7/05/2003
هيولاي تهران:گاهي که درخيابان هاي تهران گام برمي دارم يا درون اتوبوس وتاکسي عرق مي ريزم گمان مي کنم اين زباله دان جغرافيا وتاريخ به راستي هيولايي است که همه ي مارافروبرده است!!
چندشب پيش بازهم اين هيولا خودش رابه رخ کشيد. چندخانواده ازقوم وخويشان راشب دعوت کرده بوديم بيايند شام درسراي ۵۰ متري ما ميل کنند!!کارزوجه است که مي گويد هميشه مي رويم خانه ي مردم شام وناهارمي خوريم وبعدپس نمي دهيم!!(بماند که آن اين ور و آن وررفتن هم کارخودش است نه من بيچاره که اصلاحوصله شام وناهاربازي راندارم !!)باآن که هردوخانواده ي مهمان ماشين مند بودندبازهم ديررسيدند.هريک درراه بندان يکي ازروده هاي هيولا گيرکرده بودند.رسيده نرسيده بدوبيراه بودکه نثارزمين وزمان مي کردند.من که پايان داستان رافوت آبم ومي دانم درنهايت کاربه کرباسچي وطرح هاي خيابان بندي زمان مرحوم اعلي حضرت مي کشد هرچند گاهي چيزي مي پرانم که زودتربه زمان اعلي حضرت پدرتاج داربرسيم!!
اما خودمانيم خوب که فکرمي کنم مي بينم انگارسخن گفتن ازهستاري به نام ايران چيزي جزکشک بافي نيست(بااجازه ي مليون گرامي!!ازمذهبي گرفته تالاييک!!) دست کم دراين خراب شده چيزي جزدولت شهرتهران وجود نداردکه برچند دولت شهرديگرمانند اصفهان وشيرازوغيره سيطره دارد.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا