6/15/2003
دستش دردنکنه!!:اين روزها بسيجي هاي اداره همه خواب آلود مي آيند سرکار!!ازبيدارخوابي هاي شب پيش ناي ايستادن ندارند.صبح که رفتم بوفه يکي شان نشسته بود پشت ميز.داشت نان بربري باپنير مي خورد.ازشورش هاي دانشجويي چندسال پيش همديگررامي شناسيم!!من مي دانم چي کاره است او هم به چشم دشمن به من نگاه مي کند.
گفتم: کاروکاسبي خوب بودديشب؟
سرتاپايم راوراندازکرد.
گفت: هرکي گيرمان مي آمد مي زديم!!جايت خالي بود!!
گفتم:قاضي مرتضوي تون سعيد عسگرتونو گرفته انگار!!
گفت:غلط کرده!!سعيد ديشب هم بود!!دستش دردنکنه هرکي گيرش مي اومد مي زد.تازه حاجي بخشي نيومده!!اون بياد همه بايد سوراخ موش اجاره کنند.
چنان با شوروهيجان حرف مي زدکه انگارازعمليات کربلاي شونصد درجبهه ي حق عليه باطل برگشته است!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا