7/08/2002
18تير(3):شنبه همراه باخيزاب دانشجويان خيابان های تهران رازيرپاگذاشتيم.مانند هميشه ازسربي کاری به من زنگ زده بود.همين که گفتم کجامی خواهم بروم بی درنگ گفت همراه ام می آيد.درزنجيرانسان هايی که محاصره ی نگهبانان رادرهم شکست ووارددانشگاه تهران شد،درون مينی بوسی که ازدانشگاه به کوی دانشگاه می رفت ودرسيل جمعيتی که ازکوی تاروبروی وزارت کشورخيابان هارادرنورديددست دردست هم وپابه پای ديگران می رفتيم.اندکی ترسيده بود.هردم چو می افتادکه تيراندازی می کنند،انصاربه خيابان ريخته اند يايگان های ويژه هجوم آورده اند.روبروی وزارت کشور ديگرتاب نياورد ورهسپار خانه شد.بعدها برای ام گفت که حسابی پاپيون کرده است!!به من می گفت کله خرم!!!غافل ازآن که سخن از کله خری نيست درفوران احساسات ديگر جايی برای ترس نمی ماند!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا