2/08/2003
يادسروقامتان سياهکل گرامي باد:روزهاي نخست دانشگاه هميشه روزهاي يارگيري است.پايه ي يارگيري هم چيزهاي بسياري مي تواندباشدازهم شهري بودن وهم زباني بگير تا هم نگاهي وهم پسندي!!ساده ترين راه رفتن به سراغ هم ولايتي ها بودگيلک باگيلک،کردباکرد والي آخر.ازاين ساده ترين راه پرهيزداشتم!!لهجه ي گيلکي هم که نداشتم هم ولايتي ها نمي توانستند به آساني پي به ريشه هاي ام ببرند!!فرمان رابطه دست من بود!!!تمامي هم ولايتي ها لهجه اشان ازدور دادمي زدکه کله ماهي خورند!!يکي شان افشين نامي بودبسيارلوده(به قول گيلک ها کشک واجان!!) والکي خوش.درحالت طبيعي بااين جورآدم ها چندان نمي جوشم اما اين يکي به خاطرپسوند نام خانوادگي اش کنجکاوي ام رابرمي انگيخت.پسوند خانوادگي اش سياهکل بود.خودش انگارچندان خوشايندش نبود اين پسوند!!لابددوست نداشت ريشه ي روستايي اش برملا شود!!يادم مي آيد نخستين بارکه گيلکي باهاش حرف زدم کلي جاخورد!!باورنمي کردگيلک باشم وجاخورده بودازپنهان کاري ام!!اندکي که با هم کال گب زديم ومن رفتم سراصل جريان،يعني درباره ي سياهکل سئوال پيچ اش کردم دوزاري اش افتاد!!بي هيچ رودربايستي گفت دوست ندارددرباره آن جورچيزهاحرف بزند!!ّخراوج سرکوب سال هاي دهه ي شصت بود!!ديگرپا پي اش نشدم اما تاپايان دانشگاه نام خانوادگي اش راباپسوندکامل صدامي زدم!!خيلي لج اش مي گرفت!!اما براي من شگفت انگيزبوداين گذاربي مانند ازلوده اي هراس زده تايادآتشين کساني که هميشه جنگل هاي شمال براي من نمادشان بود.۱۹ بهمن ۱۳۴۹ گرامي باد
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا