2/03/2002
نگاه: جشن های باسمه ای ومبتذل دهه ی فجر دوباره از راه رسيد.دهه ی فجر يعنی شبيخون لامپ های وقيح به قلب سبز درختان، يعنی خاطره گويی های مبتذل درجشن های فرمايشی ، يعنی شکلات های دوزاری وميوه های زردانبودرون ظرف های يک بار مصرف، يعنی مجريان جلفی که مدام تپق می زنند و شعر های حافظ را با ژست های آب دوغ خياری می خوانند آن هم غلط، دهه ی فجر يعنی گروه های موسيقی محلی که لباس های محلی از انبار درآمده به تن شان زار می زند، يعنی فيلم های آب گوشتی صدا وسيما که آکنده از ساواکی های خنگ بارانی پوش و عينک دودی بر چشم است،دهه ی فجر يعنی قربانی کردن شعر وادبيات در بزم سياست!!
تنها تسلای خاطر در اين روزهای انفجارنور!!!،همان پخش سرودهای سال های نخست انقلاب است که آدم را پرتاب می کند به سال های پر خروش آغاز انقلاب،سال های نمايشگاه کتاب، سال های پراشتياق خريد کتاب های بهرنگی(ماهی سياه کوچولو،الدوزوکلاغ ها،الدوزوعروسک سخن گو،24 ساعت خواب وبيداری)،سال های بغض کردن برای نيازعلی(درويشيان)،سال های بحث سياسی درحياط مدرسه واعتنا نکردن به زمين فوتبال. يادش به خير!!
به خصوص سرودی که ازروی شعر زنده ياد کرامت دانشيان ساخته شده است،سرودی صميمی وخون آشوب!!
هنوز که هنوز است اين سرود در حافظه ام حک شده است:
هوا دل پذير شد
گل از خاک بردميد
پرستو به بازگشت زد نغمه ی اميد
به جوش آمده است خون درون رگ گياه
بهار خجسته فال خرامان رسدزراه
به خويشان ، به دوستان، به ياران آشنا
به مردان تيزخشم که پيکار می کنند
به آنان که با قلم تباهی دردرا
به چشم جهانيان پديدار می کنند
بهاران خجسته باد
واين بند بندگی واين بار فقر وجهل
به سرتاسر جهان به هر صورتی که هست نگون و گسسته باد
نگون و گسسته باد
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا