2/25/2002
خيابان ها: درهر شهری خيابانی شريان مدرنيته است وتا شهر چنين خيابانی نداشته باشد شهر نيست گيريم که بزک شهری داشته باشد.در تهران خيابان وليعصر،به ويژه از سر عباس آباد تا چهارراه ولی عصر چنين نقشی دارد و مغز مدرنيته است.خيابانی که همه ويژگی های مدرنيته از ولنگاری وزرق وبرق گرفته تا شورش دربرابر هرگونه هنجار مستقررا دردل خود جای داده است. اکنون که به گذشته می نگرم هر چه بيشتر اطمينان پيدا می کنم کسانی که می خواستند چرخ مدرنيته را در پايتخت از حرکت بياندازند بايد اين خيابان را با خاک يک سان می کردند نه آن که دانشگاه را ببندند يا مطبوعات را تعطيل کنند!!با من بياييد وبنگريد به اين خيا بان در دو برش زمانی مختلف!!
ميانه ی دهه ی شصت: دراين سال های اوج اختناق،جوانکی را در نظرآوريد که تازه از محيط شهرستانی کنده شده وبه دانشگاهی در پايتخت ومحيط پرغوغای خوابگاه پا گذاشته است .کسی پروای درس خواندن نداشت. بعد از ظهرها همه درخوابگاه چرتی می زدند وغروب موها راآب وشانه می کردندو الهی به اميد تو ،کجا؟ خيابان وليعصر.اگر اين خيابان نبود شايد بچه های شهرستانی چنان سريع پوست نمی انداختند.همه ی راه ها به اين خيابان ختم می شد.بی خود نبود که اين خيابان پاتوق اصلی نمازگزاری دارودسته ی حاجی بخشی بود.با تويوتاهای جبهه ای وموتورسيکلت می آمدند،می زدند،می گرفتند و می بردند اما بيهوده بود چون شخصيت اصلی خود خيابان بود که نه می شد دستگيرش کرد نه می شد با زنجير وپنجه بکس به جان اش افتاد.چونان فسقی مجسم سر جای اش ايستاده بود و تکان نمی خورد!!
دراوج شورش دانشجويی:نزديک چهارراه ولی عصر،ساعت نه شب،دودگازاشک آور همه جارافراگرفته است.دختری درجوی کنارخيابان روسری اش را خيس کرده وجلوی چشمان اش گرفته است.يگان ويژه يورش می آورد مردم از چهارراه وليعصر ،دوان دوان به سوی خيابان طالقانی عقب می نشينند ودر حين دويدن برای نيروهای انصارحزب الله که با موتورسيکلت های گنده از ميان شان می گذرند سنگ می پرانند.دوبچه ی 7 يا 8 ساله با چوب هايی که ازدروديوار کنده اند آتش روشن می کنند ونام خودشان راگذاشته اند گروه نجات.چهارراه وليعصر غرق آتش ودود است اما بالای ميدان مردم با خونسردی دارند ويترين هارا تماشا می کنند وسرگرم خريدند.انگار خيابان می خواهد ولنگاری وطنازی اش را به رخ بکشد!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا