5/22/2002
رياکاری تا پای دار!!!!:دردوره ی سرجوانی،داستايوسکی يکی از نويسندگانی بود که فراوان می خواندم اش ،آن روزگار خوش سرجوانی گذشت وهمراه اش پسندهای آن روزگار!!!اما ازداستايوسکی داستانی هم چنان به يادم مانده بود وآن هم رويدادی درزندگی واقعی خودش که دربيشتر رمان های اش نيز بازتاب يافته است : رهايی يافتن ازحلقه ی داردرآستانه حلقه آويز شدن.اما به خيری سر زيستن درميهن آريايی اسلامی ازديروز آن يادداستايوسکی نيز ازذهنم رانده شد ومضحکه ای برجايش نشست که تنها درميهن آريايی اسلامی رخ تواندداد!!!داستان ازاين قراراست که ديروزدرميهن آريايی اسلامی تبهکاری به نام احمدروسی رابه دارآويختندتا به اميدخداريشه ی فسادازاين مرزوبوم کنده شود.اين تبهکارنگون بخت درپای دارکارهايی کرد که درنماياندن ژرفای رياکاری در ميهن آريايی اسلامی به راستی نوبربود!!احمدروسی پيش ازبالارفتن از سکوی اعدام دست قاضی راچهاربار بوسيد(قابل توجه کارگردانان وصنف سينما!!!مباداچنين سوژه ی عرفانی ونابی راناديده انگارند!!)،سپس روبه متصديان زندان کرد وهشت شگردفرارزندانيان رابرايشان فاش کرد(قابل توجه زندانيان عزيز!!!دگرگون سازی شيوه های جيم شدن ازيادنرود!!!).احمدروسی پس ازپايان آموزش زندانبانان عزيزطناب داررابوسيد وبه گردن انداخت(عين هنگامی که ورزشکاران ميهن آريايی اسلامی دربلاد کفر برنده می شوند وبوسه نثارمدال خودمی کنندفقط طنين سرودجمهوری اسلامی راکم داشتيم!!!راستی بوسيدن دست قاضی شايد ثمر می داشت اما بوسيدن طناب ديگر چه صيغه ای بود!!نکند طناب تجلی باريتعالی بوددراين صحنه!!).آخرين کاراحمدروسی که به راستی شاهکار بود!!برای اش آب آوردن تا بنوشد(سربريدن مرغ راکه ديده ايد!!)نپذيرفت وگفت"روزه ام!!"(خداييش من که ازاين همه روزه های نگرفته ام شرمنده شدم).به هرحال خدايش بيامرزد وباحوريان بهشتی محشورش گرداند!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا