5/12/2003
تولد همشیره!!:هدیه ی روزتولد خريدن هم حکایتی است .من که همیشه باسماجت تمام سعی می کنم کتاب بخرم حتی اگرطرف توی باغ نباشد!!یکی ازکسانی که خودش هم دوست داردبرای اش کتاب هدیه بخرندخواهرم هست.عمه ی این مرتیکه بامدادک!!چون کمابیش پسندمان یکی است وبعد می توانم نظرش رابپرسم.می صرفد بخوانم؟یا نمی صرفد؟ای کاش می توانستم به جای کتاب نیمی ازخونسردی وبی خیالی ام راتقدیم اش می کردم یا نیم ازنگرانی اش راتحویل می گرفتم!!
چندروزپیش تولدش بود.رمان تازه ی دولت آبادی رابرای اش خریدم.سلوک.نشرچشمه.پشت کتاب نوشته ی زيبايي از دولت آبادي آمده است.شايد فقط قشنگ باشد يا نشاني ازخستگي پرنويسي.بخشي ازآن اين بود:
اما ....دوستان عزيز، با تواضع تمام بگويم ادبيات که ازچشم وجان خواننده به نظردل نشين وزندگي بخش مي آيد،درجاري شدن اش ازجان ودست نويسنده، بسي که جان فرسا وهلاکت باراست.دست کم درتجربه ي شخصي مي توانم بگويم آن چه مراازپاي درمي آورد
،ناممکن بودن نوشتن است ، چنان است که گويي به دوزخي وارد مي شوم،شايد به اميد آن که بهشت واري برآورم.اما غالبا درون دهليزهاي آن درمي مانم.........
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا