2/18/2004
خاطرات سياسي:درروزنامه ياس نو چندي است که خاطرات سياسي حسن يوسفي اشکوري به صورت دنباله دارچاپ مي شود که خواندني است.روز۲۶ بهمن درهمين ستون آمده است:
«دوستان هم بند عبارت بودندازدوجوان مارکسيست(که البته هيچ ارتباط تشکيلاتي باهم نداشتند وهم پرونده نبودند)، يك جوان مسلمان ومرحوم حاج شيخ حسن رهبري املشي.نام آن دوجوان ماركسيست را به ياد نمي آورم اما يكي ازآن ها عضو گروهي مخفي ومسلحانه بود.دررشت دستگيرشده بودوهنگام دستگيري پنج گلوله برتن اونشسته بود.يك گلوله از شش عبوركرده بود.گلوله ي ديگر ظاهرا اززير چانه اش گذشته واززيرچشم راست وي خارج شده بود.با گلوله ي ديگر انگشت سبابه ي دست راستش شكسته بود.آثاراصابت گلوله ها ديده مي شد.آن جوان مذهبي نامش علي وازاهالي هزار جريب مازندران ومعلم بود......يكي ازمشكلات اين بود كه اين علي آقاي مازندراني ما شديدا ضد ماركسيست بودومرتب با ايما واشاره مي گفت :چرا شما با اين ماركسيست ها دوستي ورفاقت داري............ازگرم گرفتن من با دودوست ماركسيست هم بند ناراضي بود.......يكي ازآن دوستان ماركسيست به دليل اين كه انگشت سبابه ي راست او هنگام درگيري تيرخورده وشكسته بود نمي توانست لباس بشويد ومن اين كاررا برايش مي كردم.بااين كار من اعتراض علي آقا به اوج مي رسيد....»
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا