7/02/2003
واژگان بامدادک:ديروز داشتم براي خاله زاده ام ازواژه هايي که بامدادک يادگرفته مي گفتم به سرم زدفهرستي ازآن ها تهيه کنم!!نتيجه اش اين شد:
بيرون(هنگامي درون تخت اش ازخواب بيدارشده ومي خواهد هرچه زودتربه عرصه ي اتاق بازگردد وجولان ازسربگيرد!!)
داغ(اين واژه رانخستين بارکه دست به بخاري گازي زد يادگرفت.جزونخستين آموخته هاي اش بايد باشد.هروقت که اسباب بازي هاي باتري دارش راچنان به کارمي گيرد که باتري شان داغ مي شودباتري راکه مي دهيم به دست اش مي گويد داغ داغ داغ!!)
جوجو(بيشترخطاب به ياکريم هايي که درون کوچه وپشت طاقي پنجره پرسه مي زنند)
پيشي(ازآن گربه بازهاي درجه يک است.گاهي هم واژه ي ميو را به کارمي برد)
چرخ(کافي است کنارماشيني ببريدش فوري خودش رابه يکي ازچرخ ها مي رساندواللهي به اميدتو!!چرخ چرخ چرخ چرخ!!!)
تو(مخفف موتور وخطاب به موتورسوارهاي تهران که مانند برق ازبغل گوش آدم ردمي شوند)
سجاد(پسرهمسايه.اين راکه مي گويديادجوجه خروس هايي مي افتم که تازه خواندن آموخته اند!!)
برق(اين رابه لهجه ي يزدي ودربرابرهرچيزي که نورداشته باشدمي گويد)
ماه(درشب هاي کم يابي که درآسمان تهران مي توان ماه راديددست به سوي اش درازمي کند ومانند مسلسل شروع مي کند به ماه گفتن)
آببا(يعني آب.وقتي تشنه باشدمي رودسراغ اين واژه)
يخ(هندوانه راکه کناربگذاريم هيچ چيزرابه اندازه يخ ويخ بازي دوست ندارد!!)
بيا-دفش(کفش)-باد(کولر)-دست-پا-پارک-چايي-باباجون-مامان!!

0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا