4/11/2002
کتاب: چندی پيش دوستی کتاب"جهالت" نوشته ی ميلان کوندرا(ترجمه ی دکترآرش حجازی) را روز تولدم برای ام هديه آورد.می دانست به کارهای کوندرا علاقه دارم.به هر حال فرصتی دست داد و توانستم اين کتاب را با صنعت پرش!!! بخوانم.عاشق کوندرا هم که باشی تا اين کتاب را پايان ببری جان ات بالا می آيد.نه آن که اشکال از کوندرا باشد دسته گل را جناب مترجم به آب داده است.اين جناب مترجم که متخصص ترجمه ی آثار پائولو کوئيلو است لابد گمان کرده اند آثارکوندرا هم راحت الحلقوم است.گرچه درلابلای سطرهای کتاب شايد بتوان بهره هايی هم برد خواندن اين کتاب درست مانند آن است که آدم بخواهد خوراک خوشمزه ای را بخورد ودر هر لقمه ای که بر می دارد مويی پيدا کند يا سنگريزه ای زير دندان اش برود!!!برای مثال جمله های زير را بخوانيد(مشتی ازخروار):
-"وچنين اعترافی به يک زن،ملغمه ای ايجادکردکه خودش را قادر به آن نمي ديد"(ص 55)
-"اولين ليوان آبجوش روی ميز مانده که ديگرکف اش رفته وبا سرافکندگی کنارانبوه کف ليوان آبجوی تازه رسيده ايستاده."(ص 44)
-"دو سه دست لباس امتحان کرد واحساس ناراحتی به دست داد."(ص 38)
جالب اين جاست که فرهادکاشانی کبير طراح جلد کتاب!!! نيزدر پيشگفتارمی نويسد"متاسفانه به عذرهای اخلاقی فراوان به جا يا نابه جا،کوندرايی که فارسی زبانان ازطريق ترجمه ها می شناسند،چيزی کاملا متفاوت از کوندرای اصلی است"(38)
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا