4/27/2002
راننده های آژانس:موهای سپيدش تا روی شانه ريخته است وسبيل جوگندمی اش را رو به بالا تابيده است.ازنگاه اش خستگی می بارد.نوار ماشين را روشن می کند"تو مال کجايی بانو،تاج سر مايی بانو،يه جور ديگه است مرام ات،بی بی شاهی بانو".يک جعبه دستمال کاغذی "پاليز" گذاشته جلوی ماشين و درکنارش هم عينکی دودی.لنگ چرک مرده ای کنارجعبه دنده مچاله شده است.کف ماشين را هم روزنامه ی نوروز پوشانده است، جلايی پور از لای گل ولای نگاه ات می کند.کنار دنده يک پاکت سيگار بهمن به چشم می خورد.ترانه عوض می شود"برو برو برو برو،يارت نمی شم،گرفتارت نمی شم...."

0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا