6/11/2003
يادي ازناظم حکمت: به تازگي احمدپوري مجموعه‌اي تازه ازشعرهاي ناظم حکمت را به نام «دنياراگشتم،بدون تو»(نشرمرکز)بیرون داده است.پيش درآمد اين کتاب نوشته‌ي جالبي است از يوگني يفتوشنکو به نام«خاطره اي ازناظم حکمت».دربخشي ازاين پيش درآمد آمده است:
يوري زاوادسکي کارگردان بااستعداداما بسيارسرسپرده دريکي ازشب‌هاي نمايش، جشني بانام«روشنفکران خلاق» به افتخارناظم تشکيل داد.اوخوش آمدي بسيارطولاني باجملاتي بسيارشسته ورفته درست مانند خودش ايرادکرد... ناظم حکمت صبورانه به ستايش هايي که به سويش حواله مي شد گوش داد.اما زماني که نوبت اوبراي سخن راني رسيد.چهره اش درهم رفت ونگاهش سرد وشيشه اي شد.بالهجه ي ته حلقي روسي اش گفت:«برادران!وقتي درزندان انفرادي بودم شايدبيشترين رويايم را تاترمسکوتشکيل مي داد.به ماياکوفسکي وميرهولدفکرمي کردم...رويايم انقلابي خياباني بودکه به انقلاب صحنه تبديل شده بود.امروزدرتاترمسکوچه مي بينم؟هنربي مزه ي خرده بورژوايي که خودش راواقع گرايا بهتربگوييم رئاليست سوسياليستي مي نامد.همراه چنين هنري تادل‌تان بخواهدنوکرمابي راهم روي صحنه وهم پشت صحنه مي بينم.نوکرمابي چگونه مي‌تواند انقلابي باشد؟.قراراست چندروزبعدرفيق استالين راکه احترام بسياري براي اوقائلم ، ببينم.مي خواهم بااورک وبي پرده صحبت کنم.مثل يک کمونيست با کمونيستي ديگر.به اوحتما خواهم گفت که فکري براي اين همه تصويرومجسمه هاي‌اش بکندکه درهمه جاهست.اين خيلي زشت...»
.....زاوادسکي درحالي که سعي مي کردجو راکمي آرام کندگيلاس شامپاني خودراميان انگشتاني که به وضوح مي‌لرزيد بالابرد وگفت«ناظم عزيز!من شکي ندارم که رفيق استالين هم بعضي ازتصويرهايش رادوست ندارد.امامابه اندازه ي کافي رامبراند و رپين نداريم تاازاوتصويرمناسبي بکشند.شايدباورنکنيد که رفيق استالين دلش مي خواهد عشق به استالين راممنوع کند!پس مي خوريم به سلامتي رفيق استالين کمونيست شماره ي يک
ناظم جواب داد:«پس بااين حساب فقطزنداني ها نيستند که شماره دارند»

پس ازاين سخنان حکمت به وي خبردادند که استالين به خاطره پاره اي گرفتاري ها نمي تواند با وي ديدارکنند!!
اکنون چهل سال ازمرگ ناظم حکمت مي گذرد وهنوزکه هنوزاست درکشورخودش ترکيه نمي گذارند شعرهاي اش درکتاب هاي درسي چاپ شود!!حتي دولت اسلام گراي ترکيه با آن دک وپوزروشنفکري اش!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا