8/25/2003
نگاه :سخن بنيادين مارکس اين بود که بهره کشي ازکارگران هميشگي نيست.تداوم سودآفريني لازمه ي بالندگي سرمايه داري است.اما بازارها اشباع مي شود وسرمايه چاره اي نداردجز ايجاد/تسخيربازارهاي تازه.دراين راه فناوري هاي تازه عصاي دست سرمايه داري است وابزاري براي توليدکالاهاي جديد وجانشين کالاهاي قديمي.هدف آن است که بازارهرگزاشباع نشود.مارکس هم چنين روندي راپيش بيني کرده بود.اما تحولات فني هم درست مانند بازاردچاررکود مي شود.وضعيت کنوني کشورهاي پيشرفته نيزتجلي چنين رکودهايي است.دراين جا است که قدرت حاکميت دردست سرمايه داران ابزاري مي شود براي تسخيرجبري بازارهاي جهان(خواه به زبان خوش وازراه ابزارهايي مانند بانک جهاني وصندوق بين المللي پول، خواه به زبان زور وازراه نظامي مثل فتح عراق).اين مولفه ها به حفظ توليد به شيوه ي سرمايه داري کمک مي کند اما کشوري که دست به تسخيربازارهاي جهان مي زند تاپايداربماندبايدمحيط داخلي اش نيزازپايداري فراواني برخوردارباشد.پايداري محيط داخلي نيز متکي به وضعيت اقتصادي است.يعني اين عوامل پيوندتنگاتنگي باهم دارند.ثبات داخلي ايالات متحده ي امريکا ازدهه ي ۱۹۷۰ به طورمدام رو به افول بوده است.
سازوکار گردش سرمايه ،فرسايش ارزش هاي اجتماعي راهم درپي دارد وانسان ها رابه درون پيله ي فرديت شان مي راند.جامعه ونقش اجتماعي فرد دستخوش دگرديسي مي شود.به قول پير بورديو انديش مندفرانسوي "نابودي نهايي فضاهاي جمعي وبه حاشيه راندن ودفن كردن ساختارهاي جمعي "دردستوركاراست.فلاکت همسايه براي ما اهميتي ندارد.کک مان نمي گزد.انسان به تعامل فکري نيازدارداما گسستگي اجتماع مانع آن مي شود
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا