نگاه:انسان برخلاف جانوران ديگرپروای هستی وبودن خودراداردومی داندهنگامی فراخواهدرسيد که ديگرنخواهد بود.ازهمين روتکاپوی همگانی برای چيز های پيش پاافتاده،آزارش می دهد.گاه درآينه ی قدی به خود می نگرم وکوشش می کنم به تصويرم چنان نگاه کنم که انگاردارم به تصوير فردديگری می نگرم.انگاردرخيابان دارم به ديگری نگاه می کنم.شايد به کاستی ها وبرتری های خودم راه يابم.اما نمی شودانگارتارهايی ناپيدامراوتصويرم را به هم می پيوندد!!!