12/08/2002
کابوس کارمندي: پروردگاربزرگ هيچ کس را دچارزني نکند که روي دنده گيردادن به چيزي افتاده باشد!!ديگر هيچ کاري اش نمي توان کرد !!اگرمذهبي باشد تهديد قرآني هم ازخرشيطان پايين اش نمي آورد(مردان بايد برزنان چيره باشندچراکه خداوندبرخي انسان ها رابربرخي ديگربرتري بخشيده است...زناني راکه ازنافرماني شان نگران ايد بايد پندشان دهيدودرخوابگاه ها ازآن ها دوري کنيد وآنان رابزنيد.نسا۳۴) اگرهم فرهيخته باشدشونصدتا نقل قول ازنيچه،پوپر،فوکو ،دريداومارکس(لعنت الله عليه!!) هم افاقه نمي کند!!دراين صورت چاره اي نيست جزکلک رشتي زدن!!!چندي پيش درماه مبارک رمضان که هيچ گاه برکات اش نصيب حقيرسراپاتقصير نشده است زوجه ي گرامي رفت سراغ يکي ازآن گيرهاي سه پيچ که ذکرخيرش رفت!!ساعت نه شب گير داده بود که زنگ بزن اگرفلاني هست برويم شب نشيني خانه اشان!!آن هم خانه چه کسي همين که پا بگذاري خانه اشان انواع عرق سگي وشراب ونجسي هاي ديگرراجلوي ات رديف مي کندوماه رمضان پمضان هم حالي اش نيست!!خوش انصاف درخانه اش انبارمشروب دارد!!به قول خودش اگرخانه اش آتش بگيرد تمام تهران مي سوزد!!!من هم که دوست ندارم حداقل درماه مبارک شادخواري کنم(خداراچه ديدي شايد آن طرف خبري بود وباريتعالي به خاطر همين يک قلم گناه چوب توي آستين ما کند!!!) شايدهم ازسرکون گشادي !!ناچارشدم سراغ کلک قديمي بروم.شماره تلفن اداره راگرفتم ووانمود کردم تلفن طرف راگرفته ام!!بافراغ خاطر گوش سپردم به بوق تلفن ومي شمردم که ده تا شد بگم طرف نيست!!هنوزتوي شش وبش بودم که کسي گوشي را برداشت وصداي انکرالاصواتي ازآن سوي خط گفت بفرما!!درپس زمينه هم صداي زوزه وضجه مي آمد!!منو مي گي حسابي جاخوردم!!به روي خودم نياوردم وباخونسردي تمام به عيال گفتم مثل اين که خونه نيستند(دراين مرحله خونسردي اهميت زيادي دارد وگرنه کلک نقش برآب مي شود!!)چندبارديگر هم درساعت هاي مختلف زنگ زدم بازهم همان صداهاي شوم را شنيدم!!حتي ساعت ۲ نصف شب!!تاصبح خوابم نبرد!!دل تودلم نبود .دوست داشتم هرچه سريع ترصبح بشودوخودم را به اداره برسانم!!!صبحانه نخورده ازخانه زدم بيرون!!!به اداره که رسيدم باکمال تعجب ديدم خبري نيست!!به آقاي ٬د٬ همکارم گفتم ديروز اين جا خبري بود؟!!گفت نه!!به دقت زيروزبر ميزم راوارسي کردم شايد لکه اي چيزي ببينم اما خبري نبود!!!
هنوز که هنوزاست نمي دانم اين داستان خواب بودياواقعيت!!!به عيال هم که نمي توانم چيزي بگويم(زن ها همين جوري هم ازسايه ي مورچه مي ترسند!!!) تازه اگرهم مي گفتم گره اي را نمي تواننست بازکند!!لابد مي گفت خيالاتي شدي!!راستش رابخواهيد خودم هم مي گويم خيالاتي شده ام!!!اما اين جريان سبب شد ديگرازکلک شماره تلفن قلابي استفاده نکنم!!!شما هم نکنيدعاقبت خوبي ندارد!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا