9/03/2003
نگاه:برخي چپ گرايان همچنان مي پندارند کليد دگرگوني همانا دربه دست گرفتن قدرت است. به ويژه آناني که نگرش لنيني دارند براين باورند که نخست بايد زمام دولت رابه دست گرفت سپس ازبالابه دگرگون سازي جامعه پرداخت.اما داستان به اين سادگي هانيست.قدرت تنها دردولت خانه نکرده است. قدرت درسراسرجامعه وازجمله درذهن ها نيز ريشه دوانده است.افزون براين قدرت مرزهم نمي شناسد.ديگرنمي توان مانند روزگارلنين به کاخ زمستاني يورش برد وقدرت رادردست گرفت.خطاي چپ سنتي نيزهمين بود.جنبش ها واحزاب چپ براي به دست گرفتن قدرت تکاپو مي کردندواغلب سرنوشتي نداشتندجز بازتوليد وگسترش ساختارقدرت.چنين رويکردي به جاي آزادکردن وتوان دادن به مردم به انفعال يا اقتدارگرايي مردم دامن مي زند.قدرت خنثي نيست که به سادگي بتوان براي هرمقصودي(خواه بد،خواه خوب) به کارش گرفت بلکه همواره دركارآفرينش سركوب وبي عدالتي است.
اکنون تن ندادن به قدرت اهميت داردنه به دست گرفتن آن.آزادانديش ومستقل بودن.پافشاري براصول زندگي خوددربرابرهرگونه اقتدارگرايي.يعني دنياي جديد فقط درآينده اي خلاصه نمي شودکه پس ازپيروزي فرامي رسد.دنياي جديد همان نبرد روزانه ي ما براي پاسداري ازحقوق وزندگي خودمان است
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا