1/12/2002
واژه ها:اين داستان ماشين های ترجمه هرچندگاهی گل می کندو بسياری از جماعت بی خبراز پيچ و خم های ترجمه رابه سراغ دم دست ترين مترجم می فرستدتابا لحنی فراق زده(نوستالژيک سابق!!) از مترجم بيچاره بپرسند درست است که ديگر نيازی به آموختن زبان بيگانه نيست؟ اگر هم اندکی بی حيا باشند متلکی بار جناب مترجم بکنند و به طرف بفهمانند که بايد دکان اش را تخته کند.حضرت مترجم هم فوری بالای منبر می رود که نه بابا ازين خبرها نيست و پشت بندش شروع می کند به رديف کردن نمونه هايی از خبط های ماشين های ترجمه.به تازگی آقای يونس شکرخواه نيز نمونه جالبی از اين دست را در گزارش سفرش به نمايشگاه کتاب فرانکفورت آورده است.استاد می گويد متنی آلمانی را به بخش ترجمه ی ايستگاه اينترنتی آلتاويستا داده است تا برايش به انگليسی برگرداند ودر متن واگردان شده ،عبارت کوه خوب(good mountain) مايه ی شگفتی اش شده است!!استاد پس از اندکی کنکاش در می يابد ای دل غافل اين کوه خوب همان گوتنبرگ بيچاره است که نام اش از دو بخش گوتن(به آلمانی يعنی خوب) و برگ(به آلمانی يعنی کوه) تشکيل شده است.آدم با خودش می گويد نکند ماشين ترجمه سر شوخی داشته است يا خواسته است به سراغ استعاره برود .مانند مارکس جوان که درآغاز شيفته ی فويرباخ بود ودر جايی نوشته بود"راه ديگری به سوی حقيقت و آزادی نيست مگراز طريق چشمه ی آتش". جناب مارکس هم با واژگان فو= feu(درزبان فرانسوی يعنی آتش) وباخ= bach(به آلمانی يعنی چشمه) بازی کرده بود.به هر حال مترجمان نگران نباشند از نان خوردن نمی افتند .آنهايی هم که زبان خارجی شان لنگ می زند خوش خوشان شان نشود بروند سر کلاس.و خداوند موسسه ی سيمين را آفريد!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا