2/07/2004
تکذيب شديد!!:سه چهارروزرفته بوديم ولايت(ديگرنمي شد زيرسبيلي رد کرد!!ازلحن پدر پشت تلفن پيدا بود که اين باراگر نرويم آق والدين رو شاخشه!!) تابرگشتيم به تهران، به اين ام اقراي اسلامي، به اين زباله دان تاريخ وجغرافيا، مي بينيم باز هم دروديوار پر شده است از چكاد ،اعتدال ، توسعه ،وفاق و هزاران گه ديگر كه دست راستي هاي دم دماي انتخابات قرقره مي كنند.عجب بلبشويي شده است بابام جان!!چهارروز نبوديما!!!از هم جالب تر چراغاني مبتذلي است كه به مناسبت هاي گوناگون كه آخريش انفجارنور باشد ام القري را سرسام زده كه بودسرسام زده تر كرده است.گلاب به روي تان انگاري مستراح را چرغاني كرده باشند !! اين چند روز كه نبوديم دست استكبار( بالهجه ي شديد آخوندي بخوانيدو به گونه اي اساسي ناف جنبان !!) دوباره از حلقوم دشمنان داخلي درآمد(دست از توي حلقوم درنمي آيد؟ خيلي بي سوات تشريف داريد!!روزي دوقاشق شربت پست مدرنيسم براي تان تجويز مي كنم !!با شربت شهادت اشتباه نشود!!) وچو انداختند كه ما هم لابد تحصن كرده ايم يا روزه ي قلمي گرفته ايم كه اين چندروزه سرقلم نرفته ايم!!تكذيب مي شود آن هم شديدا!!!الان هم كه مي نويسيم لابد مي گويند چون تحصن به آب گوزيد ما هم دوباره رفته ايم سرقلم!!
بگذريم ما كه چندروزه با عهد وعيال رفتيم ولايت براي خودمان خوش چريديم وكلي هم براي ابوي گرامي تحليلي سياسي پس داديم.او هم كلي فحش هاي گيلكي ناب وبدون ايهام نثار سرتاپاي حضرات كرد كه به شرم حضور اين جا نمي آوريم(شرم حضور كي؟ خودم هم نمي دانم!!).بامدادك هم كلي آتش سوزاند!!از هواي ولايت هم بسي استفاده كرد(گمان خودش همين روزها سفرنامه اي به ناف تان ببندد).همين كه اتوبوس ساعت نه شب رسيد به تهران اين مرتيكه هي به بالا نگاه مي كرد ومي گفت آسمان كو؟(آسمان ستاره باران ولايت ،حسابي بد عادتش کرده است!!) نزديک هاي تهران هم که رسيديم چشم اش به سوزش افتاد هي داد مي زد پياز پياز!!(فکرمي کرد کسي توي ماشين پياز پوست کنده است!!)
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا