10/17/2002
جل الخالق!!!:نخستين باری که ديدم اش لخت وپتی بودوتنها اندکی پرهای سبزفسفری اين جا وآن جای تن تکيده اش سبزشده بود.روبه مرگ پيدای اش کرده بودندوآب ودانه ای به خوردش داده بودندتابتواندروی تيرک قفس سرپابماند.اما الان درپس شش هفت ماهی که گذشته است چنان جيغ های گوش خراشی می کشد که بامدادک هم جلوی اش لنگ می اندازدوچنان چست وچالاک ازتوری قفس اش بالا می رود که زبده ترين سنگ نوردان هم بايد بروند جلوبوق بزنند!!!اما ازهمه بامزه تر اين است که برادرزن جان(صاحب اين طوطی زبل) يادش داده است که با اين صدای جيغ جيغو ی اش فرياد بزند"بامداد،بيابيا بيا" اگربدانيد چشمان بامدادک چقدرازشگفتی گرد می شود مانند من درلطف وصنع خدای فرو می مانيد
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا