8/20/2002
بهره وری وهتل اوين:ساعت 11 شب زنگ درخانه چرت ام راپاره کردگوشی رابرداشتم صدای خش داری ازآن سوگفت منزل فلانی گفتم بفرماييد گفت نامه داريد بيايد پايين امضا کنيد تحويل بگيريد!!زوجه گفت چه خبره ؟جريان را برای اش گفتم بانگرانی گفت نکنه اومدن ببرن ات!!با آن که اين به ذهن خودم هم خطورکرده بودعادی جواب دادم نه بابا مگه چی کار کردم؟!!بااين همه رفتم پيراهن وشلوارپوشيدم که اگرخبری هست کون برهنه نبرندمان هتل اوين!!!زوجه درآمد که من هم ميام!!گفتم زن حسابی اگرهم حدس ات درست باشه چه کاری ازت برمياد؟!!!می خواستم بگم اگرزبونم لال زبونم لال چيزی شدبچه روبردارببر خونه ی بابات، به فلانی هم خبربده!!!اما منصرف شدم پيش خودم گفتم ازترس ممکنه سکته کنه!!!چهارطبقه را پايين رفتم ودرراکه بازکردم ازقيافه ی قزميت کارمندی طرف فهميدم خبری نيست.گفتم چی شده گفت ازمرکز تلفن شهيد فلان نامه داريدفهميدم که قضيه ی واريز کردن 100000تومن پول برای تلفن مندشدن است!!گفتم مردحسابی توی مملکتی که بهره وری کارمندان اداری 11 دقيقه درروز است اين چه وقت نامه آوردن است.نگاه خسته اش را که ديدم خفه خون گرفتم ودفترش را امضا کردم.روم نشد پولی هم بهش بدم.سوارموتورقراضه اش شدورفت!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا