4/05/2003
الگوی صف:امسال هم سيزده بدرمانند سال هاي پيش گذشت فقط دوچيزافزوده شده بود.يکي صحبت درباره ي جنگ وديگري حضوراين مرتيکه بامدادک!!
گمان نمي کردم خردوکلان به غيرازبازي وسطي، دبلنا ،بازي حکم وکاهو سکنجبين(چه عادت بدي دارند اين تهراني ها که به جاي سرکه ،کاهورابا سکنجبين مي خورند!!حيف ترشي سرکه نيست!!) به جنگ هم توجهي داشته باشند!!به خصوص که شب پيش هم به لطف بي عرضگي مقامات برق درميهن آريايي اسلامي چندساعتي برق قطع شده بود وجماعت يادخاموشي هاي شب هاي بمب باران دوران جنگ(ببخشيد دفاع مقدس!!) افتاده بودند ومدام مي گفتند بيچاره عراقي ها !!چي مي کشند!!
بامدادک هم که سبزه وچمن ديده بودوحسابي هارشده بود!!کارهايي مي کردکه درمواقع عادي صدباربايد قربان صدقه اش بروي تاانجام بدهد!!هرکي بهش مي گفت کلاهت کو؟!!فوري دست به سرش مي کشيد!!يک بارکه مي گفتي خميازه بکش دهنش راچهارتاق بازمي کردوعربده اي هم چاشني اش مي کرد!!اوه اوه گفتن اش هم که درتمام روزبه راه بود!!
سيزده بدرامسال فهميدم که الگوي صف درميهن آريايي اسلامي همه جا يکسان است چه درتوالت چه درنانوايي!!پارکي که درآن بيتوته کرده بوديم!!چندتا بيشترتوالت نداشت وطبق معمول زنانه ومردانه!!نيم ساعت توي صف موندم تانوبتم شد!!اين جا هم مثل نانوايي ،صف زنانه خيلي کوتاه ترازصف مردانه بود!!زن ها همگي بااين کفش هاي نوک تيزي که اين روزها پسند روزشده وراه رفتن شان راپنگوئن وارمي کند(نمي دانم چراياد آناتول فرانس افتادم!!) توي صف ايستاده بودندهمگي هم گوشه ي روسري راجلوي بيني گرفته بودند!!مردها بي خيال ايستاده بودند!!البته روسري هم نداشتندجلوي دماغ شان بگيرند!!لوده اي ازراه رسيد وپرسيد شاش خالي هم صفه؟!!پيرمردي گفت بکش بالا تف کن!!
نوبتم که شددرفلزي چندش آوررا با نوک پا بازکردم وواردشدم.مستقرکه شدم چشمم روبروي کلمه اي قرارگرفت که آدم خوش مزه اي روي ديوارنوشته بود:یا حق!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا