7/30/2003
عزت الله سحابي:وضعيت شوراي نگهبان بايد تغييرکند.نمي خواهم بگويم همه يکدست باشنداقلا بايد درآن ها تنوع باشد
بامدادک:اگه به فکرشوراي نگهباني برو شوهر کن بيوه نموني!!
7/29/2003
سفرنامه ي بامدادک:سومين باري است که به سفرشمال مي روم.اين بارچيزهاي خيلي زيادي ياد گرفتم.برخي را اين جا مي آورم اگربه درد خورد به فرزندان تان ياد بدهيد!!!
گردو:ازواژه هايي است که درسفراين بارياد گرفتم.تا پيش ازاين گمان مي کردم که گردو همان چيزهاي خوش مزه اي است که پدرازدرون يخچال توي دهانم مي گذارداما اکنون مي دانم که براي خودش بند بساطي دارد.ازدرخت که بچنينيدش پوست سبزي دارد که زير آن پوست چوبي محکم اش قراردارد.پدربه من يادداد که چطورپوست سبزش را بايد باسنگ کند که دست سياه نشود.نمي دانيد؟زيرآب روان جويبارها!!البته جويبارهاي زيباي طبيعت نه گنداب هاي کلان شهرها!!راستي گيلک ها به گردو مي گويندآغوز.تلفظ اين ازگردو هم دشوارتراست!!
کيوي:تخم مرغي رادرنظربگيريد که رويش مخمل کشيده باشد.اگرمثل من بادست خودتان ازدرخت بچينيد به زبان آوردن اش هم آسان مي شود!!!
انگور:اين يکي راهم ازدرخت بادست خودم چيدم.به نارس اش غوره مي گويند.پدرضرب المثلي هم درباره ي غوره گفت که سخت بودازيادم رفت.
سنجاقک:گيلک ها مي گويند چي چي ناس !!!پدرنشانم داد که چگونه درکودکي سنجاقک ها را مي گرفت.همين که سنجاقک روي برگي يا ساقه اي مي نشست منتظر مي ماند تا حسابي بال هايش را به سوي زمين خم کند بعد پاورچين پاورچين به سوي اش مي رفت ودم اش را مي گرفت.همين جوري سنجاقک سياه گنده اي را برايم گرفت وازبال هاي اش به دستم داد.تندتند دم اش را وکله اش راتکان مي داد.ول اش کردم رفت به سينه ي آسمان آبي.پدرمي گويد مگس خواروپشه خوارقهاري است.کلي هم درباره ي اکولوژي پکولوژي گفت که سردرنياوردم!!سنجاقک به رنگ هاي گوناگون است.سرخ زرد آبي.يکي ازيکي زيباتر!!
انجير:اين يکي راهم ازدرخت چيدم!!هروقت مي گفتم انجير همه مي زدند زيرخنده.ازهمه بلندتربابا بزرگ مي خنديد.بابا بزرگ مي گفت به اين انجيرهاي گنده مي گويند سه پچ(سه پز)
برنج زار:باورم نمي شد که اين پلويي که هرروز مادربه زورمي چپاند توي دهانم ازاين ساقه هاي سبزباريکي است که بلندي شان تا پيشاني من بود!!يعني ۸۰ سانت!!
مورچه:من به اشان مي گويم مور.همه مي خندند. يکي نيست بهشان بگويد سعدي وشاعران ديگرهم به مورچه مي گفتند مور!!چرا به آن ها نمي خنديد.مور هاي شمال ازمورهاي تهران گنده ترند وزبل تر!!
سنگ انداختن دررودخانه:اين يکي ازهمه جالب تربود.ازروي کناره ي بلند رودخانه يکي يکي سنگ ريزه مي انداختم توي آب.قلپي صدا مي کرد!!
تمشک:گمان نکنم ازاين ميوه خوش مزه تردردنيا باشد.خودم هم چيدم ولي پدرتاوقتي که توي چشمه نشست شان نگذاشت بخورم.گيلکي بهش مي گويند والش!!توي اين تهران خراب شده گيرنمي آد!!
7/28/2003
معجون هزارجوش!!:عشق به زورمندان(رجوع شود به خيل محروماني که دررکاب خودروي سيداولاد پيغمبر ارسال شده به لقاالله وسيد اولاد پيغمبر ارسال نشده سگدو مي زنند)،بيزاري ازافراد بي دفاع وناتوان(رجوع شود به انبوه افراد طبقه متوسط که با نگاه به فرادستان آب حسرت ازلب ولوچه اشن جاري است وفرودستان را بي عرضه مي انگارند)، گرايش به تفکرقالبي(رجوع شود به انبوه دانش آموختگاني که اندازه ي الاغ هم نمي فهمند) و مردود خواندن هرگونه آرمان(رجوع شود به فن سالاراني که دلمرده ي دلمرده ازنردبان ترقي با چنگ ودندان بالا مي روند) معجون درهم جوش ميهن آريايي اسلامي است معجوني که آدم ازبوي گندش رغبت نمي کند ديگربا آن مخالفت هم کند!!!
اي والله به وبلاگ نويسان پارسي زبان:برپايه ي آماري که به تازگي انتشاريافته است تاماه ژوئن ۲۰۰۳زبان فارسي درجايگاه چهارم زبان هاي برتروبلاگ نويسي جهان قراردارد.ده زبان برتر وبلاگ نويسي جهان به همراه تعداد وبلاگ هاي مربوطه به قرار زير است:

انگليسي(۳۵۰۰۹۷)
پرتغالي(۵۴۴۹۶)
لهستاني(۴۲۶۷۷)
فارسي(۲۷۰۰۲)
فرانسوي(۱۰۳۸۱)
اسپانيايي(۹۵۰۹)
آلماني(۷۷۳۶)
ايتاليايي(۷۰۱۷)
هلندي(۳۶۸۴)
ايسلندي(۳۵۴۲)

منبع:ان آي تي ال
7/23/2003
کي گفته وقت طلا است؟:دراين عمردرازسي واندي ساله يک بارنشد جلسه اي يا همايشي به تورم بخورد که سروقت آغازشودازجلسه هاي مطالعاتي کارشناسان ساده وجلسه هاي نقد ادبي بگير تا جلسه هايي که آدم هاي کله گنده اي مانند وکيل ووزير درآن حضوردارند(آره بابا ما کم الکي نيستيم!!).درمملکت آريايي اسلامي حتي ديداردلدادگان هم مشمول همين قاعده است وکاربه جايي کشيده است که بانوان گرامي ازاين شگردبراي محک زدن ميزان شيفتگي وپاي بندي دلداده ي بيچاره استفاده مي کنند.عاشق بيچاره نيم ساعتي هم پس ازقرارسر خيابان تخت طاووس اين پا وآن پا مي کندوسرانجام پي کارش مي رود .شب زنگ مي زند به يار که عزيزم پس چرا نيامدي؟يار هم نه برمي دارد ونه مي گذارد ومي گويد«ديگران دوست پسردارندما هم دوست پسر داريم!!برو ببين عسل دوست پسرش چند ساعت واسه اش منتظر مي مونه!!»
دوستي تعريف مي کرد به سرپرستي گروهي براي گذراندن دوره اي به ژاپن رفته بودند.دراين دوره هرروز صبح با کارشناسي سرخياباني مثلا سرخيابان ميشي تانا قرارمي گذاشتند که گروه را ببردبه بازديدفلان کارخانه.درپايان دوره يارو کارشناس ژاپني ازدوست ما مي پرسد: ترا به جان مادرت بگو چطور هميشه سروقت مي آمديد ؟به گروه خون ايراني ها نمي خوره ازاين کارها بکنند!! دوست ماهم ناچارمي شود اعتراف کند که به بچه هاي گروه گفته است به جاي ساعت ۸ ساعت ۷ بيايند سرقرار!!!
خلاصه کاربه جايي کشيده است که برخي مي گويند اين«وقت - پشم پنداري!!»جزو ويژگي هاي وراثتي ايرانيان است ودگرگون بشو نيست واگرهم مدتي پنهان بماند سرانجام روزي سربرمي آورد!!مثال شان اين است که طرف به کانادا مهاجرت مي کند(خوشا به سعادت شان!!) وآن جا چنان مقررات راهنمايي رانندگي رارعايت مي کند که خودش هم حيران مي ماند اما همين که تابستان برمي گردد به ميهن آريايي اسلامي تا به بابا ننه سري بزند با ماشين اخوي چنان درخيابان هاي تهران ويراژ مي دهد که بازهم خودش حيران مي ماند!!حالا چرا اين روضه راخواندم؟!!به خاطر اين که چندروز پيش رفتم به يکي ازاين اتاق هاي گفت وگوها ي دوستانه دراينترنت به قول خودشان پلتاک!!(تلفظ انگلوساکسون يادتان نرود!!!) وداغم تازه شد.قرار بود سرساعت ايکس بحث درباره ي مبارزات صنفي کارگري آغاز شودباشرکت رفيق فلان ازسازمان فلان ودورفيق ديگر هرکدام ازسازمان هايي ديگر!!ده دقيق گذشت خبري نشد.سرپرست اتاق براي مان ترانه اي پخش کرد.بيست دقيقه گذشت وملت داشتند سر به سرهم مي گذاشتند که سرپرست گفت آقاي فلان زنگ زده اند ونمي آيند.رفيق فلان هم من نمي دانم باچه اسمي آمده اند اگرهستند خودشان رامعرفي کنند.
چهل دقيقه گذشت بازهم خبري نشد.سرانجام قرارشد يکي ازرفقا که آمده بود بحث راشروع کند تااگرخدا خواست ديگران برسند.
رفيق حاضردراتاق هم خواست شروع کند که معلوم شد ميکروفون شان خراب است وآبي ازايشان هم گرم نمي شود!!
من ديگر ديدم طاقت نياوردم بدرودي نثاراتاق کردم وبيرون آمدم!!
حالا شما بگوييد وقت-پشم پنداري درذات ايرانيان است؟
7/22/2003
امان ازدست اين راننده هاي تهران!!:چندمترجلوترنگه داشت.صندلي عقب نشستم.دراين گرماي وانفسا جلو نشستن شرط عقل نيست.کافي است که نفري دومي که کنارت مي نشيند اندکي چاق باشدتابرسي به مقصد خيس عرقي بي برو برگرد!!براي همين با آن که صندلي جلو خالي بود نشستم صندلي عقب!!اززيرچشمي نگاه کردن راننده فهميدم ازاين هايي است که دنبال گوش بکر مي گردد غافل ازاين که گوش من بيچاره پاره پوره است.قيافه ي برما مگوزيدي به خودم گرفتم که طرف هواي مخ به کارگرفتن به سرش نزند!!داشت به خير مي گذشت که ديدم چيزي زير پايم قل خورد.دست کليدي زير پايم افتاده بود.چاره اي نبود بايد به طرف مي گفتم وگفتم.چشم اش ازخوشحالي برقي زدوگفت :ببين مال کدوم بيچاره است!!پشت بندش هم گفت:اين که چيزي نيست داداش ديروزچک ۲۰۰ ميليون تومني توي ماشين جا گذاشته بودن.به جان شما پدرم دراومد تارفتم بانکشو پيدا کردم.بانک سپه بود.
خودم را کج کردم ببينم اززير آينه اش قرآن آويزان کرده يا شمشيردودم مولا!!
شاخ درآوردم!!مي دونيد چي آويزون کرده بود؟يک لاک پشت پلاستيکي ريزه ميزه!!
بد نيست يکي براي اين مرتيکه بامدادک بگيرم!!!
مصطفي تاج زاده:امروز به جاي انقلاب بايد دمکراسي صادرکنيم!!
بامدادک:ننه جون آخه چيزي داريد توي بساط که صادرکنيد؟!!خجالت هم خوب چيزيه والله!!
7/21/2003
شگفتي هاي زبان آموزي کودکان:بيهوده نيست که هنوز درباره ي چگونگي زبان آموزي کودکان ميان دانش‌مندان کشمکش هاي نظري فراواني وجوددارد.زبان آموزي کودکان چنان پيچيده است که آدم نمي داند آيا همه چيزي را درمحيط مي آموزند يا آن که ازهمان آغازتولد موتورکوچکي درمغزشان وجود دارد که رفته رفته دورمي گيرد وآب بندي مي شود(گمانم اين نظر چامسکي باشد)؟بامدادک که حسابي مرا حيران کرده است چه هنگامي که هرواژه اي رادرهوا مي قاپد وطوطي وارتکرار مي کند چه هنگامي که براساس مباني عقلي دست به تصميم گيري مي زند.يادم مي آيد يکي ازنخستين واژه هايي که ياد گرفت واژه ي «دست» بود.وقتي مي پرسيدي دستت کو؟ شروع مي کرد به دست زدن.تااين که چندي پيش داشتم پشه اي را توي هوا مي کشتم وچندين بارمجبور شدم کف دست ها را به هم بکوبم(معلوم نيست دراين وانفساي گرما پشه ازکجا آمده است!!).ديدم اين بشر هم چهارچشمي دارد مرامي پايد!!گفتم: دارم پشه مي کشم!!
بعد هم گفتم: پشه بکش پشه بکش!!شروع کرد به کف زدن.تعجب نکردم چون مي دانستم که چه طوطي قهاري است.اما مانده بودم که اگربپرسم دست ات کو؟ چه واکنشي نشان مي دهد!!دربرابر تداخل ايجاد شده سردرگم نمي شود؟پرسيدم دست ات کو؟
درنگي کرد وبعد کف هردودست اش را به سويم گرفت!!راستي راستي جل الخالق!!!
7/20/2003
زندگی نامه ی حسن ضیاء ظريفی:به تازگی نشرامین دژ کتاب زندگی نامه ی حسن ضیاء ظريفی(1318-1354) را به قلم برادرش دکترابوالحسن ضیاء ظريفی منتشر کرده است.نويسنده دراین کتاب به زندگی برادری پرداخته است که 15 سالی ازخودش کوچک تر است وبا الگوگرفتن ازنويسنده پا به میدان پرخطر سیاست گذاشت.نويسنده نیزبه نوعی تلخ کام است وتااندازه ای وجدان درد داردازاين که برادررا به چنین راهی کشانده است،راهی که درنهایت به جان باختن می انجامد.نويسنده درپیش درآمد ،انتشارکتاب راادای احترام به برادرکوچکی می خواند که اسطوره ی مقاومت بود،برادری که عظمت وبزرگی اش رامی ستایدودربرابرش سرتعظیم فرود می آورد.
آنان که باجنبش چپ ایران آشنایی دارند بی گمان نام ظريفی نام ،جزنی را به یادشان می آوردزيرا گروه ظريفی- جزنی بود که درپيوند با گروه پويان-احمدزاده جنبش چريکی چپ رادرايران بنیان گذاشت ودرنهايت نيز ظريفی همراه جزنی درتپه های اوين وباچشمان بسته باگلوله ی دژخیمان پهلوی ازپا درآمد.روندزندگی ظريفی نیز مانند تمامی کسانی که به مشی چريکی رسیدندروندی آشنا است:آشنایی با مارکسیسم ازطريق حزب توده درجوان سالی(حسن درسال 1332 درکلاس اول متوسطه به عضويت سازمان جوانان حزب توده ی ايران درآمد)،سرخوردگی ازبی عملی حزب توده در28 مرداد1332(حسن ازروحیه ی اپورتونيستی،فقدان جسارت انقلابی،ضعف سیاسی،تردید وتذبذب رهبری حزب توده سخن می گويد) و دست بردن به اسلحه براثرنومیدی ازکارسازی هرگونه فعالیت سیاسی متعارف(حسن می گويدشیوه ی قهرآميزدرشرايط کنونی جامعه ی ايرانی که همه ی راه های مسالمت آميز مبارزه بسته است تنها راه وصحيح ترين راه ممکن است).
بخشی ازکتاب که ازسایرکتاب ها مانند شورشیان آرمان خواه،اسناد ساواک ،خاطرات عمويی وصفرخان وغيره برگرفته شده است تازگی ندارد.اما خاطراتی که نويسنده ازبرادر می گويد ونامه های حسن جالب اند.یکی ازنامه های حسن نامه ای است که درزندان نوشته است به برادرش داده است ومدت ها نزد اوبودو دراین نامه ساواکی بودن عباس شهرياری رابرملا می کند.
دربخش پايانی کتاب هم دونوشته ازحسن آمده است.یکی به نام "چه می گفتم" که به نوعی تحلیل ضرورت مبارزه ی مسلحانه است وديگری "حزب توده وکودتای 28 مرداد" است که ازنامش پيدا است درباره ی چيست.عکس هایی هم درپايان کتاب آمده است.
گرچه باشرايط کنونی میهن آريايی اسلامی می توان دريافت که دست نويسنده تاچه اندازه بسته بوده است اما اگرحسن برادرمن بود وقراربود کتابی درادای دین به اوبنويسم بسیاربيش ازاين مايه می گذاشتم!!!
فرازهایی ازدفاعیات ظريفی دردادگاه:
من به عنوان یک ایرانی ويک روشنفکرایرانی به خود حق می دهم وخودراموظف می دانم که باعلاقه مندی ودل سوزی وبااحساس مسئوليت عميق نسبت به سرنوشت ملتم ونسبت به حیات سیاسی اجتماعی ميهنم رفتارکنم ودراين رده تمام ملاحظات ومنافع حقيرشخصی را کنارگذاشته ام زيرامی کوشم شايسته آن باشم که ملتم مرافرزند وفاداروخدمت گزارخودبداند.هميشه اعتقادم اين بوده وهست که سعادت وتعالی ملت ايران فقط موقعی تامين می شودکه اصول آزادی ودمکراسی برزندگی سیاسی واجتماعی ما حاکم باشد.هميشه اعتقادم اين بوده وهست که باید درجامعه ،آزادی فردی واجتماعی برای آحاد ملت ايران تامين گردد.زيرافقط دريک جامعه آزاد است که مردم باسرفرازی مسئوليت خويش رادرک کرده ونيروهای سازنده ی خودرادرجهت ترقی وتکامل جامعه به حرکت درخواهند آورد.........اکنون بيش هرزمان ديگری قلبم سرشارازمحبت وعاطفه ی نیرومندی است که مرا به همه ی مردان وزنان هموطنم که دراين سرزمين پهناورپراکنده اند پيوند می دهد.من اگرچه دیوارها وسال ها بین من واين مردم فاصله می اندازدمتاسفم ولی سرفرازم که به خاطرعشق به این مردم زحمتکش ونجیب وبه خاطرنگرانی عمیق برای آينده وسرنوشت آن ها است که اين دوری به من تحمیل می شود......ملت ایران قاضی سخت گیری است.هرگزشمارانخواهدبخشیداگرباسال های زندگی فرزندانش بازی کنید.ولی به هرحال اکنون این شما آقايان واين سال های زندگی مان"


درپس این همه سال چرخ هنوزبرهمان مدارمی گردد،چه آشنا است این سخنان حقوق دانی فرانسوی درباره دادگاه ظریفی:
"سرتيپ فرسیو درباره ی معنی جنايت يا جرم سياسی بحث نمودوادعاکرد که جرم سیاسی هيچ تعريفی ندارد ونمی توان گفت جرم سياسی چه می باشد.درتمام نقاط کشورزندانيانی هستند ولی زندانی سیاسی وجودندارد ،درهرحال دانشجوی زندانی وجود نداردو....."
رافت اسلامی چه ها که نمی کند!!!:"مدتی حسن با آقایان( محمدجواد)حجتی (کرمانی) و(اصغر)قريشی هم اتاق بودوبعدگويابه دلیل این که آقایان مذهبی وعضوگروه ملل اسلامی بودندازاين که بايک چريک هم اتاق باشندناراحت بودند،اقدامی به عمل آوردندکه حسن رااززندان سیاسی به دارالتادیب بفرستند"

"واقعیت این است که دربخش زندانيان سیاسی حجت الاسلام محمدجوادحجتی کرمانی (ازاعضای شبکه ی جمعیت موتلفه ی اسلامی ورييس فعلی دفترهماهنگی آیت الله خامنه ای) روزگاررابر حسن ضیاء ظريفی سیاه کرده بود.باید بگویم که ضیاءظریفی ،انسانی فرهيخته وبافرهنگ بود،دربرخوردهای عمومی اش بسیارمردمی بود.همین رفتارومنش اورامحبوب وموردعلاقه ی همه ی زندانیان(چه مذهبی وچه مارکسیست)کرده بود.اين محبوبيت ،باعث کينه وحسادت حجتی کرمانی شده بود.کرمانی بودن حجتی وآشنايی اوبا زندانيان وزندانبانان باعث شده بودکه اوبرای خودش حق آب وگل قائل شود.بنابراين اوباآزارها واذيت های غیرسیاسی وحتی غيرانسانی کوشيد تاازحضور ضیاء ظريفی دربندسیاسی خلاص شود"(به نقل از علی میرفطروسهم زندان حسن درکرمان)
ظريفی و مقاومت:"دريکی ازروزهای شهريور53 دراتاق بازجويي حسن ضياء ظريفی راديدم .تهرانی شکنجه گرمعروف بااوصحبت می کردوازاومی خواست که روابط خودرادرموردلرستان بنويسد.حسن درحالی که جای پاهای خونین اش برزمین نقش بسته بودمی گفت چیزی به یادندارم،این قضیه مربوط به هفت سال پيش است وهرچه می دانستم به بازجوی قبلی گفتم"(به نقل از صابر-پ یکی ازهم بند های حسن)

ای والله به مرکزبررسی اسنادتاريخی!!!:
درجواب این نامه حسن نامه ی مفصلی به من نوشت که این نامه به طورگزينشی درکتاب "چپ درایران - به روايت اسنادساواک"(مربوط به چريک های فدايی خلق) به وسیله ی مرکزبررسی اسنادتاريخی منتشرشد.








7/19/2003
« اگر زودتر نرسي!»

وقتي سبد سيب را
توي حوض
خالي مي کردم
نامه ات رسيد،
چادرازسرم افتاد
پستچي عاشقم شد.
بابا مي گويد:
آدم باجوهري است
نان را
اگرشده
اززيرسنگ هم درمي آورد
وتونوشته اي:
«فقط دو ترم ديگر...........»
مي خواهم بگويم:
«اگرزودترنرسي
اين آخرين نامه است»


بهمن مرادي
ازمجموعه ي «وسط شعرمن نخواب»
رييس کمسيون حقوق بشراسلامي:دربسياري ازدستگاه هاي موردانتقاد ماازحيث عدم رعايت حقوق بشر،باسعه ي صدربرخوردنمي کنند وگاه درصدد ضربه زدن هستند.درنهايت مجبورمي شويم آن ها راازمردم بترسانيم....بسياري ازاطلاعات ماازموارد نقض حقوق بشردربرخي دستگاه ها اززيرمجموعه هاي خودشان به دست کميسيون مي رسد.روزي نيست که کم ترازده مورد مهم سياسي نقض حقوق بشرنداشته باشيم.
بامدادک:مگه مردم لولو خورخوره اند؟!!
دادستان کل کشور:امروزنعمت حکومت دردستان روحانيت است وبه همين خاطرمورد حسادت افراد معاند داخلي وخارجي قرارگرفته است!!
بامدادک:کوفت تون بشه اين نعمت!!
7/16/2003
اي والله به اين تاخير فاز!!:دايي ها راديده ايد که با خواهرزاده ي کوچک شان به گردش مي روند،براي اش بستني مي خرند،به شهربازي مي برندش ودراين ميان هم خودشان سيگاري دود مي کنند وبه خواهرزاده ي گرامي هم مي سپارند«رفتيم خونه مبادا بگي من سيگارکشيدما!!»؟ خواهرزاده هم تا پاي اش به خانه مي رسد مي گويد«دايي جون سيگار نکشيد!!»
حالا حکايت دفترمقام معظم رهبري است که دست دستي آبروي نداشته رابه باد مي دهدودرپس اين همه سال تازه اطاعيه مي دهدو اختصاص درصدي ازقيمت تعيين شده
خودرو به خودشان را شايعه ي کذب مي خواند!!ماشالله به اين واکنش سريع!!
شيعه هم شيعه هاي قديم!!!:ديروزخبرگزاري هاي جهان مشخصات ۲۵ عضوشوراي انتقال عراق رااعلام کردند:
۱۳ نفرشيعه
۵ نفرسني عرب
۵ کرد
۱ مسيحي
۱ترکمن

براي من مشخصات يکي از۱۳ عضوشيعه جالب بود:

حميد مجيد موسي،۶۲ ساله،اقتصاددان ودبيرکل حزب کمونيست عراق
7/15/2003
همه باهم برابرندولي بعضي ها برابرترند(جورج اورول)
يکي ازديگرويژگي هاي شاخص رژيم حاکم برايران درکنارديگر ويژه گي هاي اش ايجاد زمينه ي گسترش انواع بيماري هاي رواني بربسترمناسبات اقتصادي جامعه است.
فرصتي پيش آمد تا ازيکي ازبيمارستان هاي رواني شهراصفهان،درسفري که داشتم ديدن کنم.نام طاغوتي بيمارستان را که خورشيد بودبه نام ياقوتي نوروعلي اصغر تبديل کرده بودند.به گفته ي يکي ازمسئولين،بيمارستان خورشيديکي ازبهترين بيمارستان هاي رواني ايران محسوب مي شود.
اولين چيزي که نظرم راجلب کرد،قابي بود که درآن منشور«حقوق بيمار» رانوشته بودند.رزيدنت همراهم مي گفت اين منشورمصوب دهه ي ۴۰ ميلادي است.بند ۵ منشوربه اين نکته تاکيد داشت که:
بيمارحق دارددرصورت تمايل شخصي وعدم تهديدسلامتي آحادجامعه طبق موازين قانوني ورضايت شخصي ازخاتمه درمان انصراف دهد ويا به ديگرمراکزدرماني مراجعه نمايد.
درست زيرهمان قاب بخش‌نامه اي بامضمون زير به ديوارچسبانده بودند:
به نام خدا
ازآن جايي که آماده کردن بيماران مبتلا به بيماري هاي رواني جهت درمان نيازبه زمان نسبتا زيادي داردوباتوجه به کمبودتخت هاي اورژانس وتراکم بيماران ،درمان هاي نيمه کاره وناقص باعث اتلاف وقت وانرژي مي شودومراجعين را بامشکلات بيشتري مواجه مي سازدلذاازبستري مجدد بيماراني که بارضايت شخصي ترخيص شده انددراين اورژانس معذوريم ودرصورت نيازبه بيمارستان هاي ديگر ارجاع خواهند شد.


قابل ذکراست که درحال حاضر۳بيمارستان رواني ديگردراصفهان فعال اند.شهيد مدرس که مربوط به بيماران صعب العلاج است.الزهرا که بخش روان‌پزشکي کودکان دارد وآخري فارابي که اسم اين بيمارستان مورابربدن بيماران ازترس سيخ مي کند.بخش‌نامه ي فوق که درواقع نقض منشورحقوق بيماران است سخن جورج اورول را تداعي مي کند که با اضافه کردن يک جمله ،منشوراصلي را نقض مي نمايد.
بدنيست به بخش‌نامه ي ديگري که درکناربخش‌نامه ي مورد نظر نصب شده بودتوجه کنيد:

دانشگاه علوم پزشکي اصفهان
رزيدنت محترم روان‌پزشکي،
احتراما نظر به اين که:
۱)مرکزپزشکي فارابي والزهرا(س)آماده ي پذيرش بيماران روان‌پزشکي هستند وتخت خالي دارند.
۲)بستري بيمارخارج ازظرفيت وروي زمين مشکل زا مي باشدلذادرصورت وجودتخت خالي درمراکز فوق بيماران مازاد به آن مرکزاعزام گردند.
دکترغلامعلي اسداللهي
متخصص روان‌پزشکي
ن- پ ۱۸۸۲

دربند اول آقاي دکترمي فرماينددومرکزپزشکي اشاره شده تخت خالي دارند ودربنددوم بايد وجود تخت خالي را استعلام کرد!!

پ.ن:اين مطلب را دوست گرامي ج.حمزاوي برايم فرستاد

7/14/2003
حجت الاسلام والمسلمين فاضل ميبدي: تفکراسلامي وشيعي قرن ها درعرصه ي زندگي واجتماع غايب بوده وبه همين اندازه ازترقي وپيشرفت بازمانده است.اين گونه است که حرفي نو نداريم...ازبين نهادهاي مدني ، نهادقوه ي قضاييه تنها جايي بودکه فقه مي توانست خودي نشان دهد که درآن جا هم به اين نتيجه رسيده شد که نمي توان طبق قوانين ۵۰۰ سال قبل عمل کردوبراساس نياززمانه جلونرفت.

بامدادک:قربون آدم چيزفهم!!!
زهراتابشيان(نويسنده ومترجم):کتاب ديگرم هنوزمجوزچاپ نگرفته است .درمورد شخصيتي ايراد گرفته اند که جزواقشارخاص جامعه است ورياکاراست.دستورحذف سي صفحه ازرمان رادادندکه منطقي نيست.درتمام طول تاريخ هرکسي درهرلباسي مي تواند رياکارباشد.بااين منطق بسياري ازاشعارحافظ ومولانا رابايد ازديوان شان حذف کرد.

بامدادک : زبونم لال زبونم لال مي خواي بگي آخوندا هم رياکاري بلدند؟يهو برو عکس خدارو پاره کن ديگه!!
ابراهيم يزدي:رژيم گذشته براي درست کردن حزب مخالف هزينه هاي زيادي مي کرد اما نمي توانست،چون خودش مي خواست حزب مخالف درست کندنه اين که قدرمخالف واقعي را بداند.به همين دليل موفق نشدوشکست خورد.جمهوري اسلامي ايران اين نعمت را دارد زيراکساني هستند که درعين حال که مسلمان،متعهد وملي هستند وخودشان بخشي ازانقلاب بوده اند با سياست ها وعملکردهاي حاکمان مخالف اند.

بامدادک:داش ابرام يعني مي خواي بگي کون لق نامسلمونا،نامتعهدها وغيرمليون؟!!خدا کنه ازاين سفره ي مرتضي علي سهمي هم به شما برسه!!
7/13/2003
خداراخوش مي آيد؟!!:خبرگزاري سي ان ان(همون که ايراني تباربودن سرگزارشگر ش باعث شد غده ملي گرايي خيلي ها شرشر ترشح کند؟) چندي پيش گزارش داداز۱۰۰ نماينده ي مجلس سناي امريکا ۴۰ نماينده ميليونرند.اي والله!!دراين ۴۰ نفرهم جمهوري خواهان ۲۲ به ۱۸ ازدمکرات ها جلو هستند.بازهم اي والله!!البته دمکرات ها يک جورديگرخوش به حال شان است!! ۵ نفر اول ازاين ۴۰ نماينده ،دمکرات تشريف دارند!!اين ها راآدم مي شنود دلش براي نمايندگان مجمع تشخيص مصلحت نظام ميهن آريايي اسلامي کباب مي شود.علاوه براين که حق ندارند ازنام واقعي شان استفاده کنند که همان مجلس سنا باشد درآمدچنداني هم ندارند.وقتي رييس شان هنوز ازراه شخم زدن زمين اش دردهات رفسنجان امرارمعاش مي کندمعلوم است که وضع بقيه ي اعضا چه گونه است!!تازه اين ملت بي چشم ورو هم مي آيند اسم واجبي را مي گذارند داروي مصلحت نظام!!خداراخوش مي آيد؟!!!
رييس جمهور:من به عنوان بخشي ازحاکميت ونيزيک شهروندمي گويم بياييد انتخابات آينده ي مجلس راتبديل به يک حماسه کنيم.
بامدادک:دوقران بده آش به همين خيال باش!!
7/12/2003
رييس سازمان تبليغات اسلامي: براي امرتبليغ به ۲۰ هزارنفرروحاني ديگر نيازداريم.
بامدادک: ۲۰ هزارکه ۲۰هزاره شونصد هزارديگه هم بيارين فايده نداره!!به همون حضرت عباستون قسم!!!
دوقلوهاي همسايه!!:هديه دادن به بچه هاي دوقلوي همسايه رادرسال‌گرد تولدشان هيچ گاه فراموش نمي کنيم ازبامدادک بزرگ ترند اما هروقت که مي آيند به خانه امان اين مرتيکه ي خسيس نمي گذارد به اسباب بازي ها وکتاب هاي اش دست بزنند ويک تنه اشک شان را درمي آورد.مادرشان اهل بروجرد است وزني بسيارساده.شهرستاني شهرستاني !!ديپلم گرفته نگرفته شوهرکرده است وتابه خودش بيايدسرازتهران درآورده است.هروقت که مرا در راه پله مي بيند ازخجالت سرخ مي شود.باآن که من فقط سربه زير سلامي مي کنم ،دستي به سربچه ها مي کشم و رد مي شوم.مي دانم که خيلي خجالتي است.هرسال که هديه ي بچه ها را مي دهيم متعجب نگاه مان مي کند.ازاين که يادمان مانده است تعجب مي کند.مگرمي شود دراين زندگي آکنده ازگرفتاري که آدم روزتولد همسرش راهم ازياد مي بردروزتولد بچه هاي همسايه را هيچ گاه ازياد نبرد!!جل الخالق!!
هيچ گاه به ذهنش خطورنمي کند که روزتولد بچه هاي اش روزخاصي است.هيجده ي تير!!هيجده ي تير همان سال!!
7/09/2003
همايش داري نگو نه!!:درميهن آريايي اسلامي پژوهش اهميت فراواني دارد يعني درواقع پژوهش گري شغل انبيا است(سه شد!! اون که معلمي بود نه پژوهش گري!!) براي همين است که بودجه ي هنگفتي هم صرف اين کارمي شود(دوصدم درصد کل بودجه ي کشور!!!) و مثل موروملخ گروه هاي مطالعاتي وپژوهشي ريخته دراين مملکت مادرمرده!!اين حقيرسراپاتقصير هم چهارپنج سالي مي شود که عضويکي ازاين گروه هاي پژوهشي هستم.رييس گروه ازاين محقق هاي جاسنگين است که روي هم رفته آدم بدي نيست وباسواد است.هفته اي يک روزدوساعتي دورهم جمع مي شويم.
آخرين جلسه چهارشنبه ي هفته ي پيش بود.درپايان جلسه رييس به من ودوست سال ديده ام گفت بمانيم که کارمان دارد.پيش خودم گفتم لابد مي خواهد پروژه اي را به من ودوستم بسپارد که بارها اين کاررا کرده بود.همه که رفتندآمد سراغ مان.بي مقدمه گفت شنيدم شما دونفرهفته ي بعد درهمايشي بايد شرکت کنيد ونمي توانيدبه جلسه ي گروه بياييد.من ودوستم هاج وواج به هم نگاه کرديم ومن گفتم :نه !!چه همايشي؟؟
گفت:بابا همايش داريدمن مي دانم!!
وقتي ديد دوزاري مان نمي افتد گفت:بابا هفته ي بعد جلسه مون مي افته ۱۸ تير.
تازه منظورش رافهميدم.محل جلسه ي ماچسبيده به کوي دانشگاه است يعني درهمسايگي لانه ي زنبور!!رييس مي خواست به زبان بي زباني بفهماند که هفته بعد جلسه بي جلسه!!
بيرون که آمديم دوست سال ديده ام بيشتردوزاريم راجاانداخت.ديگرمي دانستم چرارييس مدتي است باماشين هونداي قيمتي اش نمي آيدوبعدازناهارباماپياده گزمي کند خيابان ها را!!آدم خوبي است!!
7/07/2003
وبلاگ نويسي به يک دردي خورد!!!:دولت ميهن آريايي اسلامي نمي دانم خواب نما شده يا لحاف ازروي کونش کناررفته!!به هرحال بخش نامه اي صادرکرده است که هرچه سريع تربايد دولت الکترونيکي(به قول فرنگي ها اي-گاورمنت) ايجاد شود وديگربه هيچ وجه کارمندان دولت نبايد ازکاغذ پاغذ درمکاتبات وگزارش نويسي استفاده کنند.نخستين گام هم گذراندن کلاس واژه پرداز«ورد» است.اين جوري شد که ماراسرپيري فرستادند سرکلاس ماشين نويسي وهرچه هم گفتيم بابا ازماگذشته بچه امان دارديک سال ونيم اش مي شود به خرج کسي نرفت که نرفت!!نخستين چيزي که دراين دوره فهميدم اين بودکه زگهواره تاگوردانش بجوي حرف مزخرفي است(دست کم درقلمرو آموزش رسمي که کلاسي باشد ومشقي وازاين حرف ها) انگارهرکي تاسن بيست تا سي سالگي هرکاري کرد کرد!!وگرنه سرپيري معرکه گيري به راستي توان فرسا است!!
دومين نکته اي که دريافتم اين بودکه بابا اين وبلاگ نويسي به هيچ دردنخورد به درددولت الکترونيکي مي خورد!!به جان شما نباشد به جان خودم درکلاس مان دست من درکارباصفحه کليد ازهمه تندتربود!!يعني مي شودگفت شاگرد اول بودم.تا کسي غرمي زد که مگرما ماشين نويس هستيم تند تند کارکنيم ؟استاد مرانشان مي داد ومي گفت ازفلاني ياد بگيريد!!ديگرنگفتم که اين همه راازدولتي سر وبلاگ نويسي دارم!!(بين خودمان بماندسرعت من هم تعريفي نداد!!آن هايي که درامام زاده اينترنت بامن گپ مجازي زده اند مي دانندولي به هرحال يک چشم درشهرکوران پادشاه است!!)
وزيردادگستري عربستان:مابراي اجراي احکام شريعت درهمه ي ابعاد اصرارداريم.مامعتقديم که هيچ کشوري نمي تواند درهاي ارتباطي خودرابرروي جهان ببندد وازمقتضيات زمان خودرادورنگه دارد.
بامدادک:ببم جان پايه وپيرو حرفت که باهم نمي خواند!!!
7/05/2003
جهاني سازي : اين جهاني شدن و جهاني سازي يا به گفته ي فرنگي ها گلوباليزاسيون هم ازآن پديده هاي عجيب وغريب است که به همه مراد مي دهد!!ضد چپ ها آن رانشانه پيروزي نهايي سرمايه داري وبازار آزاد مي خوانند وچپ ها نيزآن را واپسين گام هاي سرمايه داري به سوي پرتگاه نابودي!!!کدام درست مي گويند؟
ازنگاه چپ اين فرآيند تازگي ندارد ونخستين بارباجهان گسترشدن تجارت دردوران مستعمره سازي آغازشد وسپس طي جنگ هاي جهاني به صورت جهان گسترشدن سرمايه ي مالي تداوم يافت.اکنون با جهان گسترشدن ابزارتوليد مواجهيم.درواقع اکنون شرايط عيني بيش ازهرزمان ديگري براي تحقق سوسياليسم فراهم است(به لطف همين پديده ي جهاني شدن!!!) وفقط شرايط ذهني فراهم نيست که همان آگاهي کارگران وزحمتکشان باشد.سرمايه بين المللي درجست وجوي ارزان ترين نيروي کار، منابع و تعرفه هاي مالياتي به سراسر کره ي زمين هجوم آورده است.اما همين هجوم است که سرانجام باعث مي شودکارگران سراسرجهان دريابنددشمن مشترکي دارندوتوسل به ملي گرايي يعني درجازدن درکوچه اي بن بست.همين ماه پيش بود که کارگران اتريش ، فرانسه وآلمان دربرابر فشارمشترکي (به حداقل رساندن امکانات تامين اجتماعي) ايستادگي کردند.دورنيست هنگامي که کارگران تمامي کشورها به گونه اي همزمان دربرابرچنين فشارهايي به پا خيزند.شبح سوسياليسم اينک برفرازجهان جولان مي دهد

هيولاي تهران:گاهي که درخيابان هاي تهران گام برمي دارم يا درون اتوبوس وتاکسي عرق مي ريزم گمان مي کنم اين زباله دان جغرافيا وتاريخ به راستي هيولايي است که همه ي مارافروبرده است!!
چندشب پيش بازهم اين هيولا خودش رابه رخ کشيد. چندخانواده ازقوم وخويشان راشب دعوت کرده بوديم بيايند شام درسراي ۵۰ متري ما ميل کنند!!کارزوجه است که مي گويد هميشه مي رويم خانه ي مردم شام وناهارمي خوريم وبعدپس نمي دهيم!!(بماند که آن اين ور و آن وررفتن هم کارخودش است نه من بيچاره که اصلاحوصله شام وناهاربازي راندارم !!)باآن که هردوخانواده ي مهمان ماشين مند بودندبازهم ديررسيدند.هريک درراه بندان يکي ازروده هاي هيولا گيرکرده بودند.رسيده نرسيده بدوبيراه بودکه نثارزمين وزمان مي کردند.من که پايان داستان رافوت آبم ومي دانم درنهايت کاربه کرباسچي وطرح هاي خيابان بندي زمان مرحوم اعلي حضرت مي کشد هرچند گاهي چيزي مي پرانم که زودتربه زمان اعلي حضرت پدرتاج داربرسيم!!
اما خودمانيم خوب که فکرمي کنم مي بينم انگارسخن گفتن ازهستاري به نام ايران چيزي جزکشک بافي نيست(بااجازه ي مليون گرامي!!ازمذهبي گرفته تالاييک!!) دست کم دراين خراب شده چيزي جزدولت شهرتهران وجود نداردکه برچند دولت شهرديگرمانند اصفهان وشيرازوغيره سيطره دارد.
7/02/2003
شرم برسرمايه داري جهاني:کارشناسان بهداشت مي گويند شش ميليون کودکي راهرسال براثربيماري هاي پيش گيري پذيردرکشورهاي فقيرجان مي سپارند مي توان نجات داد به شرطي که بتوان امکانات درماني وبهداشتي به آن ها ارائه کرد.پنجاه درصد اين مرگ وميردرشش کشورچين ،نيجريه،پاکستان،هندوستان،کنگو واتيوپي رخ مي دهدوبراثربيماري هايي مانند اسهال،ذات الريه ،ايدز،سو ءتغذيه ومالاريا که همگي پيش گيري پذيرنديادرمان پذير.بااندکي دل سوزي وپول بااتکا به دانسته هاي کنوني بشر مي توان جان شش ميليون کودک رادرهرسال نجات داد.يعني بحث برسرفقدان دانش فني نيست.سازمان ملل،دولت ها،سازمان ها ودانشمندان به سلامت ونجات کودکان توجهي ندارندوهمگي ازلحاظ اخلاقي مقصرند.
با اقداماتي ساده مانند آبله کوبي،بهکردسامانه هاي آب وفاضلاب وارائه ي موادغذايي به کشورهاي فقيربه آساني مي توان ازاين فاجعه جلوگيري کرد.براي چنين کاري تاسال ۲۰۰۷بايدسالي ۷.۵ميليارددلارخرج کرد.پول زيادي نيست!!ازپولي که درکشورهاي ثروتمندهرسال صرف غذاي حيوانات خانگي مي شودکم تراست!!

نابرابري جنسي درقلمرو مجازي:مادينگان مجازي نيزمانند همتايان واقعي شان دچارتبعيض جنسي اند.تبعيض جنسي رايانه اي بابررسي بازي اينترنتي اورکوئست برملا شد!!اين بازي اينترنتي به گونه اي است که هزاران نفرمي توانندشخصيتي رابرگزينندوبه طور همزمان به بازي بپردازند.اين شخصيت انتخابي رامي توان ازدودسته ي نر يا ماده وازميان موجودات خيالي مانند غول واجنه برگزيد .هنگامي که بازيگرمجازي درست وحسابي ورزيده شد مي توان آن را ازطريق حراجي اينترنتي اي بي(eBay) جرينگي فروخت وپول نقدگرفت.حالااقتصاددان شيرپاک خورده اي آمده است ارزش اين شخصيت ها رابررسي کرده است ودريافته است که درشرايط برابرارزش مادينگان ۱۰درصد کم ترازنرينگان است!!يعني همان اختلاف درآمدزن ومرددرجهان واقعي درقلمرومجازي نيزبازتاب يافته است.اکنون اين بازي به شغل نان وآب داري براي بسياري ازخوره هاي اينترنت تبديل شده است.به طوري که اگر اورکوئست کشوري مي بودتوليدناخالص ملي سرانه ي هربازيگر۲۲۶۶دلارمي شدواين کشورهفتادوهفتمين کشورجهان مي شد(يک پله پايين ترازروسيه!!)

واژگان بامدادک:ديروز داشتم براي خاله زاده ام ازواژه هايي که بامدادک يادگرفته مي گفتم به سرم زدفهرستي ازآن ها تهيه کنم!!نتيجه اش اين شد:
بيرون(هنگامي درون تخت اش ازخواب بيدارشده ومي خواهد هرچه زودتربه عرصه ي اتاق بازگردد وجولان ازسربگيرد!!)
داغ(اين واژه رانخستين بارکه دست به بخاري گازي زد يادگرفت.جزونخستين آموخته هاي اش بايد باشد.هروقت که اسباب بازي هاي باتري دارش راچنان به کارمي گيرد که باتري شان داغ مي شودباتري راکه مي دهيم به دست اش مي گويد داغ داغ داغ!!)
جوجو(بيشترخطاب به ياکريم هايي که درون کوچه وپشت طاقي پنجره پرسه مي زنند)
پيشي(ازآن گربه بازهاي درجه يک است.گاهي هم واژه ي ميو را به کارمي برد)
چرخ(کافي است کنارماشيني ببريدش فوري خودش رابه يکي ازچرخ ها مي رساندواللهي به اميدتو!!چرخ چرخ چرخ چرخ!!!)
تو(مخفف موتور وخطاب به موتورسوارهاي تهران که مانند برق ازبغل گوش آدم ردمي شوند)
سجاد(پسرهمسايه.اين راکه مي گويديادجوجه خروس هايي مي افتم که تازه خواندن آموخته اند!!)
برق(اين رابه لهجه ي يزدي ودربرابرهرچيزي که نورداشته باشدمي گويد)
ماه(درشب هاي کم يابي که درآسمان تهران مي توان ماه راديددست به سوي اش درازمي کند ومانند مسلسل شروع مي کند به ماه گفتن)
آببا(يعني آب.وقتي تشنه باشدمي رودسراغ اين واژه)
يخ(هندوانه راکه کناربگذاريم هيچ چيزرابه اندازه يخ ويخ بازي دوست ندارد!!)
بيا-دفش(کفش)-باد(کولر)-دست-پا-پارک-چايي-باباجون-مامان!!

رستم داشت مي دويد:گمان نکنم ازاين وزير ارشاد وزيري دوزاري تر دردولت سيدخندان داشته باشيم.ماست ماست!!بابا آدم چس مثقال بخارهم داشته باشد بدنيست!!اين همه روزنامه رابستند ، اين همه نويسنده رابه اماکن و پماکن احضارکردند ازسنگ صدابلندشدازجناب ايشان بلندنشد که نشد.درميهن آريايي اسلامي پادرکفش وزيرجماعت کردن فرجام خوشي ندارد وآن هايي که پادرکفش پايين ترها ي اش هم کردند چپق شان چاق شددرست وحسابي!!هرکسي که دراين سرزمين گل وبلبل هنر ظريف «آسه برو آسه بيا که گربه شاخ ات نزنه »را آموخته باشد اين ها رامي داندولي به راستي خواندن برخي چيزهاآمپرآدم را بالا مي برد !!آمپرشما بالا نمي رود؟!!اميدوارم!!آزمايش کنيد:
وزيرارشادجناب آقاي مسجدجامعي(ترو خدا اسمو!!) طي اظهارات گهرباري چشم بسته غيب گفتندوفرمودند:باتوجه به ثبت لقب «سيد» به صورت رسمي درشناسنامه ي افراد ، اين لقب ازنظرحقوقي جزيي ازنام محسوب مي شود.ازطرف ديگراين لقب با القاب اعتباري مانند دکتر ، مهندس وحجت السلام(اين يکي منو کشته!!) متفاوت است زيرا سيادت(اين مشتق سيدي هم منو کشته!!) حکايت ازامري واقعي درشخصيت افراد دارد(نه بابا!!جون تو؟!!)
جالب است بدانيد پس ازاين اظهارات گهربارجناب وزير ، مقررشدکه درهمه ي شبکه هاي اطلاع رساني وزارت ارشاد ازنشريات بگيرتاپايگاه هاي اينترنتي لقب«سيد» ازنام افراد حذف نشودوآيين نامه اي براي انجام دقيق اين کارتهيه وتدوين شود.کاري کارستان!!بابا وزيرجان اين همه کارکشتگي راازکجا آورده اي جانم؟!!دمت ويژ!!
يادم مي آيد درکودکي وقتي احساس مي کرديم شاهکاري کرده ايم مانند شاهکارجناب وزير ،فوري دوان دوان مي رفتيم پيش مادربزرگم بلکه نازشستي بگيريم!!مادربزرگم که آدم رکي بود باتمسخر مي گفت:رستم دووستاندوبو ،بوگوفتم چره دووستاندري؟ بوگوفته فلاني مي کر کمر بيشکانه!!!(ترجمه:رستم داشت مي دويد ،گفتم چرا داري مي دويي؟ گفت فلاني کمر کيرم راشکاند!!)
پ.ن:زمان مادربزرگ خدابيامرزم هنوز زبان بهداشتي توسط شمس الواعظين اختراع نشده بود!!ببخشيد تورو خدا!!
آدم آدم است
شهر بوستون در ايالت ماساچوست آمريكا به خاطردانشگاه هاي معروفي چون هاروارد و MIT آوازه ی جهانی دارد. در این شهر افزون بر دانشگاه هاي پیش گفته بيش از ۴۰ دانشگاه و دانشکده ی ریز ودرشت جود دارد. به قول معروف توي هر محله يك موسسه آموزش عالي وجود دارد. بوستون در شرق آمريكا و هواي آن در زمستان بسيار سرد ودر تابستان داغ و مرطوب است. در اين شهر حدود يك ماه پيش شايع شد كه بر پنجره بيمارستانی تصوير حضرت مريم با مسيح در بغل پدیدارشده است. پنجره ها ي این بيمارستان دو جداره است و دو جدار ۲ سانتيمتر با هم فاصله دارند .بين شيشه ها را با نوعي گاز پر مي كنند. وقتي عايق بين شيشه ها صدمه ببيند هوا وارد مي شود و بخار موجود در هوا در بين شيشه ها عرق ايجاد مي كند. در حال حاضر بازديد كنندگان معتقدند كه معجزه شده است و در پنجره عكس حضرت مريم ديده مي شود. اين خبر باعث شده كه تعداد زيادي براي تماشا و دعا به اين بيمارستان هجوم بياورند به طوري كه كار بيمارستان را مختل كرده اند. مقامات بيمارستان جلوي پنجره پرده كشيده اند و فقط روزي ۳ ساعت به مردم اجازه مي دهند كه پنجره را تماشا كنند. معلوم نيست چرا پنجره را عوض نمي كنند!!
پ.ن:این مطلب رادوستی ازینگه ی دنیا فرستاد.دستش دردنکناد!!

بازگشت به بالا