1/02/2003
ميشل فوکو درميهن آريايی اسلامی!!!: ديروزرفتم خانه ی هنرمندان برای شنيدن سخنر انی آقای ضيمران درباره ی ميشل فوکو.آقای ضيمران موها وابروان رارنگ کرده است سياه پرکلاغی(به قول زوجه!!!).کمی تاقسمتی توی ذوق می زند!!!برخلاف جهانبگلوبرزبان وموضوع سخن رانی مسلط مسلط است.اين آدم تمام توان اش راصرف پی کاوی آرای اصحاب هرمنوتيک وبه طورکلی نحله ی فکری پسامدرن کرده است.به ويژه برفوکو ودريداتسلط کامل داردوکتاب ها نوشته است دراين باره.همين هم بسی جای شگفتی دارد!!چون ازلابلای سخنان ضِمران می توان آشکاراگونه ای همدلی باسوژه (فاعل شناسا) به تعبير کانت راديد!!!حالا چطوراين آدم زندگی اش راگذاشته است روی پژوهش درباره ی امثال فوکو که ساختارراعمده می کنند وبه پيروی ازنيای فکری شان نيچه،انسان رابازيچه ی ساختارهای زبان وقدرت می انگارند،گيرم که فوکودرآستانه ی مرگ(به قول ضيمران فوکوی متاخر)اندکی موضع نرم تری دربرابرسوژه ی کانتی اتخاذکرد.يکی ازنکات جالب درباره ی فوکونيز همين است که درپيری اش ازجوانی اش مقبول ترمی نمايد.درحالی که درباره ی سايرانديش مندان انگارداستان وارون است.يعنی همه درتکاپوی پی کاوی آثارهگل جوان،مارکس جوان ولوکاچ جوان هستندولی درمورد فوکو،انديشه های دوران کهنسالی کنجکاوی برانگيزاست.به هرحال برخلاف امثال هابرماس که مدرنيته راپروژه ی ناتمام می خوانندامثال فوکودستاوردی جزآشويتس وجنگ ويتنام يادربهترين حالت نهادينه شدن پديده ای مانند زندان برای مدرنيته قائل نيستند. يکی ديگر ازنکات جالب هم اين است که واپس گرايان واقتدارگرايان درپاره ای ازمواردبا اصحاب فوکواشتراکات عملی پيدا می کنند.اقتدارگرايان باآزادی انديشه مخالف اندوبه خاطرآن که منافع شان به خطرمی افتدنهايت کوشش شان آن است که انديشه ورزی پانگيرد.اصحاب فوکو(دست کم فوکويی که درآستانه ی مرگ نبود) هم می گويند وقتی انسان اسيرساختارها است تنوع انديشه به چه کارمی آيد،انديشه بورزيم که چه بشود!!!
به هرحال عمده کردن هريک ازدوعامل سوژه يا ساختارره به خطامی بردودرنهايت بايد پذيرفت که بين اين دوعامل, پيوندی ديالکتيکی وجود دارد!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا