باورم نمي شود!!!: اين روزهاهفته ي کتاب است وسعي مي کنم ازراسته ي کتاب فروشي ها رد نشوم چون مي دانم واردشدن به کتاب فروشي همان وتسليم شدن به وسوسه ي خريد همان!!!بااين همه چندروز پيش نمي دانم چه طورشدکه سرازخيابان
کريم خان درآوردم،درست عين خواب گردها!!تابه خودم بيايم روبروي کتاب فروشي
نشرچشمه ايستاده بودم همان که هرروزروي تخته سفيد(به قياس تخته سياه!!) کوچکي پشت ويترين اش عبارتي ياشعري به چشم مي خورد(اين بار شعر
شاملو بود:
آه اگر آزادي سرودي مي خواند-سرودي چندان کوچک-اندازه ي گلوگاه پرنده).کتاب
رضاقاسمي راکه ديدم واردشدم(اي کاش زودتربه آقارضاجايزه مي دادندکه کتاب اش بهترتوزيع مي شد!!!).
دردسرتان ندهم تا به خودم بيايم کلي کتاب خريده بودم وداشتم خيابان را به سوي ميدان
هفت تير گزمي کردم!!!
توي تاکسي داشتم غنايم راوارسي مي کردم که رسيدم به کتاب
٬منظومه ي ايراني٬ زنده ياد
محمدمختاري وگاه شمارزندگي مختاري دراول کتاب.به سال ۱۳۷۷ که رسيدم جاخوردم!!!نوشته بود:
٬بعدازظهرروزپنج شنبه دوازدهم آذرتوسطماموران وزارت اطلاعات ربوده شد وبه قتل رسيد....محمدمختاري چندبارطي سال هاي اخيربه طورانفرادي ياهمراه نويسندگان ديگرربوده شده بود وماموران وزارت اطلاعات اورابه خاطر نوشته هاي اش وفعاليت اش درکانون نويسندگان تهديدکرده بودند....٬