11/30/2002
من روشنفکرديني ام!!!:اين انگ روشنفکرديني را ديري است که به ناروابرپيشاني مهرنديده ي حقيرزده اند!!!نخستين باردرروزهاي آغازين پس ازازدواج بودکه زوجه گفت پسرخاله ي گرامي اش ازسفرکربلا برگشته است وخويشان را به مهماني شام فراخوانده است!!هرچه گفتم جاي من درچنين مهماني هايي نيست به خرج عيال نرفت که نرفت!!بازهم قضيه ي همه هستندواگرتونباشي تابلو تابلو است!!خلاصه رفتيم وآن چه نبايد مي شدشد!!تصورکنيد که دراتاق بزرگي گوش تاگوش مومنان نشسته اند ويکي دروسط نوحه مي خواند وبقيه دارند سينه مي زنند وفقط يک نفردرميان خيل مومنين نشسته است که کک اش نمي گزد وبدون سينه زدن خيره شده است به ديوارروبرو!!!ازآن پس خويشاوندان عيال که مثل تمامي باشندگان ميهن آريايي اسلامي استادماله کشي اندگفتندکه لابدطرف جزروشنفکران ديني است که اين چيزهاراقبول ندارند عيال هم دريافت که بودن حقيردربرخي جاها ازنبودن ام تابلوتر!!!است.
چندروزپيش بازهم داستان مهماني پسرخاله ي عيال تکرارشد!!به اصراريکي ازهمکاران رفته بوديم به مراسم افطاري روابط عمومي شرکتي ومن هم بازآن وسط مثل شاخ شمشاد نشسته بودم دريغ ازدستي براي سينه زدن بلندکردن وهم نوايي بانوحه خوان که داشت نوحه اي سوررئاليستي!!مي خواند دررثاي علي شيربيشه نمي دونم چي چي!!!(طرف زمان ها را هم جابجا کرده بودوامام اول راانتقال داده بود به دوران عيسي بن مريم!!!قابل توجه رمان نويسان عزيز که گمان مي کنند زمان خطي وحي منزل است!!!).همکارم پس ازمراسم به من دلداري مي داد(دراصل به خودش!!) که لابد همه فکرمي کنند که توروشنفکر ديني هستي!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا