1/25/2004
به ياد خسرو گلسرخي(متولد۲بهمن ۱۳۲۲):برادرخسرو مي گويدپس ازدادگاه وهنگامي که خسرو و کرامت دانشيان منتظراجراي حکم اعدام بودندماموران ساواک ازآنان مي خواهند که ندامت‌نامه اي خطاب به شاه بنويسند که داشت درسوييس خوش مي گذراند.نپذيرفتند وخسرو پاسخ مي دهد« هيچ کسي از زندگي درکنارزن وفرزند گريزان نيست.من مثل هرانساني زندگي را دوست دارم ومثل هر پدري دوست دارم به رنگ چشم فرزندم نگاه کنم.اما راهي را که انتخاب کرده ايم بايد به پايان ببريم.مرگ ما حيات ابدي است.ما مي رويم تا راه ورسم مبارزه بماند .اگر من ندامت نامه بنويسم کمرمبارزان را خرد نکرده ام؟»(برگرفته از کتاب " من يك شورشي هستم" عباس سماكار)

اين سرزمين من چه بي دريغ بود
كه سايه ي مطبوع خويش را
برشانه هاي ذوالاكتاف پهن كرد
وباغ ها ميان عطش سوخت
وازشانه ها طناب گذركرد
اين سرزمين من چه بي دريغ بود

ثقل زمين كجاست؟
من دركجاي جهان ايستاده ام؟
باباري ازفريادهاي خفته وخونين
اي سرزمين من!
من دركجاي جهان ايستاده ام؟

(خسرو گلسرخي)
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا