1/23/2002
شخصيت ها: به زندگی هدايت که نگاه می کنم هر چه بيشتر متقاعد می شوم که اين خراب شده درست بشو نيست.هدايت هم درآرزوی سرزمينی بود که در آن زن ومرد بتوانند آزادانه سخن بگويند وهمچون انسان درکنار هم زندگی کنند.اما جامعه ای که در آن می زيست چگونه بود؟ خودش می گويد "حس می کردم که اين دنيا برای من نبود،برای يک دسته آدم های بی حيا،پررو،گدامنش،معلومات فروش،چاروادار وچشم ودل گرسنه بود"(بوف کور)
"اين سرزمين روی نقشه ی جغرافيا لکه گهی است،هواي اش سوزان وغبارآلود،زمين اش نجاست بار،آب اش نجاست مايع و موجودات اش فاسد و ناقص الخلقه.مردم اش همه وافوری،تراخمی،ازخودراضی،قضاوقدری،مرده پرست،مافنگی،مزور،متملق،چاپلوس وشاخ حسينی وبواسيری هستند"(حاجی آقا)
"اين جا وطن دزدها،قاچاق هاوزندان مردمان اش است.هرچه اين مادرمرده ميهن را بزک کنند وسرخاب وسفيدآب بمالند و توی بغل يک آلکاپون بيندازند،ديگرفايده ندارد،چون علائم تعفن و تجزيه از سر و روی اش می بارد"(حاجی آقا)
"نه حوصله ی شکايت و چس ناله دارم و نه مي توانم خودم را گول بزنم ونه غيرت خودکشی دارم فقط يک جور محکوميت قی آلودی است که درمحيط گند بی شرم مادرجنده ای بايد طی کنم.همه چيز بن بست است وراه گريزی هم نيست."(يکی از نامه های اش)
هدايت اين بزرگ ترين نويسنده ی ايران در محاصره ی حماقت محيط،بی شعوری اطرافيان وزورگويی حکومت جان اش به لب رسيد.آرزوی دگرگون سازی محيط را داشت اما زور ش نچربيد و راه گريز در پيش گرفت.اکنون نيم قرن از مرگ اش می گذرداما در همچنان بر همان پاشنه می چرخد.ميهن مادرمرده هنوز جولانگاه رجاله ها و لکاته ها است.هنوز بی چشم وروها ونان به نرخ ثانيه خورهاميدان دارند. بااين همه آدم ازتلاش و وجدان کاری سترگ هدايت انگشت به دهان می ماند.دامنه ی مطالعات اش آدم را ديوانه می کند.کسی که در آن روزگار ويرجينيا وولف،فالکنر،همينگوی وجويس(يوليسيس) را زيرورو کرده بود وادعايی هم نداشت.عاشق مردم بود وبی زار ازخرافات وبی فرهنگی شان.روشنفکر ايرانی هنوز هم در همان وضعيت هدايت گرفتاراست يا بايد خودش را بکشد يا بی آن که د می بياسايدبخواند،بنويسد وبيانديشد.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا