6/01/2003
سه گانه :سه روايت عادي زندگي مي‌تواند داستان جالبي پديد آورد!!

روايت ۱:پس از خانه تکاني‌هاي نوروزي هرج ومرج فراواني درخانه ها پديد مي‌آيد.دفترچه ي بيمه‌ي عيال گم مي‌شود.کمربند من بيچاره اززير تخت سردرمي‌آورد.خلاصه بلبشويي مي‌شود که بيا وببين!!!ازجمله امسال کمد اين بامدادکوچولو(مرتيکه‌ي سابق!!) را جابجا کرديم وناچار شديم عکس دونفره‌ي عروسي‌مان را که مي‌رفت پشت کمدازديوارپايين بياوريم!!(ازهمان عکس هاي کليشه اي که لابد ديده ايد!!!).ازبخت بد همان هنگام يادمان رفته ميخ مربوطه را هم دربياوريم!!(نگران سوراخ ديوارنباشيد!!اگرمستاجر حرفه اي بوده باشيد بايد بدانيد که خداخميردندان راآفريد!!).خلاصه ميخ کذايي رفت پشت کمد.من هم علي‌رغم غرغرهاي گسست‌ناپذير عيال همت نکردم بروم ازانباري خانه که به کمد آقاي ووپي مي‌ماند(چه کارتون باحالي بود اين کارتون تنسي تاکسيدو و چاملي!!) ميخ بردارم بياورم!!وعکس بيچاره همان طور پشت ميزتوالت(اين هم شد اسم!!) عيال خاک خورد!!
روايت ۲:من وقتي هرماجراي وحشتناکي براثر غفلت پدر ومادربراي کودکان پيش بيايدفوري براي عيال تعريف مي کنم که حواس‌اش رابيشترجمع کند.چندروزپيش يکي ازدوستان مي‌گفت که پسر کوچک اش ميخي رابلعيده است.خيلي دلم سوخت اما ازيادم نرفت که داستان رابراي عيال تعريف کنم!!
روايت ۳:داستان رابراي عيال که تعريف کردم جيغي کشيد کلي رنگ اش پريد اما سرآخرخودش راجمع وجور کرد وگفت به دوست ات بگونگران نباشد به بچه سيب‌زميني وکره بدهد(ازنسخه هاي مادرزن جان) اما خدا وکيلي ميخ راهم پس ازدفع براي توبياورد تا اين عکس را به ديواربزنيم!!

به جان شما نه ،به جان خودم !!کلي خنديدم وخيال دارم امشب هرجوري شده ميخ بخرم وبه خانه ببرم!!خداوکيلي متلکي به اين خوش ساختي نازشست که نداشته باشد به کرگدن وارگي هم ميدان نمي دهد!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا