1/21/2002
نگاه: جوک سازی ايرانيان هميشه از پديده های بسيار جالب برای من بوده است.بی گمان جوک ،ابزار انتقام گيری ملتی است که همواره از رسانه های متعارف والبته آزادمحروم بوده است وناچار به لطيفه سرايی،ديوار نويسی و درتندترين وجه اش به توالت نويسی روی آورده است.براساس تجربه ی شخصی خودم ،جوک سازی و مضمون کوک کردن چهار سرچشمه ی اصلی در جامعه ی ما دارد که دانشگاه ها(وخوابگاه های دانشجويی) ،خوابگاه های سربازی،ادارات و تحريريه ی نشريات هستند.همان گونه که عيان است اين ها همگی کانون ها و نهادهايی هستند که مدرنيته پديد آورده است.مدرنيته ای که ويژگی اصلی اش قداست زدايی وتمسخر بی رحمانه ی هر چه پادرجايی وتقدس است.ازدل همين جا ها برانگيزاننده ترين جوک ها بيرون می آيد که کسی را در برابرآن ها ياری لگام زدن بر خنده نيست.نمونه هايی از اين جوک ها را می توان در ايستگاه اينترنتی سيد ابراهيم نبوی خواند( هرچند که از پالايه های عرف ولاپوشانی گذشته اند).برد جوک ها (به ويژه از گونه ی سياسی اش) نيزبه راستی شگفت آور است.خودم چندی پيش جوکی را برای يکی از دوستان روزنامه ی نوروز تعريف کردم که نامردی نکردو برای يکی از نمايندگان اصلاح طلب مجلس تعريف کرد.می گفت يارو ازخنده روده برشده بود!!!
اما چرا دوباره به ياد اين ابزارچزاندن قدرت مندان افتادم؟ يکی ازدوستان از مشکلات اش با راننده مينی بوس اداره اشان تعريف می کرد واين که يک بار حواس اش نبود جلوی در مينی بوس سرپا ايستاده بودوآقای راننده هم که بدش مِی آمد از اين کار،بی آن که سخنی بگويد ماَشين را يک ربع وسط بزرگ راه نگه داشت تا اين که يکی از سرنشينان آگاه به قلق راننده ،دوزاری دوست مارا جاانداخت تابرود ته ی مينی بوس بايستدو آقای راننده از خر شيطان پيايد.اين داستان مرا ياد تحريريه ی مجله ای انداخت که زمانی دوستی سردبيرش بود(يادش گرامی که اکنون غربت نشين است و از تنفس در دودخانه ی تهران محروم) ومن هم رفت و آمدی به آن جا داشتم.آن ها با آبدارچی شان مشکل داشتند يعنی بايدکلی منت اش را می کشِدند تا برايشان چای بياورد.اين دوست سردبيرمان می گفت آبدارچی شان نماد کاملي از ديکتاتوری پرولتاريا است وهر وقت هم که آبدارچی بيچاره می آمد بحث به ديکتاتوری پرولتاريا و مارکسيسم می کشيد!!!


0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا