1/16/2002
کتاب:ديروزکفش وکلاه کرديم رفتيم جلسه ی نقدمجموعه ی داستان مترجم دردها اثرنويسنده ی امريکايی هندی تبارخانم جومپا لايریکه سه نفر ترجمه اش کرده اند(دو خانم ويک آقا).يکی از خانم ها بچه اش ناخوش بود نتوانست بيايدو همان گونه که حدس می زدم جماعت منتقدان بيش از همه به او تاختند.سه مترجم عنوان کتاب را سه جور مختلف ترجمه کرده اند مترجم دردها،مترجم ناخوشی ها و ترجمان دردها.به نظر من بهترين ترجمه برای عنوان کتاب مترجم بيمارستان است(قهرمان داستان سخنان بيماران را برای پزشک ترجمه می کند).
تنها يکی از منتقدان می گفت کتاب بی مايه است و فقط به خاطر فضای شرقی اش جايزه پوليتزر گرفته است.بقيه می گفتند کتاب حرف ندارد واز آگاهی دورگه و تلفيق فرهنگ شرق وغرب حرف می زدند.
اسدالله امرايی،مترجم گرامی هم می گفت ای بابا به يک کتاب که ديمی پوليتزر نمی دهند.ازميان حاضران هم يکی در پاسخ به امرايی گفت اگر هر کتابی پوليتزر گرفت پس خوب است برای چه اين جا جمع شده ايم برويم پی کارمان!!
خانم دقيقیيکی از مترجمان،چهره اش با ويرجينيا وولفمو نمی زد به خصوص چشم های اش.تا کنون از نزديک نديده بودم اش.
يکی از خانم های منتقد می گفت چون نويسنده با ما خويشاوندی دارد پس لابد کارش خوب است.جل الخالق!! من يکی که به هيچ وجه حوصله ی برخی خويشاوندان عزيزرا ندارم و حرفی ندارم با آن ها بزنم.
ازنکات جالب اين نشست هم اين بود که يک نفر به آسودگی تکيه داده بود به ديواروخوابيده بود.امرايی هم درآغاز سخنان اش به اين موضوع اعتراض کرد که چرا عده ای اين گونه اند وپا می شوند می آيند به چنين جاهايی.(اين هم يکی ديگر ازمکان های مقدسی که در آن هرگونه بروز خصلت های بشری ممنوع است!!)
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا