5/14/2003
نمايشگاه کتاب:براي من رفتن به نمايشگاه کتاب حتي ازرفتن به نمايشگاه گل وگياه هم دل انگيزتراست گيرم که دررفت وآمد به نمايشگاه ،راه بندان پدرآدم را دربياورد.ديروزاز۱۰ صبح تا هفت غروب به نمايشگاه گردي گذشت!!هم پاهايم تاول زد هم ازکت وکول افتادم!!اين هم کتاب هايي که خريدم:
- دودنيا نوشته ي گلي ترقي (انتشارات نيلوفر)
- سلوک نوشته ي محموددولت آبادي (انتشارات چشمه) .آقاي دولت آبادي هم درغرفه بود.امضايي هم انداخت براي مان پاي کتاب!!من اسم اين کوچولو(مرتيکه ي سابق!!)بامدادک راگفتم اوهم نوشت جناب آقاي بامداد.....اگرمي دانست طرف سن اش يک سال وبيست واندي روزاست شاخ درمي آورد!!!ملت صف کشيده بودند براي امضاي دولت آبادي!!گمانم تمام کتاب هاي دولت آبادي فروش رفت!!
- صورت بندی های اقتصادی پیشاسرمایه داری نوشته ي کارل مارکس ،ترجمه ی خسرو پارسا(نشر دیگر )
- زندگي واقعي آلخاندرو مايتا نوشته ي ماريوبارگاس يوسا ،ترجمه ی حسن مرتضوی(نشر دیگر )
- درباره ي تکامل مادي تاريخ نوشته ي کارل مارکس وفريدريش انگلس ،ترجمه ی خسرو پارسا(نشر دیگر ) اين کتاب راکه مي خريدم جواني داشت به فروشنده ي سبيلو مي گفت اين کتاب ها منسوخ اند چراچاپ مي کنيد!!فروشنده ي سبيلو مي گفت ازقضا اين کتاب پرفروش ترين کتاب ما است!!جوان گفت سوسياليسم به زباله دان تاريخ رفت!!فروشنده هم گفت ديواري فروريخت!!همين!!
- زندگي نو نوشته ي اورهان پاموک ،ترجمه ی ارسلان فصيحي(نشر ققنوس )
-خاطرات مهدي حائري يزدي (نشر کتاب نادر )
-درهواي مرغ آمين نوشته ي سياوش کسرايي (نشر کتاب نادر )
-نامه هاي برلن نوشته ي بزرگ علوي ، (نشر فرزان روز )
-مسي به رنگ شفق ، خاطرات سيدکاظم موسوي بجنوردي (نشرني )
-زندگي وديدگاه هاي کارل مارکس نوشته ي مرتضي محيط (نشر اختران )
-رضا روستا به روايت اسنادساواک (مرکزبررسي اسنادتاريخي )
- جلال آل احمد به روايت اسنادساواک (مرکزبررسي اسنادتاريخي )
- خليل ملکي به روايت اسنادساواک (مرکزبررسي اسنادتاريخي )
- سازمان افسران حزب توده به روايت اسنادساواک (مرکزبررسي اسنادتاريخي )
- سازمان جوانان حزب توده به روايت اسنادساواک (مرکزبررسي اسنادتاريخي )
- خاطرات سرگرد هوايي ، پرويز اکتشافي(نشرثالث)
- گفت وشنود بااحمد شاملو ،ناصرحريري (نشر آويشن )
- هستي شناسي شعر نوشته ي ميرزآقا عسگري(نشر قصيده سرا)
- مارکسيسم غربي ومکتب فرانکفورت نوشته ي گروه نويسندگان ترجمه ي رضا نجف زاده(نشر قصيده سرا)

سرخوش ازنمايشگاه بيرون آمده بودم ودرراه بندان بزرگ راه نمي دونم چي چي !!منتظر بودم که ماشيني سوارم کندکه ديدم کسي آستينم را مي کشد!!پسربچه اي با لوازم واکس به گردن!!ازچشم هاي اش آتش بيرون مي زد!!گفت واکس نمي زني؟ نگاهي به کفشم کردم .بارندگي درب وداغان اش کرده بود!!گفتم چه قدرمي گيري؟ گفت دويست تومن.دستي به سرش کشيدم گفتم اسمت چيه ؟ گفت علي.دويست تومن دادم به دستش وگفتم وقت ندارم اما اين مال تو!!قبول نمي کرد.هرچي گفتم اين هم هديه ي من است به تو ،قبول نمي کرد!!سرآخرگفت فردا هم مي آيي اين جا؟ فهميدم چي مي خواهد بگويد گفتم آره!!گفت فردا برايت واکس مي زنم!!
نمايشگاه گردي کوفتم شد!!ديگر حال منتظر ايستادن را هم نداشتم!!تا به خودم بيايم نيم ساعتي را درپياده روي بزرگ راه نمي دونم چي چي!! رو به پايين گزکرده بودم!!

0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا