3/16/2002
دوست سال ديده ی من: دوست سال ديده ای دارم که دو دهه بيشتر تجربه اندوخته است و سخنان دلنشين فراوان دارد برای گفتن.سخنان وخاطراتی که حيف است در هزار توی زمان گم شود ودرجايی ثبت نشود.ازاين رو سعی می کنم هرازگاهی برش هايی از خاطرات وحرف های اش را با همين نام که می بينيد در اين جا بياورم وامروز نخستين اش را.
**** برابری، برادری ورهايی واژه ها******
مناسبات ميان واژه ها يادآور روابط ميان انسان ها است!!! واژه ها نيز درست همانند انسان ها ممکن است بی کس وکار،اصيل، دهاتی،زاده ی ناف شهر،بومی،بيگانه،توانگر،کثيف يا پاکيزه باشند.شايد بتوان گفت يکی از برنامه های مدرنيته همين تابوزدايی از واژه هايی باشد که به غلط مورد انزجار و استثمارقرارگرفته اند.يکی از اين واژه ها نيز واژه ی مدفوع يا شفاف تر بگوييم گه است.گونترگراس شعری دارد که آن را قاب گرفته بودم ودرون دستشويی خانه نصب کرده بودم.اين شعرscheise يعنی گه نام داشت واين گونه آغاز می شد:
ای آرام جان
که درزير من جاگرفته ای
که سرمايه سالاران را به تو ملقب کنند
تو طبيعی تر از هر پديده ای
............

هم چنين يادم می آيد که درآغاز دهه ی هفتاد سده ی بيستم ميلادی نيز
، دريک جشنواره ی هنر در ايالت باواريای آلمان،به نفر نخست که از سوی بزرگان وزارت فرهنگ باواريا انتخاب شده بود يک قوطی کنسرو پر ازگه يک ايتاليايی بی نام ونشان را جايزه دادند.اين خبر مانند بمب در سراسر آلمان منفجرشد ووزير فرهنگ بيچاره ی ايالت باواريا ناچار به استعفا!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا