5/29/2006
سنگ دلی نیروهای ضد فرانکو

درکشورهای بسیاری ، یاد حماسه ی قهرمانانه ی جمهوری اسپانیا برای بسیاری با تیپ های بین المللی گره خورده است. بی گمان داوطلبانی که از۵۲ کشورجهان وبرای درهم شکستن فاشیسم گذرشان به اسپانیا افتاده بودازسرآرمان خواهی و ازخودگذشتگی گام دراین راه گذاشته بودنداما یافته های تازه ای که ازبایگانی های روسیه به دست آمده است به خوبی نشان گرآن است که چگونه دریورش های بیهوده جبهه ها جان شان بازیچه ی دست گردانندگان سنگ دل کمینترن بوده است. رایزنان شوروی حتی پیش ازآن که پای بیشترداوطلبان به اسپانیا برسد به نابودی متحدان خوددرجناح چپ کمربسته بودند.تیمسارگورف درگزارشی به مسکوبه تاریخ سپتامبر۱۹٣۶ می نویسد" پس ازدرهم شکستن سفیدها گریزی نداریم جزپیکارتمام عیاربا آنارشیست ها ." آندره مارتی، نماینده ی کمینترن نیزدرگزارش ماه اکتبرخودمی نویسد:"پس ازپیروزی با همه تسویه حساب می کنیم.درآن هنگام ارتش نیرومندی داریم وازپس این کاربرمی آییم." روزنامه ی پراودا نیز بی هیچ پرده پوشی درماه سپتامبرنوشته بودکه " پاک سازی تروتسکیست ها وآنارشیست های سندیکالیست باهمان توان انجام خواهدشد که دراتحادجماهیرشوروی انجام شد". شرکت درائتلاف جبهه ی خلق نیزفقط جنبه ی مصلحتی داشت و"موقتی" بود.استالینیست ها حاضرنبودندقدرت را با هیچ کسی تقسیم کنند. ......ادامه
5/28/2006
روی تان را کم کنید
شاهکارهای دارودسته ی دولت جدیدبه کنار، چس ناله های اصلاح طلبان فروغلتیده از کرسی قدرت هم به راستی شنیدنی است. چنان برای قربانی شدن معنویت ناب اسلامی نوحه سرایی سرداده اند که بیاوببین. یکی شان برای توحید ناب دل تنگ شده است وسرقلم می رودانگارنه انگارکه ملت درصحنه هم ضرب شست توحیدناب راچشیده است هم تیپای توحید ناخالص را.آن دیگری ازقیاس نامه ی رییس جمهوررجایی وارمندناک وش به بوش با نامه ی امام ره به گورباچف وجفایی که از این قیاس برآن سفرکرده رفته است خون می گرید انگارنه انگار که همه می دانند امام ره چه شاهکاری بوددرعرصه ی خلقت. ازهمه خنده دارترسرقلم رفتن جامعه شناسان شش درچهارشان است که مدام از فایده های ذاتی مذهب درگره گشایی از معضلات اجتماعی دم می زنند چراکه مذهب راستین حامل رهنمودهای اخلاقی است. آن هم مذهبی که تا بوده با زر و زورساخت وپاخت کرده است و اکنون زروزوررافراچنگ آورده است، مذهبی که نمایندگان عرفان مندش تا بوده برسرپادشاهان ریزودرشت میهن آریایی اسلامی تاج نهاده اند واکنون تاج را برسرخودنهاده اند.مذهبی که سرتاپای اش با آزادی زنان سرجنگ دارد.مذهبی که تمام مبانی اش با علم ودانش ناسازگاراست. بروید نوشته های امثال جلایی پور و علوی تبار را درروزنامه های اصلاح طلبان بخوانید.یکی نیست بگوید باباجان مذهب چه اسلام عزیز باشد چه مسیحیت ، ناب وغیرناب نداردسروته یک کرباس است.گیراصلی دراین است که خردورزی را با اعتقادات فراطبیعی میانه ای نیست.
5/24/2006
دار مکافات
عجب سال کاریکاتوری شداین سالی که معلوم نیست سال سگ است یا سال پیامبراعظم.برادران نیستانی رامی
شناسم توکا شنگول تراست بیشتربه او می آمدکه چنین کاریکاتوری بکشداماچون هزاران پیراهن بیشترازمانا پاره کرده است لابد پخته تراست.ازمانا که خیلی اتوکشیده است بعید می نمود.من که تاشنیدم کاریکاتورایران برانداز(منظورم روزنامه ی ایران است) را مانانیستانی کشیده است بی اختیاریادچندماه پیش افتادم که کاریکاتورهای پیامبراسلام جنجالی درجهان به پا کرده بودوجناب ایشان درروزنامه شیخ کروبی کلی درباره کاریکاتوربهداشتی وتوهین نکردن به مقدسات سرقلم رفته بود.حالا خیاط افتاده است توی کوزه.به قول مادربزرگم خدایا فدای کرامت ات بشوم.اگرجای کاریکاتوریست های دانمارکی بودم احمدی نژادوارمندناک نامه ای می نوشتم به کاریکاتوریست اخلاق منددیروزکه سلام علیکم ورحمت الله.البته ازاین که یکی از اقوام سرکوب شده ی میهن آریایی اسلامی ازکوچک ترین فرصت برای گرفتن حق وحقوق خودنیزنمی گذردبسی خوش حالم.یاشاسن آذربایجان.امیدوارم دوستان آذری بتوانند ازمیان خودشان ستارخان وباقرخانی پیداکنندبه پایتخت میهن آریایی اسلامی قشون بکشندوتومار ملاشاهان را درهم بپیچند.خداوکیلی اگربتوانند خیلی خوب می شود.این کارامروزه روز آسان ترهم هست ولازم نیست مانند قدیم اسب زین کنند وبه سوی تهران بتازند.سوارقطارسریع السیرزنجان تهران بشونددرعرض ایکی ثانیه این جا هستند.
5/23/2006
خانه فروشی

ساختمانی که درآن می نشینیم دوواحدی چهارطبقه است وهرواحد 50 مترمربع.درواقع برای مجردها وتازه ازدواج کرده ها خوب است. ازهمین رو زوج هایی که کارخداپسندانه ی تولید مثل را انجام داده اند باید کم کم غزل خداحافظی را بخوانند وبه جای بزرگ تری بروند.درشش ماه گذشته چهارنفرازهمسایه ها خانه اشان را فروخته اندوجای شان را به مجردهای گرامی یا زوج های تازه مزدوج سپرده اند.این شتردرخانه ی ما هم خوابیده است وخانه را چندهفته ای است که به بنگاه داران گرامی سپرده ایم تا با وام وخرده پس اندازی که داریم به جای بزرگ تری برویم. حتی اگربارانک هم نیامده بودباوجوداژدری مانند بامدادک پیش از این ها باید جل و پلاس مان را جمع می کردیم به جای بزرگ تری می رفتیم.همسایه ی بغلی مان چندرروزپیش اسباب کشی کردندورفتند.سه چهارماهی طول کشید تا توانستندخانه اشان را بفروشند(بنگاهی ها بشنوند می گویند بگو آپارتمان نه خانه.)صبح که می رفتندزن همسایه آمدسراغ عیال و دعایی جلدپلاستیکی را تحویل اش داد که به قول خودش ردخورندارد.عیال بی نوا مانده بود که چه کند.چاره ای نداشت دعا را تحویل گرفت.باورتان نمی شودعیال پس از رفتن زن همسایه ودرتیررس پوزخندهای حقیرهم جرات نکرد دعا را به درون سطل آشغال بیاندازد.گذاشت اش جلوی آینه وبه من وبامدادک هم هشدارداد که مبادا دست درازی کنیم به دعا.هرروزیک دومشتری به بازدیدخانه می آمدنداما دست برقضا آن روزیک نفرهم نیامد.یعنی شب که آمدم خودعیال برایم تعریف کرد.داشتم از خنده می مردم.گفتم لابد به خاطروجودمن دراین خانه است که اوسا کریم رحمت خودرادریغ کرده است ورخ نمی نمایاند.ساعت نزدیک های نه شب بود.تااین حرف را زدم زنگ خانه به صدادرآمد.عیال گوشی آیفون را که برداشت گل از گل اش واشد.گفت مشتریه.مثل همیشه پاشدم روی شلوارکم ،گرم کن پوشیدم که مبادا اسلام به خطر بیفتد.درراکه بازکردیم مردباریک وزن کون گنده ای واردشدند.نه این که گمان کنیدچشم ناپاکی دارم نه.بامدادک باعث شد که چشمم به کون گنده ی زن مشتری بیفتد.زن بیچاره دولاشده بودوداشت بندکفش اش را بازمی کرد که بامدادک سیم حباب درست کن را گرفت بود طرف کون فوق الذکروحباب های رنگارنگ بود که می ریخت روی کون فوق الذکر.تصدیق بفرمایید که چشم ناپاکی ازمن نبود. نگاهی سرسری به درودیوارانداختندورفتند.عیال نومیدانه رفتن شان را می نگریست ، بامدادک هم گرفته بودشان زیررگبارحباب وبارانک هم توی بغل من خیره خیره نگاه شان می کرد.گفتم دعایی که خانه را نفروشد چه ارزشی دارد؟بامدادک هم دعاراگرفته بود زیررگبارحباب.هربارکه مشتری می آید وبدون پسندیدن می رودحال عیال حسابی گرفته می شود.دیگرتوجهی به حرفم نداشت.بامدادک دعارابرداشته بودهی پرت می کرد به سوی چهلچراغ خانه.سومین بارکه انداخت آن بالا گیرکرد.وردل آدمک مردعنکبوتی که چندروزپیش پرت کرده بودآن بالا.
5/22/2006
اندرحکایت تخم وارگی آفرینش

ابوی دوروزی پهلوی ما بود.هنوزنمی تواند حرف بزند.همان خدایا خدایارا راه به راه می گوید وگاهی هم که خیلی سربه سرش می گذارم الله اکبرهم می گوید.یعنی تخمی ترین وبه دردنخورترین کلمات به یادش مانده است.درحالی که بخواهد به من بگوید کولرراروشن یا خاموش کن باید کلی زوربزندوایماواشاره کند.آدم می مانددرکارخلقت این دنیا.هواداران نظریه ی طراحی هوش مندانه آفرینش می گویند حیات پیچیده تروشکوه مندترازآن است که به تصادف وتخماتیک پدیدآمده باشد("واذا خلقناکم بیظتا بیظا":آیاگمان می کنیدشماراتخمی تخمی آفریدیم؟) پس باید اوساکریمی باشدبیرون ازاین خاک دان وجهان را طراحی کرده باشد.دیگرانی هم هستندکه می گوینداگراوسا کریمی هم باشدازهنرطراحی بویی نبرده است ونمونه هایی از طراحی های تخماتیک خداوند عالم را نمونه می آورند.مثل طراحی تخماتیک چشم انسان با آن نقطه ی کوری که دارد، طراحی تخماتیک استخوان ها که به پوکی درپیری می انجامد، طراحی تخمی مغزکه به آلزایمر می رسدو زایمان تخمی زنان که ناچارندجسمی گنده را ازسوراخی بس تنگ بگذرانند واززادوولد پرندگان هم تخمی تراست.حالاکاری به این ستیزدوسویه نداریم ولی خداوکیلی اگرخوداوساکریم به دادمان نرسدچه بلایایی که به سرمان نمی آید.خدایاماراازدست خودت نجات بده.
5/21/2006
پا مریزاد

کفش میخی پوما را هنوزدارم.اگراین مرتیکه بامدادک سراغ دوومیدانی برودبه کارش می آید.بارانک بعید
است که اندازه ی پاهای اش به آن بزرگی بشود. یادم است که شورت دوومیدانی ام بنفش بودوپیراهن رکابی ام سرخ.کناردریابزرگ شده باشی زیادپیش می آید که به دویدن دل ببندی.کناردریا جان می دهدبرای دویدن.من واخوی همین که گذارمان می افتادکناردریاکارمان دویدن وپرش بود.باشاخه های توسکا مانع درست می کردیم.یادش به خیر.ولی درجایی مانند خوزستان وآن هم دریکی از روستاهای دشت عباس دل بستن به دومیدانی باید کاردشواری باشد.منظورم رضابوعذاراست که حدنصاب 32 ساله ی رضا انتظاری دردوی 400 مترراشکسته است.اگرچهارصدمتردویده باشید می دانید که رسیدن به حدنصاب 46.58 ثانیه کاردشواری است.دست برقضا رشته ی خودم هم دوی 400 متربود.بین خودمان بماند با آن که عضوتیم دوومیدانی دانشگاه بودم هیچ گاه به زیر 50 ثانیه نرسیدم.یادش به خیرهفته ای سه روزمی رفتیم امجدیه تمرین.هنوزهم یادم می آید وقتی کفش میخی می پوشیدم وروی پیست می رفتم راه رفتن ودویدن عین پروازبود.رضا انتظاری هم می آمد به شاگردهای خودش تمرین می داد.همان هنگام هم پیرمردی بوداما به اندام ورزیده وگام های فنری اش که نگاه می کردی می فهمیدی که طرف درجوانی برای خودش یلی بوده ، حتی اگرنمی شناختی اش. فرامرزروستایی فر هم می آمد.چه ماهیچه مثلثی محشری داشت بالای ران های ورزیده اش.خلاصه این که این رضا بوعذار کاری کرده است کارستان.ازما گفتن.
5/20/2006
فعلگی کتابی

رییس اداره امان اسم کارهای بدنی راگذاشته است فعلگی.خودمان هم دردانشگاه به این جورکارها می گفتیم پروژه های قدرتی.مثل هل دادن ماشین رفقا. خلاصه این که یک هفته ای درگیرکارهای فعلگی بودیم وفرصتی نبودبرای کارهای فکری ازقبیل وبلاگ نویسی. مهم ترین کارفعلگی مان هم خریدکتاب برای اداره درنمایشگاه کتاب بود.راستی راستی فعلگی بود.آن هم با آن آفتاب لامروت وسط روز.دریاکنارنرفته برنزه شدیم.سیاه سوخته بودیم سیاه سوخته ترشدیم.نه آن که فکرکنیدفعلگی کتابی تمام شده است نه خیر.فرداپس فرداباید تتمه ی پول اداره را برداریم برویم جلوی دانشگاه.خدابه خیرکناد.درلابلای خرید کتاب برای اداره برای خودم هم چندتایی کتاب خریدم.طبق روال سال های پیش فهرست شان را این جا می آورم.بلکه هم پسندانی بخواهند بخرند.

- غروب بت ها، فریدریش نیچه، داریوش آشوری، نشرآگه( نه به خاطر جناب نیچه ، به خاطر نثرزیبای آشوری)
- تن پهلوان وروان خردمند، شاهرخ مسکوب، طرح نو
- ارمغان مور، شاهرخ مسکوب، نشرنی
- کارنامه ی ناتمام، شاهرخ مسکوب
- بیگانه، آلبرکامو، امیرجلال الدین اعلم، نیلوفر(ترجمه ی آل احمدخیلی تخمی بود)
- اندیشیدن وملاحظات اخلاقی، هانا آرنت، عباس باقری، نشرنی
- زیبایی شناسی انتقادی، بنیامین، آدورنوو مارکوزه ، امیدمهرگان، طرح نو
- جهان وطنی وبخشایش، ژاک دریدا، امیرهوشنگ افتخاری راد، گام نو
- همنام، جومپا لاهیری، امیرمهدی حقیقت، نشرماهی(ازبس که عروس خاله امان تعریف کردازاین رمان)
- باکره وکولی، دی اچ لارنس، کاوه میرعباسی، لوح فکر( خیلی از لارنس خوشم می آید.حیف که کارهای اش حالا حالاها قابل ترجمه نیست به لطف ممیزی واسلام عزیز)
- چرندیات پست مدرن، آلن سوکال وژان بریکمون، عرفان ثابتی، ققنوس
- نامه های سیمین دانش وروجلال آل احمد، تدوین: مسعودجعفری، نیلوفر
- روشنفکری، بابک احمدی، نشرمرکز
- رخداد، اسلاوی ژیژک، مرادفرهادپور، امیدمهرگان ومازیاراسلامی، گام نو
- مارکس وخودکشی، مارکس، حسن مرتضوی، گام نو
- جریان های اصلی درمارکسیسم، لشک کولاکوفسکی، عباس میلانی، آگاه
- عاشقانه ترین ها، علی باباچاهی، ثالث
- ناگفته هایی پیرامون فروریزی حکومت مصدق ونقش حزب توده، ماشاالله ورقا، بازتاب نگار
- آوازعاشقانه ، جان چیور، میلادذکریا, نشرمرکز
- ازچشم فوئنتس، کارلوس فوئنتس، عبدالله کوثری، طرح نو
- سفربه آمریکا،جلال آل احمد، فردوس
- امپراتوری، آنتونیونگری ومایکل هارت، رضانجف زاده


سه تا نوارگیلکی ویک لوح فشرده(تمام گیله اوخان های شیون فومنی ) را هم خریدم.
این بودبرداشت ما ازنمایشگاه کتاب امسال.
5/09/2006
رییس سازمان تربیت بدنی
باورزشکاری که باقیافه ی زنانه وارد میادین شودبرخوردمی کنیم
بارانک: حتی اگرزن باشه؟ اشکال شرعی نداره؟
بامدادک: طبق قاون دوم ارشمیدس اگردرآب بگوزیدید وحباب برنیامد بدانید که ریده اید
5/06/2006
ملت قافیه پرداز

حسابی درکف قافیه سازی باشندگان میهن آریایی اسلامی مانده ایم.کی می گوید شعردراین مرزوبوم به لقاالله پیوسته است.نه جانم بسته بندی اش عوض شده است.الان دیگرکسی حال نداردمانند خدابیامرزحافظ شیرازی دیوان بسراید.خدابرکت بدهد به تلفن همراه و"اس ام اس".
کافی است که درفهرست تان صاحبان پسندهای گوناگون را داشته باشید چه قافیه پردازی هایی که نصیب تان نمی شود. سرهمین قضیه ی پیوستن میهن آریایی اسلامی به باشگاه آفتابه داران هسته ای باید می دیدید چه استعدادهایی که درقلمروقافیه پردازی شکوفا نشد.
نخستین قافیه پردازی رایکی از رفقای آدم خواربرایم فرستاد.پیشاپیش از اقیانوس بی کران امت درصحنه که خودم قطره ای ناچیزاز فراخنای آن هستم پوزش می خواهم:
انرژی هسته ای دکون دولت ماست هسته ی این انرژی تو کون ملت ماست
نمونه ی دوم قافیه پردازی بامحوریت آفتابه داری هسته ای را یکی از بانوان فمنیست برایم فرستاد(ایشان به قدری فمنیست هستندکه وقتی سکه قیمتش بالارفت فراخوان داده بود که فرداروزجهانی اجرای مهریه است زیراقیمت مهریه خیلی از قیمت دیه بیشترشده است ودیگرنمی توان به نرینگان آب زیرکاه اعتماد کرد).کلی جاخوردم.به راستی ازبانویی فمنیست بعیداست قافیه پردازی های مردسالارانه:
انرژی هسته ای حق مسلم مااست نمونه ی کوچکش توی شورت مردان مااست
درواقع هنرقافیه پردازی درذیل هنرواژه پردازی قرار می گیرد(خیلی فردیدی شد).به گمانم این ویژگی زبان فارسی است که بی توجه به قداست ها بازیگوشانه قافیه ساز می شود.باورتان نمی شود؟ بروید سراغ همزبانان گرامی درتاجیکستان و افغانستان.دست کمی ازخودمان ندارند.دوستی که ده روزپیش از سفربه تاجیکستان بازآمده است می گوید بایکی از کله گنده های فرهنگی بلادتاجیکان ( آکادمیسین چی چی زاده)درخیابان ایستاده گردش می کردند(یعنی داشتندگردش می کردند.دارم درازمی کشم به تاجیکی می شودایستاده درازمی کشم لابد) به گدایی برمی خورند. جناب چی چی زاده درمی آید که همه اش تقصیرگورباچف لعنت الله علیه است روزگاراستالین رحمت الله علیه این گونه نبود.چه ربطی به قافیه پردازی دارد؟ اختیاردارید متوجه ی هم قافیگی رحمت الله علیه و لعنت الله علیه نشدید؟(گورباچف نشسته است جای خلیفه ی دوم واستالین جای امام ره)
البته مشکل فقط برخاسته از فارسی بی نوانباید باشد ذهنیت فارسی زبانان نیز مشکل منداست.درمیهن آریایی اسلامی تهاجم فرهنگی وردزبان سردمداران است درحالی که درکوبا برای همین مفهوم آسیب پذیری فرهنگی
را به کارمی برند.(به نظرمن حضرات بهتراست ازرفیق فیدل پندبگیرند.کم نیست که، طرف 47 سال آزگاربرسریرقدرت بوده است یک نفس و10 رییس جمهورینگه ی دنیا را ازسرگذرانده است.تجربه ی بیشتری دارد)
5/03/2006
شوخی با هیوم
خداوکیلی دل آدم کباب می شودازتکاپوی شبانه روزی سردمداران میهن آریایی اسلامی برای اجرای عدالت. اما جسارت است اگراین ورآب(منظورم پیش از مرده شورخانه است نه میهن آریایی اسلامی) می توان به لطف رییس جمهوررجایی وارمندناک وآفتابه هسته ای ونفت روی سفره به عدالت رسیدوجود آن ورآب (منظورپس از مرده شورخانه است نه فرنگستان) دیگرضرورتی ندارد.گوربابای اوسا کریم.
امااگراین ورآب عدالتی دست نمی آیددیگرنمی توان از عدالت اوساکریم سخن فرسایی کرد.بهتراست حضرات دهان شان راببندند.البته قوزبالاقوزمی شود. اگراوساکریم این ورآب عدالت نداشته باشدآن ورآب هم عدالتی ندارد که تقدیم خلق الله کند.یعنی نه آن ورآبی هست ونه عدالت اوساکریمی.خیلی فلسفی وارمندناک شد.امیدوارم امشب خواب مرده شورخانه رانبینید.من که هروقت اسم مرده شورخانه رامی بینم یادپرنده ای می افتم که گیلک ها به آن می گویند کولکاپیس.البته کولکاپیس را هم که می بینم یاد مرده شورخانه می افتم.به گمانم هفت هشت سالم بودکه بادوستان رفته بودیم به گورستان یکی از روستا های پرشماراطراف شهرمان.ازآن روستاهای پرازدرخت وباصفا.درخت های شفابده.آقادار.گوشه ی همین گورستان بود که یکی از بچه ها کولکاپیس رادید.توی مرده شورخانه گیر افتاده بود.چون از همه بزرگ تر بودم داوطلب شدم نجاتش بدهم.رفتم روی سکوی کاشی پوشی که مرده را روی اش آب می کشند.با هزارزحمت گرفتمش چه نفس نفسی می زد.
5/02/2006
شربت شهادت آمریکایی

خوزه گوتیرز درکودکی پدرش راازدست دادودرخیابان های گواتمالا بزرگ شد.درسال 1997هرجوری بودخودش را به ایالات متحده رساند.البته دستگیرشدومدتی رادرزندان های ینگه ی دنیاگذراندتااین که مشمول رحمت اداره مهاجرت شدواززندان آزاد.اجازه دادندتا درایالات متحده بمانداما شهروندبه شمارنمی آمد.جناب گوتیرزدرسال 2002 به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست ویک سال بعد ازنخستین سربازانی بودکه درعراق شربت شهادت را نوشید.این گونه شدکه حق شهروندی ایالات متحده راهم به وی پادش دادند بلکه درآن دنیا به کارش آید.راستی راستی خنده داراست.اگربه امید زندگی بهترخودت رابه ایالات متحده برسانی مجرمی اما اگردرکشتارعراق جانت را بربادبدهی شایسته ی شهروندی ایالات متحده هستی.شرکت های چندملیتی مرزنمی شناسندوهرجا که دل شان بخواهدکسب وکارشان را علم می کننداما این قانون شامل حال کارگران نمی شود.تمام قوانین مهاجرت هم برای جلوگیری از جابجایی آزادانه ی کارگران وضع شده است.عجب دنیای تخماتیکی است.
5/01/2006
سرمایه داری دولتی قابل دفاع نیست

بسیاری از کنش گران چپ پس ازفروپاشی اتحادشوروی وحکومت های استالینی اروپای شرقی دردوره زمانی 1989 تا 1992پند نگرفته اند وهمچنان ازسرهمدلی به کشورهای کمونیستی کنونی جهان مانند چین، کره ی شمالی وکوبا می نگرند.حکومت های چپ گرای آمریکای لاتین مانندحکومت برادربسیجی هوگوچاوزدرونزوئلا وشورش های چپ گرای جهان مانند شورش مائوئیست ها درنپال هم هدف مهرورزی بسیاری از دوستان است وبدیل سرمایه داری به شمارمی آیند.می گویندهرچه نباشندضدسرمایه داری هستند.سردمداران سرمایه داری هم ازچنین نگرشی بدشان نمی آید.می گویندسرمایه داری کاستی هایی دارد اما جانشینی برای آن نیست مگرهمین کشورهای استالینی.درمیهن آریایی اسلامی هم اقتصاددانی به نام موسی غنی نژاد چنین دیدگاهی داردکه کوشش برای طبیعی جلوه دادن سرمایه داری وگریزناپذیرنمایاندن این روش بی رحمانه ی سازماندهی اقتصادشاه بیت آن است.
درحالی که رهایی وآزادی انسان حرف اصلی جنبش چپ وبرنامه ی سوسیالیسم است که حکومت های استالینی وسرمایه داری دولتی میانه ای باآن ندارندوحتی درراستای تحقق آن نیزگام برنمی دارند. این نظام ها رامترقی ترخواندن ازسرمایه داری نیزخنده داراست وریشه درتوهمی داردکه سوسیالیسم را با مالکیت دولت برصنایع همسنگ می انگارد.دراقتصادهای دولتی یا برنامه ریزی شده ، بالانشینان هستندکه برنامه می ریزندوکارگران نیزپایین نشینانی اند که باید ازدستورها پیروی کنند.سرکوب پلیسی هم که بیدادمی کند.حکومت هم که تک حزبی است وهرگونه مخالفت سازمان یافته به زندان، اردوگاه های بیگاری ومرگ می انجامد.اتحادیه های کارگری حق فعالیت ندارندواعتصاب ممنوع است.مرحوم شوروی وکوبای کنونی نمادچنین حکومتی هستند .کوبای کنونی متکی به سرکوب پلیسی وزندان های اش آکنده ازمخالفان سیاسی است وبازهم برخی ازفعالان چپ کاسترو را خودکامه ای خوش خیم می نامند که به نفع کارگران کارمی کند.آموزش وپرورش رایگان وبهداشت همگانی رایگان را نمی توان دستاویزی قراردادوحکومت کوبارا دمکراسی کارگری نامید یا برخودکامگی کاستروچشم پوشید.
شوروی وسرمایه داری دولتی چیزی نیستند جزدولت های خودکامه که کارگران را همانند نظام سرمایه داری استثمارمی کنند.نمی توان آن هارابدیلی برای سرمایه داری انگاشت.
(این روضه را برای این خواندم که دیروزیکی از پیرمردهای توده ای را دیدم.گفت تورامی بینم یاد تروتسکی می افتم.دستی به چانه ام کشیدم ببینم مباداریش بزی گذاشته ام وخودم نمی دانم.ناهمسانی های دیگربه کنار.باورتان نمی شودازرییس جمهوررجایی وارمندناک دفاع می کرد که به نفع کارگران عمل می کند!!!)


روزجهانی کارگرگرامی باد

بازگشت به بالا