5/05/2003
آسيب شناسي ترجمه ي واژگان جنسي:چندي پيش درنشريه ي الکترونيکي سقفمطلبي بهداشتي بهداشتي درباره ي رمان سور بز جناب يوسا وترجمه ي جناب کوثري نوشتم اما به رغم آن که چاکرتمامي بهداشتي نويسان عالم ازشمس الواعظين گرفته تا خورشيد آخوند ها هستم به دلم نيامد درباره ي کشتي گرفتن جناب کوثري با واژگان جنسي اين رمان ننويسم!!!
نخست مي پردازم به برخورد جناب کوثري با آلت تناسلي مردان!!!همان گونه که مي دانيد آلت تناسلي مردان ازدوبخش تشکيل شده است نخست همان که مولوي مانند نقل ونبات درشعرهاي اش به کارگرفته است وبخت يارش بود که درميهن آريايي اسلامي کنوني به سر نمي برده است وگرنه انبوه سينه چاکان اش ازدرويش هاي خانقاه وعرفان بازهاي ششدانگ بگيرتا خوانندگان پاپ ينگه ي دنيا محروم مي شدند از مثنوي معنوي وسروده هاي ديگرش!!آري همان کير(خاک عالم!!!) را مي گويم.جناب کوثري به شدت بااين بخش ازعضوشريف رودرواسي دارد!!وانواع بلا ها راسراين بيچاره آورده است:
- به خاطرمردي بزرگش وکمرسفت اش توي دنيا شهرتي به هم زده بود.
- دوباره همان قلقلک خوشايند را درشرمگاه اش حس مي کرد
- زانو بزن.بيا جلو.آهان همين جا.بگيرش هرکاري که مي گويم بکن.بايد کاري کني که آن جورکه مي خواهم بشود.واي به حالت اگرنشود.
(نمي دانم چرا برابر نهادهايي مانند دودول وشامبول به ذهن مترجم نرسيده است!!)
اما جناب کوثري انگار با بخش دوم آلت تناسلي مردان يعني خايه ها هيچ مشکلي ندارد وبي مهابا از آن ها استفاده مي کند:
- کشتن بيشترازمردن خايه مي خواهد.
- هنوز خايه هام جفت شده.
(شايد واژه ي بهداشتي مناسبي پيدا نکرده است!!الله اعلم!!خداوکيلي خيلي بي مزه مي شد بنويسد بيضه هام جفت شد )
درمورد آلت تناسلي زنان اوضاع خيلي بدتراست!!جناب مترجم حتي آن قدرخطرنمي کند که معادلي بهداشتي براي اين فقره ازاندام زنان پيدا کند:
- فکرمي کني اين قدر ....خل ام؟
(سه نقطه هاي مشهور که معرف حضورتان هست؟!!)

درمورد عضو مشترک زنان ومردان هم که کون باشد استادترفندهاي جالبي به کارگرفته اند:
- نشيمنگاه پهني دارد
- سرين مواج اش را به ياد مي آورد

به راستي ترجمه دراين ولايت شغل پرمکافاتي است!!قبول داريد؟!!

راستي يوسا درجايي ازرمان اززبان وفکرتروخيو سربه سر اوسا کريم مي گذارد که خواندني است:
«آخ خداي من يک کاري براي من بکن...براي طرف شدن بااين دختربه کمک تواحتياج دارم.کمکم کن!!» آهي کشيد غرق دراين فکرناخوشايند که آن کسي که به درگاهش التماس مي کرد اگروجودمي داشت لابد دارد ازپشت پرده ي کبودي که کم کم اولين ستاره هابرمتن آن پيدامي شدند باتعجب به او نگاه مي کند
آن هايي که قوه ي تصويرپردازي شان قوي است ازاين تصويربکر چه حالي مي کنند!!
من خودم ياد مردي درشهرمان مي افتم که سه فرزندش را اعدام کرده بودند ومدام سر به آسمان بلند مي کرد وسط ميدان شهرفرياد مي زد«اي خدا تي صبر من بگايم» کسي هم ازملت شهيدپرورخايه نمي کردجلوي اش رابگيرد.گذشته ازهرچيزداشت باخداي اش درددل مي کردديگه!!




0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا