8/21/2003
ميلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد: بيست وهشت مرداد بيش ازآن كه سال ۳۲ را به يادم بياورد سال ۵۱رابه يادم مي آورد .سالي كه رفيق احمدزيبرم دركوچه پس كوچه هاي نازي آباد تهران ازپادرآمد.هنگامي كه اوراازپاي درآوردند هنوزمدرسه هم نمي رفتم اما نمي دانم چرادوست دارم رفيق صداي اش كنم.چون ازهمان كودكي اززبان پدرم كه ماهي‌گيري بي سواد بيش نيست پي بردم شهركوچك بندري مان چه انسان بزرگي را درخودپرورانده بود.انزلي رامي گويم!!
پس ازماجراي سياهكل رژيم شاه عكس 9 چريك را در همه جا پخش كرد و براي سرشان صدهزار تومان جايزه گذاشت. يكي از اين 9 نفر رفيق احمد زيبرم بود.پدربه گيلكي مي گويد اما من به فارسي مي نويسم(گيلک ها ازهرچه بگذريم چندان پرشمارنيستند!!):
"صبح زود قبل ازرفتن به دريا هميشه به قهوه خانه مي رفتم.مستاجر خانه ي الله وردي بوديم آن هنگام.همان جايي که تو به دنيا آمدي!!داشتم مي رفتم طرف قهوه خانه که درتاريکي کوچه احمد راديدم.ازروبرو مي آمد.سلام عليک کرديم.عجله داشت . به من گفت« حوسين آباي اشن رفتني اد!!»(حسين آباي اين ها رفتني اند!!).به قهوه خانه که رسيدم ديدم عکس دونفرراچسبانده اند به شيشه.براي سراحمد صدهزارتومان جايزه گذاشته بودند."
۲۸مرداد سال 51 رفيق زيبرم در يكي از خيابانهاي تهران به محاصره ماموران ساواك درآمد و در درگيري با آنها مجروح شد. نشريات خود رژيم شاه همان هنگام گزارش دادند كه احمد به خانه اي پناه مي برد و براي بستن زخم چادري از زن آن خانه مي گيرد و پول چادررامي دهد.
کودکي بيش نبودم که پدراين موضوع رابرايم تعريف مي کرد.بارها وبارها.بغض کرده وبا چشماني پرفروغ.انگارآدم ديگري مي شد.
احمد براي حفظ جان صاحب خانه و خانواده اش آنها را به زيرزمين خانه مي بردو آنگاه در پشت بام به مقابله با ماموران ساواك پرداخته و قهرمانانه جان مي بازد.
پدرمي گويد اسم پدراحمد ، بخشي بود(چه نام عجيبي!!) وهم پياله ي آقاجان(پدربزرگ من ، باده پيمايي قهار !!) بود..يك باركه سراپامست بودند آقاجان كه انگارخيلي پاتيل بود به پدراحمد مي گويد"ترا مي رسانم" وپاسخ مي شنود"يكي بايد ترابرساند!!"هنگامي كه ساواك دنبال احمد بودپدرش رابه زندان زنجان بردندوسرانجام باوساطت يكي ازآشنايان اش كه نظامي بودآزادشد.
پدرپراكنده تعريف مي كندبايد روزي درست وحسابي حرف هاي اش راثبت كنم.مي گويد يكي ازبرادران احمد هم ماهي گير بود كه بعدها الكلي شد وشايد الان مرده باشد.همين برادرروي مل(موج شكن) انزلي دام مي گذاشت ووقتي باركاس(كشتي هاي بزرگ شيلات كه دام هاي صيادان رابرمي چيد) مي آمد انگله كشي(پيدا كردن تورها با لنگر) ودام اش راپيدامي كردهمين كه انگله به دام مي خورددادمي زد«شاه خايه ي بيگيفتيد.دوكونيد شيمه پره گوش!!»(خايه ي شاه راگرفتيد بكنيد توي گوش پدرتان!!)
زيبرم هنگامي كه بادوخورجين نارنجك ولباس نقاشان وسواربرموتوربرايبمب گذاري جشن هاي دوهزاروپانصد ساله مي رفت مورد شك قرارگرفت ودرنهايت پس ازكشتن چند مامورساواك ازپادرآمد.
احمد شاملو شعرمعروف «ميلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد» رابراي اوگفته است


ميلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد

در شهادت چريک فدايي خلق احمد زيبرم



نگاه کن چه فروتنانه بر خاک مي گسترد

آنکه نهال نازک دستانش

از عشق

خداست

و پيش عصيانش

بالای جهنم

پست است.

آن کو به يکي "آری" مي ميرد

نه به زخم صد خنجر،

و مرگش در نمي رسد

مگر آن که از تب وهن

دق کند.

قلعه ئي عظيم

که طلسم دروازه اش

کلام کوچک دوستي است.

انکار عشق را

چنين که به سرسختي پا سفت کرده ای

دشنه ئي مگر

به آستين اندر

نهان کرده باشي. –

که عاشق

اعتراف را چنان به فرياد آمد

که وجودش همه

بانگي شد.


نگاه کن

چه فروتنانه بر درگاه نجابت

به خاک مي شکند

رخساره ئي که توفانش

مسخ

نيارست کرد.

چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک مي افتد

آن که در کمرگاه دريا

دست

حلقه توانست کرد.

نگاه کن

چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد

آنکه مرگش

ميلاد پرهياهوی هزار شهزاده بود


نگاه کن!


يادم مي آيد پس ازپيروزي انقلاب مردم اسم خياباني دركناردريا را به نام اوكردنداما چندان نگذشت كه دولت جديد نام اش رابرداشت ونام آخوندي را به جاي نام او گذاشت(گمانم بهشتي!!) تا زودترازآن چه گمان مي رفت آشكارشودجريان هنوزبرمدارگذشته است.
پدرمي گويد هنگامي كه احمدكشته شد درانزلي هم سياه پوشيده بودند وپيمانه پيمانه عرق مي خوردند!!
يادش گرامي باد.

0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا