سوغات:دوست سال ديده ی من سفری به
شيراز رفته بود وسوغاتی که برايم آورد شعری است از
فريدون توللی که روی سنگ مزارش در
حافظيه نقش بسته است(سوغاتی تلخی است می دانم!!):
عمری به هوس راندم وهرنقش دلاويز
بی پرده چودريافتم اش نقش خطا بود
جزمرگ که يکتادرزندان حيات است
باقی همه ديواره ی دروازه نما بود