8/04/2003
بمب تاخيري!!!:مادرم هميشه مي گويد« خودت که گمراهي دست کم ديگران را گمراه نکن» هرچه هم بگويم به دين!! به پيغمبر!!من به هيچ وجه حوصله ندارم با اهل ايمان جروبحث کنم!! به خرج اش نمي رود که نمي رود وسست ايماني ديگران را به پاي دين فکني حقيرمي گذارد.راستش رابخواهيد خودم هم ديگرسعي مي کنم ازاهل ايمان کناره بگيرم که مبادا بنيان هاي ديني شان که به بادي بند است فروريزد.خداراچه ديديد آمديم و آن دنيايي بود لااقل بگذاربارگناهان کم ترباشد که اگربه قول پدربزرگ مرحوم ام آن دنيا هم حق حسابي بود بودجه امان بکشد سبيل عمله اکره ي اوسا کريم راچرب کنيم.
آن روزگاري که کناره جويي ازاهل ايمان رارعايت نمي کردم مدتي درکارخانه اي کارمي کردم.کارشناس کيفيت بودم اما هميشه توي خط توليد ولوبودم که با پرولتاريا دم خورباشم.يکي ازکارشناسان همکارم درآزمايشگاه کنترل کيفيت ازاين بچه مذهبي هاي خوبي بود که انگاربوبرده بود چه کاره ام ومي خواست روي من عمليات نهي ازمنکروامربه معروف انجام دهد.راه به راه مخ ام را کارمي گرفت و سه سوت بحث را به اثبات وجود اوسا کريم مي کشاند.يک سالي که آن جا بودم خيلي باهم دوست شديم ولي مباني مذهبي اش فرونريخت که نريخت .فکرکنم خوب زيرسازي کرده بود.بتن مسلحي چيزي!!.زياد سربه سرش نمي گذاشتم فقط يادم است حرفم اين بود که ايمان ديني عقلاني نيست وامثال او هم فقط تظاهر به خردگرايي مي کنند.
ده سال ازآن ماجرا گذشت تا اين که چندروزپيش زنگ زد خانه امان.نمي دانم شماره راازکجاآورده بود.پيغام گذاشته بود که همديگرببينيم ودلم تنگ شده برات وازاين حرف ها.اعتنا نکردم.الان ديگربه هيچ وجه حوصله بحث هاي حجره اي با مذهبي ها راندارم .چند روزپيش برايم نامه ي الکترونيکي فرستاد وبي معرفت وازاين حرف ها.نشاني پست الکترونيکي راازکجا آورده بود؟نمي دانم.الله اعلم!!.سرتان رادردنياورم قراراستخرگذاشتيم.وقتي سرقرارآمد جاخوردم ازريش وپيش خبري نبود.اندکي که حرف زديم ديدم بابا ازآن ور بام افتاده است.چنان مباني ديني رازيربمب باران گرفته بود که من هم وحشت کردم.مي گفت قرآن چيزي جزمجموعه اي ازداستان هاي پيشينيان نيست که آدم زرنگي گردآورده است وريشه اش به اسطوره هاي دوران غارنشيني برمي گردد.استغفرالله!!(اين راکه گفتم گفت خودت ازسقف برو بالا!!).دردسرتان ندهم براي اسلام واسلاميون خواهرومادرنگذاشت ازآدم ابوالبشر شروع کرد تارسيد به شريعتي و عبدالکريم سروش.فحش هاي آب نکشيده اي به شريعتي مي داد که کافرنشنود مسلمان نبيند.مي گفت اين جاکش !! پيرزني رابزک کرد وجاي دخترچهارده ساله انداخت توي بغل ما!!!
وسط حرف هاي اش هم هي ازحرف هايي که زمان همکاري مان زده بودم نقل قول مي کرد!!مي گفت يادت مي آيد که مي گفتي قلمرو ارزشي رابايد ازامورعيني تفکيک کرد.اصلا يادم نمي آمد چنين حرف گنده اي ازدهن من درآمده باشد.گفتم من غلط کردم همچين حرفي زده باشم.گفت نزن زيرش تمام حرف هايت رانوشته ام!!
مارامي بيني زديم توي سرمان!!انفجارمباني ازنوع تاخيري اش راانجام نداده بوديم که آن راهم انجام داديم!!نگاه شماتت بارمادرم آمد جلوي چشمم.خدارحم کند به من آن دنيا سرپل صراط!!گمان نکنم بارشوه دادن تمامي ثروت رفسنجاني هم بگذارند ازپل ردشوم.آن هم چه پلي ازشمشيرتيزتر ازمو باريک تر.دست گيره هم ندارد.بهتر است ازهمين الان راه هاي مبارزه باکوسه هاي زيرپل رايادبگيرم!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا