شعر:شاعرفلسطينی
محموددرويش شعر بلندی دارد به نام"
سرزمين محاصره شده" که خواندن چکيده ای از آن خالی از لطف نيست!!
اين جا،درکنار باغستان هايی که سايه سارشان به يغمارفته است
خوراکی برای مان نمانده است جزاميد
چونان که برای انبوه زندانيان و انبوه بيکاران
شبانه نيست شب ما
زيرامی درخشدازآتش توپخانه ها!!
در محاصره که باشی
زندگی چيزی نيست مگر گذران ميان دو رويداد
يادآوردآغاز محاصره وبه فراموشی سپردن پايان آن!!
اين جا دربلندای دود وبرپلکان خانه ها
زمانی نمانده است برای انديشيدن به زمان !!
سربازان فاصله ی بين هستی ونيستی را با تلسکوپ تانک می سنجند
وما فاصله بين تن مان با گلوله ی توپ را با حس ششم !!
درمحاصره که باشی زمان به مکان بدل می شود ودر ابديت اش سنگواره می شود!!
درمحاصره که باشی مکان به زمان بدل می شودوپس پشت می گذارد ديروز وفردا را!!