هوار!!!: گمان نکنم زيباترازباران چيزی دراين خاکدان(عرفان بازی آبدوغ خياری!!) وجودداشته باشدحتی اگرآغشته به سياهی سمج هوای تهران هم باشد.ديروزباران باريد وازقضاداشتم خيابان گزمی کردم که نيم ساعت وقت باقی مانده به جلسه ای که قراربود درآن شرکت کنم بگذرد.هرموقع زيرباران قدم می زنم ياد تکه ای ازشعرلنگستون هيوز می افتم که می گويد"بذاربارون ماچ ات کنه!!"(برخی هم ياد آن شعرسهراب سپهری می افتند!!!).جلسه دريکی ازاين مراکزپژوهشی همايش خيز ميهن آريايی اسلامی برگزار می شد که باغ وچمن زارباصفايی هم دارد.همين که پا به درون باغ گذاشتم ازتعجب دهن ام واماند!!باورنمی کنيد زيرباران شديد تمام فواره ها وآب پاش ها داشتند چمن های بيچاره راآبياری می کردند.دم درچشم ام به صندوق ارتباط مستقيم بارييس مرکز افتاد.جلو مسئول شگفت زده ی بخش پذيرش تکه کاغذی ازجيب ام درآوردم(بليت اتوبوس بود!!!) روی اش نوشتم"وقتی بارون می آد بگين فواره ها رو خاموش کنن!!" وانداختم توی صندوق!!!