12/21/2002
نامه ي دوست(کودکان محروم) :سال دوم دانشگاه بودم .در رشته اي كه تحصيل مي كردم بايد با طبقات مختلف جامعه ام در تماس مي بودم و حس شان مي کردم . ضمنا معلم هم بودم . بچه ها و آموزش شان برايم بسيار مهم بود و هست . آينده سازان جامعه اند.
رييس آموزش ناحيه يك خانم طباطبايي بود . مي دانست دانشجوي چه رشته اي هستم و چقدر علاقه مندم به بچه هايي كه به نوعي كمبود دارند. تلفن كرد به من و خبر داد كه براي اطفال مجرم زير سن قانوني كه تا آن زمان در زندان قصر دوره زنداني شان را طي مي كردند به دستور و كوشش فرح پهلوي زندان مخصوصي در كوي كن ساخته اند و براي قسمت آموزش آن جا از او خواسته اند دبستان كوچكي درست کنند و او چون مي دانست كه من علاقه مندم مرا پيشنهاد کرده بود . ولي دكتر غفوري که در دادگستري کاره اي بود مي بايست با من مصاحبه مي کرد . فردايش بايد مي رفتم دادگستري پيش او ...
دكتر غفوري از ديدنم جا خورد و به راحتي در چهره اش خواندم كه مرا نخواهد پذيرفت . اولين و بزرگ ترين ايرادم جواني ام بود و قيافه و پوشش ام .
۲۲ سالم بود .
بعد از تلاش فراوان خانم طباطبايي و من و خانم فرخ رو پارسا كه وزير آموزش و پرورش بود .آقاي غفوري موافقت كرد كه من مسول آموزش كانون اصلاح و تربيت اطفال بزه كار باشم به شرطي كه تمام مدت شلوار بپوشم
دنياي عجيبي بود زندان اطفال. تجربه و درد زندگي را به مراتب بيشتر از ۴۰ ساله ها لمس كرده بودند در زندگيشان. دردهايي كه تحمل اش بسيار مشكل بود . زندانيان از ۹ ساله بودند تا ۱۷ ساله . فقط چند مورد قتل وجود داشت و اكثرشان به جرم سرقت و جيب بري زنداني بودند .۹۹ در صد زندانيان به قول خودشان مشتري دايمي زندان بودند وقتي آزاد مي شدند بلافاصله دوباره كار ( سرقت ) را ازسرمي گرفتند. بستگي داشت به بخت شان كه چه وقت به چنگ ماموران پليس و به قول خودشان سگ هابيافتند .بچه ها معمولا رييس داشتند رييس ها كساني بودندكه مثل داستان كتاب بينوايان اجير شان مي کردند . جايي براي خوابيدن و پول توجيبي و بساط خوش گذراني شان را رو براه مي كردند و حمايت شان هم .
اغلب شان در نجيب خانه بزرگ شده بودند و نام حانوادگي نداشتند . نجيب خانه نوعي مهد كودك بود در نزديكي شهر نو ( فاحشه خانه آن زمان )فاحشه هايي كه سن شان بالا بود چون مشتري نداشتند خانم رييس بيرون شان مي كرد . آن ها هم خانه اي اجاره مي كردند و از فرزندان معمولا نا مشروع روسپي ها نگه داري مي كردند و ماهيانه پولي مي گرفتند . چون صاحبان فاحشه خانه حاضر نبودند كه بچه ها همراه مادرشان باشند . معلوم است كه مربيان پر از عقده اين مهد كودك ها چه رفتاري با بچه ها داشتند .
از علي پرسيدم از چه وقت با فحش و كلام بد و شغل مادرت آشنا شدي . گفت از وقتي كه فهميدنم شروع شد .آخر اون ها حوصله نداشتند . تكان مي خورديم فحش و كتك بود و دعوا و تنبيه گشنگي كشيدن . خودشون دودي بودن حالشو نداشتن كه به ما ها برسند
گفتم چرا به مادرت نگفتي ؟ گفت :
اون بدبخت خودش جنده بود . مي گفت خودش هم از مشتري كتك مي خوره و جم بخوره خانم رييسش هزار تا ليچار بارش مي كنه .و ....
آيا ميتوانيد باور كنيد مخاطبم فقط ۹ سال داشت ؟ باور مي كنيد كه هر چقدر سعي مي كردم و با مهرباني هشدارش مي دادم كه كلمات ركيك نگويد . باز هم نمي توانست و نمي دانست درست گفتن را ؟ گفتم :
اون كلمه اي را كه براي شغل مادرت گفتي قرار بود تکرار نكني . يادت رفت ؟ گفت آخه اوني كه شما مي گين سخته . تو مخم نمي مونه . مگه معني اش همين جنده نيست ؟ گفتم آره . ولي تر و تميز تر ه . روسپي بهتر از اون كلمه است .گفت :
ببخشين ها ... آخه وقتي يكي كار خلاف مي كنه غير از ننه جنده چي مي شه بهش گفت ؟ ( غش غش مي خندد ) اخه اگه بهش بگم ننه روسپي كه خيال مي كنه دارم نازش مي كنم . ننه جنده رو خوب حاليشه ......
چه مي گفتم به پسرك لاغر اندامي كه اولين بار در ۵ سالگي به وسيله پسر ۱۵ ساله اي در مقابل يك ساندويچ در همان نجيب خانه مورد تجاوز جنسي قرار گرفت . هنوز ۶ سالش نشده بود كه همان پسر بردش به خانه رييس خودش . و در مقابل غذا مرتب مورد تجاوز قرار گرفت . از ۸ سالگي تعليم ديد وقتي مي گذارندش بالاي ديوار چه جوري آرام از آن طرف برود پايين و در را باز كند . وقتي صاحب خانه بيدار شد . آن ۲ نفر فرار كردند و او كه نتوانست سريع بدود دستگير شد . در زندان قصر تعليم بيشتري ديد و آن جا هم مورد تجاوز قرار گرفت .و وقتي بيرون رفت باز برگشت به همان زندگي و باز هم پس از ۳ ماه دستگير شد . ركتوم او آسيب ديده بود . كنترل مدفوع نداشت بايد در بيمارستان دادگستري عمل جراحي مي شد . مدد كار اجتماعي كه دوست نازنيني بود با رييس دادگاه اطفال مشورت كرد تا راه حلي پيدا كنند كه مدت زمان بيشتري محكوميت براي اش ببرند.
واي به حال جامعه اي كه زندان امن ترين جا باشد براي زندگي كودكان . بله . زندان اطفال را با تمام تجهيزات و فرم زندان هاي اروپا ساخته بودند . اشكال بعد از آزادي بود . هيچ فكري نشده بود براي سر پرستي و حمايت شان . و اين دايره بسته باز مي چرخيد و من براي آن ها دزدي را گناه نمي دانستم


0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا