2/04/2002
نگاه: ديروز مجالی پيش آمد وهمراه دو دوست يک سررفتيم گورستان ظهيرالدوله(خيابان دربند،کوچه ی ظهيرالدوله ). سه نفرمان از سه نسل مختلف بوديم ، من در دهه ی چهارم زندگی وآن ها يکی در دهه ی پنجم وديگری در دهه ی ششم. اما جايی که می رفتيم نسل های بسيار بيشتری را دردل خودجای داده بود.برای من گورستان هميشه چون موزه ونمايشگاه نسل ها بوده است.برای همين گورستان هيچ گاه برای ام محيط غم باريا ترسناکی نبوده است.مگر آن که بگوييم آدم در موزه هم غمگين می شود.اين نگاه شايد در چگونگی گورستان ها در زادگاه ام ( شمال ميهن آريايی اسلامی) نيز ريشه داشته باشد.گورستان هايی که شانه به سرهای زيبا را به دانه برچيدن در سبزه زار های خوش بوی خود می خوانند ، ميان سنگ گورهای شان پسرکان بازيگوش گرگم به هوا بازی می کنند و زير سايه ی درختان اش، دلدادگان ميعاد دارند.
نام گورستان ظهيرالدوله که می آيد چهره صمِيمی فروغ پيش چشم می آيد اين گورستان هم، شهرت اش را وام دار نام فروغ است گرچه سرشناسان بسياری در دل خاک اش آرام گرفته اند.آدم وارد گورستان که می شود از متروکی و بی رونقی اش جامی خوردشايد اين تنها گورستانی باشد که پس ازانقلاب آباد نشده باشد.درآن نه از آرامگاه پرزرق وبرق شهيدان خبری است نه ازگل فروشی.نه در هر کنج اش تلفن و دکانی به چشم می خورد و نه ازرايانه خبری است که بتوان با آن به جست وجو در ميان مردگان پرداخت.
پيش از همه می رويم سراغ فروغ.روی سنگ قبر را می خوانم:
اين جا آرامگاه ابدی وخانه ی فروغ است

من از نهايت شب حرف می زنم
من ازنهايت تاريکی
و از نهايت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی ،برای من
ای مهربان چراغ بياور و يک دريچه
که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

فروغ فرخزاد
فرزند سرهنگ محمد فرخ زاد
دی 1313-بهمن 1345
سه شمع را که روی مزار روشن می کنيم بادسرد بی درنگ خاموش شان می کند.روی درختچه ی بالای مزارروبان های رنگارنگ وشاخه های گل نرگس گره زده اند.حتی گاهی ديده ام شعرروی کاغذ می نويسند وبه شاخه ها می آويزند!!

آرامگاه مربعی وبتون ريزی شده ی ايرج ميرزا ،شکل نامتعارفی دارد مثل شعرهای اش.روی صفحه ی فلزی کوچکی نوشته اند ايرج ميرزا جلال الممالک،تولد1290 قمری ،درگذشت 1344 قمری . روی دو صفحه ی فلزی ديگر هم دو شعر خودش را نوشته اند که هردو بازيگوشانه است.يکی شان اين است:
ای نکويان که دراين دنياييد
يا از اين بعد به دنيا آييد
اين که خفته است دراين خاک منم
ايرجم ايرج شيرين سخنم
مدفن عشق جهان است اين جا
يک جهان عشق نهان است اين جا
من همانم که درايام حيات
بی شما صرف نکردم اوقات
گرچه امروز به خاکم ماواست
چشم من باز به دنبال شماست
اين گورستان بسياری از سرشناسان موسيقی ايران را هم دردل خوددارد:مرتضی محجوبی،روح الله خالقی،داريوش رفيعی(قديمی ها همين که نام رفيعی را می شنوند زهره گويان زير آوازمی زنند!!) وقمرالملوک وزيری.روی سنگ مزار قمر را می خوانم:
هو
آرامگاه
تنها نه قمر بود هنرمند به عالم
روح ملکی بود که ازچشم بشررفت

آتشی در سينه دارم جاودانی
عمرمن مرگی است نام اش زندگانی
رحمتی کن کزغمت جان می سپارم
بيش از اين من طاقت هجران ندارم

بانوقمرالملوک وزيری
تولد 1284
وفات 1338
درگوشه ی ديگری هم مزار صبحی است.روی مزارش نوشته است:فضل الله مهتدی صبحی داستان سرای معروف که در سپيده دم يک روز خزانی داستان زندگی اش به پايان رسيد،تولد 1276،فوت 17 آبان 1341.گويا قديمی ها همان فراق زدگی را در باره ی اين داستان گوی راديو دارند که نسل من در باره آن خانم قصه گويی که گمانم اسم اش خانم عاطفی بود!!
آن سو تر ، محمد مسعود،مدير روزنامه ی مردامروزآرميده است.روی سنگ اش نوشته تولد 1284 شمسی،شهادت 23 بهمن 1326.شعری ازهاله(تخلص حيدررقابی،سراينده ی معروف ترانه ی مراببوس که گلنراقی جاودانی اش کرد) هم هست:
اين جا عزيز مام وطن مسعود
همچون اميد گمشده مدفون است
قربانی دلاورآزادی
بی جان ميان جامه گلگون است


می رسيم به آرامگاه پرطمطراق وسناتوروار محمدتقی بهار(ملک الشعرا بهار،1330-1263).شعر جالبی روی بنای آرامگاه حک شده است:
عمری گذرانديم به کام دگران
ما در تشويش وخلق درخواب گران
القصه وطن را به دو چشم نگران
رفتيم و سپرديم بهنگامه گران


نمی دانم شما هم پژواک اختناق دوران رضا شاه وسرساييدن فرهيخته ای برآستان قدرت رامی شنوييد؟

اين سوتر هم آرامگاه پرزرق وبرق رهی معيری است که گويا برای آرامگاه ملک الشعرا شاخ وشانه می کشد.روی سنگ اش هم يکی از سروده های درازش به چشم می خورد.ازکنارآرامگاه رشيد ياسمی(1330-1273) ومحمدحسين لقمان ادهم(1329-1258)معروف به لقمان الدوله هم می گذريم و می رسيم به سيد حسن تقی زاده. قبرش چنان ساده و بی آلايش است که آدم باور نمی کند آدمی سرشناسی مانند تقی زاده آن جا خوابيده است.همسرش هم کنارش آرام گرفته است که روی سنگ اش نوشته:
مدفن عطيه (اديت)تقی زاده ،زوجه ی سيد حسن تقی زاده ، متولددر شهر ماگدبورگ آلمان در 26 ماه سپتامبر 1895 ميلادی.............

گورستان پر از قبرهای شازده ها و مريدان ريزودرشت عرفان بازی های ايرانی هم هست.روی قبرها انواع کشکول ،تبرزين وشيرهای شمشير به دست را هم حک کرده اند.يکی سراسرسنگ قبرش را فقط کلمه علی دربرگرفته ،نه نامی نه نشانی ديگر،لابد ذوب کامل درولايت علی!!اين عرفان بازی ها عجيب نيست،ظهيرالدوله داماد مظفرالدين شاه بود وبنيان گذار فرقه ی اخوان الصفا.
گاهی قبرهای عجيبی به چشم می خورد:
شادروان رستم مارشال پيرغيبی(1326-1274) يا يکی ديگر :دراين جا جواد-پلونده خفته است(1343-1275)

پايان اين گردش هم کشيدن قليان بود در دربند وتبادل نظر سه نسل!!!(جای شما خالی)
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا