نامه ي خوانند ه اي درپاسخ به نامه ي دوست:
سلام
در مورد نامه ای که اخيرا نوشته
اید من نمی گويم که نويسنده اش
خودتان هستید اما واقعا مطالب
آن مثل فيلمهای سينمايی است. و
برای من که خودم آن روزها را
ديده ام باورنکردنی. اول يک
نکته اينکه موشکباران تهران و
هجوم مردم به خارج شهر از سال 66
شروع شد نه يک سال بعد از جنگ
يعنی سال 60. يک سال بعد از جنگ
هيچ بمبارانی در تهران نداشتيم
آنهم از نوع بی امان آن! شايد
اين دوستمان در آمريکا اين
داستان را بر اساس اخبار سی ان
ان نوشته است!
اما يک نکته مهمتر اينکه خوب
است آدم آگاهی مثل شما همه جنبه
های واقعيت را ببيند و بنويسد.
من حزب اللهی نيستم و نبوده ام
اما در آن روزها با چشم خودم
ديدم که همين آقايان مجاهدين
خواربارفروشی سر کوچه ما را در
خيابان منيريه بخاطر اينکه عکس
خمينی را چسبانده بود همراه
پسرش ترور کردند و کشتند. برادر
بزرگ دوست من را روز 30 خرداد با
تيغ موکت بری در خيابان کشته
بودند. تنها جای 30 تيغ روی کمرش
بود. در خيابان اميرآباد که
منزل يکی از فاميل ما آنجا بود
تنها در يک روز تيمهای ترور
موتور سوارشان 10-12 مغازه دار را
ترور کرده بودند. اينها که ديگر
پاسدار و کميته ای و بسيجی
نبودند. مغازه هم که ديگر
ساختمان حزب جمهوری نبود.
اصلا بنظر من شروع ترور و خشونت
و راديکاليزه شدن جامعه همه از
طرف همين آقايان مجاهدين بود.
اين همه دانش آموزان مدرسه ای
را قربانی اهداف سياسی کردن و
به کام مرگ فرستادن. اين همه
ترويج ترور و خشونت و انتقام. و
حالا که جوانانی مثل شما آن
روزها را به ياد نمی آورند
آقايان فقط يک طرف قصه را که
اوين و بازجو وشکنجه است می
نويسند. البته شايد شما بگوييد
من قصد تبليغ ايشان را نداشته
ام ولی اين نامه طوری است که با
ايجاد نفرت از يک طرف طرف ديگر
را تبرئه ميکند در صورتي که اين
خشونت ها در جامعه محصول يک
بازی دو طرفه بود که بنظر من
آغاز کننده اش مجاهدين بودند.
اميدوارم اين نامه را مثل نامه
های ديگر در صفحه تان چاپ کنيد.
باآرزوی موفقيت
farhad_1995@yahoo.com