مطابق ميل ما رفتار نكنه اسم ابزارهاي مكانيكي رو عوض مي كنيم؟
بابا بامداد آمريكايي:نه با دوستامون اين كارو مي كنم اگر دشمن باشه كشورشو اشغال مي كنيم
بامدادك آمريكايي:مگه عراق هم دردهه ي 1980 دوست ما نبود؟
بابا بامداد آمريكايي:آره يه مدتي دوست ما بود.
بامدادك آمريكايي:اون موقع هم صدام سر كار بود؟
بابا بامداد آمريكايي:آره اما چون با ايران داشت مي جنگيد موقتا دوست ما بود.
بامدادك آمريكايي:چرا دوست ما بود؟
بابا بامداد آمريكايي:چون ايران دشمن ما بود
بامدادك آمريكايي:همان موقع بود كه به كردها گاز شيميايي زد؟
بابا بامداد آمريكايي:بله اما چون داشت با ايران مي جنگيد زير سبيلي رد كرديم.نمي خواستيم ناراحت بشه.
بامدادك آمريكايي:پس هركي با دشمن ما بجنگه خود به خود دوست مااست؟
بابا بامداد آمريكايي:بله اكثر مواقع اين جوريه
بامدادك آمريكايي:هركسي هم با دوست ما بجنگه خودبه خود دشمن مااست؟
بابا بامداد آمريكايي:اين هم گاهي درسته.اما اگر بتونيم به هردوطرف اسلحه بفروشيم كه نور علي نور است
بامدادك آمريكايي:چرا؟
بابا بامداد آمريكايي:چون جنگ يعني رونق اقتصادي.پس جنگ براي ما خوبه.درضمن چون خدا با امريكا است پس هركسي كه ضدجنگ باشه كمونيست ضدامريكايي ازخدابي خبري بيشتر نيست.حالا فهميدي چرا به عراق حمله كرديم؟
بامدادك آمريكايي:گمونم فهميدم.به عراق حمله كرديم چون خواست خدا بود.درسته؟
بابا بامداد آمريكايي:درسته
بامدادك آمريكايي:اما ازكجا خواست خدا رو فهميديم؟
بابا بامداد آمريكايي:خدا خودش با جورج بوش حرف مي زنه وبهش مي گه چي كار كنه
بامدادك آمريكايي:پس دراصل واسه ي اين به عراق حمله كرديم كه يه چيزايي به بوش الهام مي شه و يه صداهايي توي سرش مي پيچه؟
بابا بامداد آمريكايي:بله!بالاخره دوزاريت افتاد.حالا برو جيش كن وبخواب.
اي والله!!:درباره ي کمک رساني به زلزله زدگان بم آن چه بيش از همه مرا متعجب کرد کمک ۱۵۰۰۰۰ دلاري دولت افغانستان بود دولتي که به راستي مصداق آن ضرب المثل معروف است:چراغي که به خانه روا است به مسجد حرام است!!
ده سال گذشت:ده سال پيش دراول ژانويه ي ۱۹۹۴ارتش آزادي بخش ملي زاپاتيستا(EZLN) شورشياني بومي نبرد با دولت مکزيک را آغاز کردند.آن ها دربرابرحکومت خودکامه فرياد مي زدند يا باستا (بس کنيد!) و مي گفتند پيمان نفتا(پيمان که همان روز پاگرفت) يعني مرگ بوميان.
درده سالي که گذشت زاپاتيستا يکي از ستون هاي نيرومند نبرد عليه نوليبراليسم ونژادپرستي بوده است.ده سال مي گذرداز جنبشي که جهان را به لرزه درآورد.دهمين سالگرد جنبش زاپاتيستا بر همه ي کساني که از بي عدالتي بيزارند مبارک باد!!
گروه نمايش پرچين پيشکش می کند:
زائر
نويسنده و کارگردان: حميد امجد

از همين هفته در تئاتر شهر، تالار چهارسو، ساعت ۱۸:۳۰
LOGO
1/01/2004
سونا سنگراست سنگرها را حفظ کنید!!: به نظرم شمار مومنین درایران علی رغم امتحان های جورواجور اوساکریم به شدت روبه افزایش است!!چرا؟برا ی این که دیروز پس از چهار ماد غیبت رفته بودم استخر وسونای اداره ودیدم که درسونای خشک سه نفر به ردیف روی سکوی روبه پنجره ایستاده اند وعرق ریزان نمازمی خوانند.دفعه های پیش بیش ازیک نفر نبودند!!خواستم بروم جلوبگویم برادرهای عزیزحالا که سه نفرید یکی برود جلو ونماز جماعت بخوانید صوابش بیشتراست!!!به هرحال اگر فردا شنیدیدکه صداوسیما اعلام کرد که نمازعبادی سیاسی این هفته درسونای زعفرانیه برگزار می شود تعجب نکنید!!!
برای این که این منظره مضحک را نمی توانستم زیاد تاب بیاورم قید سونا را زدم رفتم استخر!!!یک ساعت ونیم شنا !!وقتی بیرون می آمدم کف دست هایم حسابی چین وچروک شده بود!!یاد بچگی هایم ومادرم افتادم!!کلاس اول دوم ابتدایی که بودم مادرم هرگز نمی گذاشت تنهابروم دریا شنا کنم!!هرچه می گفتم مادرجان شنا بلدم غرق نمی شوم به خرجش نمی رفت که نمی رفت!!(درواقع بچه های کنار دریا تاسن شش سالگی اگر غرق نشدند دیگر بعید است غرق شوند!!!).خودش چادر چاقچور می کرد ومی آمد روی شن های داغ می نشست وما هم(همراه برادر وخواهرم) زیر نگاه نگران اش ساعتی تن به آب می دادیم!!اما این برای من کافی نبود!!پنهانی می رفتم شنا!!برای آن که مادرم بو نبرد باید لاپوشانی هایی هم می کردم.مشکل اول خشک کردن شورت بود.راه خشک کردن شورت را هرکسی که کنار دریا بزرگ شده باشد می داند.شن داغ را کنار می زدیم وشورت را پهن می کردیم وروی اش شن داغ می ریختیم!!!بعد از یک ربع می شد عین نون تافتون خشک!!بعد می گرفتیم می کوبیدیم اش به دیوارهای بلوکی کنار دریا تا شنی رویش نماند!!مشکل دوم همین چروکیده شدن کف دست بود.ما می گفتیم پیر شدن دست!!مانند سرخ شدن چشم باید حتما یک ساعتی ول می گشتیم تا دست به حالت عادی برگردد وسرخی چشم هم ازبین برود!!گاهی گرسنگی امان آدم را می برید!!آن وقت چاره ای نداشتی که دل به دریا بزنی وبه خانه بروی!!دراین جور مواقع مادرم فوری متوجه می شدوبا یک چونگولوس(ویشگون) درست وحسابی حق آدم را کف دستش می گذاشت!!!یادش به خیر!!

بازگشت به بالا